eitaa logo
❤عاشقانه های حلال🇮🇷
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
باهمین چادروچفیه شده ام همسفرت ای بقربان تویارم،شهادت با هم 💖 💖 عاشقانه هایی برای دلبری ازهمسر،ایده های عاشقانه، عاشقانه های شهدا،پروفایل دونفره و .. 👈استفاده ازمطالب #فقط برای #همسر بدون لینک مجازه نه #کانالها🛇 کانال اول ما↙ @zendegiasheghane_ma
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💫💕💫💕💫💕💫💕 ۶_ماهه... نهمین باری بود که میخواست با رفقاش بره کربلا... و اولین مرتبه بعد عقدمون...💍 پدر و مادرش به شوخی میگفتن... "شرط رفتنت اینه که... زهرا رو هم با خودت ببری...😉" محمد هم با خنده میگفت... "من نیازی به شرط ندارم...!"🤗 اجازه نمیداد همراش برم... میگفت... "اربعین واسه خانوما مناسب نیست...😕 سخته...نمیتونی...❤ اگه خدا بخواد...با هم میریم... 😉 ولی نه اربعین... هوایی🛫 میریم..." گفتم… "یعنی فکر میکنی اییینقده ضعیفم... که فقط میخوای هوایی ببریم...؟"😔 خودمم دلم نمیخواست دست و پاگیرش بشم... با رفقاش هم که می رفت... اونجا ازشون جدا میشد... تا واسه زیارت آزاد باشه و... تموم وقتش صرف زیارت باشه... بهش میگفتم... "مشکل من سخت بودن راه نیست... دلم نمیخواد دست و پاگیرت بشم…💕" میگفت… "این چه حرفیه...😠 من به خاطر خودت میگم...❤" گفتم… "واسه اولین و آخرین بار... تنهایی برو... ولی سال بعد... محاله بذارم تنهایی بری...💕" همینطور هم شد... سفر آخرش شد... یازده دوازده روز دوری... برام سخت بود و...😢 دور از چشمش گریه میکردم...😭 آخرشم... کربلا رفتن با محمد...💕 حسرتش تا ابد به دلم موند...😪💔 . (همسر شهید محمد مسرور) ❤️ @asheghanehalal ❤️
💕💫💕💫💕💫💕💫💕 ۶_ماهه... نهمین باری بود که میخواست با رفقاش بره کربلا... و اولین مرتبه بعد عقدمون...💍 پدر و مادرش به شوخی میگفتن... "شرط رفتنت اینه که... زهرا رو هم با خودت ببری...😉" محمد هم با خنده میگفت... "من نیازی به شرط ندارم...!"🤗 اجازه نمیداد همراش برم... میگفت... "اربعین واسه خانوما مناسب نیست...😕 سخته...نمیتونی...❤ اگه خدا بخواد...با هم میریم... 😉 ولی نه اربعین... هوایی🛫 میریم..." گفتم… "یعنی فکر میکنی اییینقده ضعیفم... که فقط میخوای هوایی ببریم...؟"😔 خودمم دلم نمیخواست دست و پاگیرش بشم... با رفقاش هم که می رفت... اونجا ازشون جدا میشد... تا واسه زیارت آزاد باشه و... تموم وقتش صرف زیارت باشه... بهش میگفتم... "مشکل من سخت بودن راه نیست... دلم نمیخواد دست و پاگیرت بشم…💕" میگفت… "این چه حرفیه...😠 من به خاطر خودت میگم...❤" گفتم… "واسه اولین و آخرین بار... تنهایی برو... ولی سال بعد... محاله بذارم تنهایی بری...💕" همینطور هم شد... سفر آخرش شد... یازده دوازده روز دوری... برام سخت بود و...😢 دور از چشمش گریه میکردم...😭 آخرشم... کربلا رفتن با محمد...💕 حسرتش تا ابد به دلم موند...😪💔 . (همسر شهید محمد مسرور) ❤️ @asheghanehalal ❤️