#عاشقانه_برای_همسرم
تـو رها در من و
من محو سراپای توام
تــو همه عمر من و
من همه دنیای توام
دلم از شـوق تو لبریز و
تـو دیوانه من
ای تو دیوانه من
عاشق و شیدای توام😍😍
🌸@asheghanehalal 🌸
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞
#عاشقانه_ها
یادِ تُ اُفتادن ،
اتفاق هر روز زندگی من است ...!
❤️ @asheghanehalal ❤️
💫
Loving you
is like breathing for life ...
دوست داشتن تو
مثل نفس کشیدن واسه زنده موندنه
#عاشقانه_برای_همسرم
❤️ @asheghanehalal ❤️
#ایده_متن
#همسرانه💞
زن و شوهر باید مثل پرگار باشن!
آقای خونه باید وایسه، خانوم خونه بهش تکیه کنه!
خانوم خونه هم باید دور آقاشون بچرخه! 😍
❤️ @asheghanehalal ❤️
#عاشقانه_برای_همسرم
یه سری تضادها
میتونن خیلی قشنگ باشن
مثلا تو که قوی ترین
نقطه ضعفِ منی ...
❤️ @asheghanehalal❤️
❤عاشقانه های حلال❤
#عاشقانه_شهدا #شهید_محسن_حججی #قسمت9 🌷#خاطرات_شهید_محسن_حججی🌷 دو هفته قبل از #اعزام محسن بود که ر
#عاشقانه_شهدا
#شهید_محسن_حججی
#قسمت10
بهم گفت: "زهرا. خانومم. بیا اینجا پیشم بشین."
رفتم کنارش نشستم. کوله اش را باز کرد.👀 دست کرد توی آن و یک عالمه #صدف بیرون آورد. گفت: "اینها را از سوریه برا تو آوردم خانم."😍
دوباره دست کرد توی کوله. اینبار قطعه چوبی را درآورد.🤔دیدم روی آن چوب،یک قلب و یک شمع حکاکی کرده. خیلی ظریف و قشنگ.😌
پایینش هم نوشته: "همسر عزیزم دوستت دارم."😍👌🏻
قطعه چوب را به من داد و گفت: "زهرا، یه روز تو لاذقیه کنار دریا ایستاده بودم. دلم حسابی برات تنگ شده بود. دلم پر می زد برا اینکه یه ثانیه تورو ببینم.😔
رفتم روی تخته سنگ ایستادم. نگاه کردم به دریا و شروع کردم باهات حرف زدن. باور می کنی؟"😇😢 سرم را تکان دادم. دوباره گفت:" یه بار هم از تانک بیرون اومدم نشستم رو برجک تانک. اونقدر دلم برات تنگ شده بود که همین جور شروع کردم به گریه."😔
بعد نگاهی بهم کرد و گفت:"زهرا، یه چیزی را می دونستی؟"
گفتم: "چی؟" گفت: "اینکه تو از همه کس برام عزیزتری."
آرام شدم. خیلی آرام. 😌💙
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
چند ماهی گذشت. فروردین ۹۵ بود. بچه مان به دنیا آمد. علی کوچولومان.😍
پدر و مادرم گفتند: "خوب خداروشکر. دیگه محسن حواسش میره طرف بچه و از فکر و خیال سوریه بیرون میاد."😌
همان روز بچه را برداشت و برد #اصفهان پیش #آیت_الله_ناصری که توی گوشش #اذان و #اقامه بگوید.😇
ما را هم با خودش برد. آقای ناصری که اذان و اقامه در گوش علی گفت محسن رو کرد بهشان و گفت: "حاج آقا، شما پیش خدا روسفیدید. دعا کنید من شهید بشم."
حاج آقا نگاهی به محسن کرد و گفت:" ان شاءالله عاقبت بخیر بشی پسرم."
تا این را شنیدم با خودم گفتم: "نخیر این کله اش داغه. حسابی هوایی یه."😑
فهمیدم نه زخمی شدن سال پیشش،او را از سوریه سرد کرده نه بچه دار شدن الانش.
حتی یک درصد هم فکر اعزام مجدد از سرش نیافتاده بود.🤦🏻♀️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از وقتی از #سوریه برگشته بود، یکی دیگر شده بود. خیلی بی قرار بود.
بهم می گفت: "زهرا. دیدی رفتم سوریه و #شهید نشدم؟"😔 بعد می گفت: "می دونم کارم از کجا می لنگه. وقتی داشتم میرفتم سوریه،برای اینکه مامانم ناراحت نشه و تو فکر نره، چیزی بهش نگفتم. می دونم. می دونم مادرم چون راضی نبود من شهید نشدم."😔
لحظه سکوت میکرد و انگار که کسی با پتک کوبیده باشد توی سرش، دوباره میگفت:" زهرا نکنه شهید نشم و بشم راوی شهدا اونوقت چه خاکی تو سرم بریزم؟"😭
دیگه حوصله ام سر برده بود. بس که حرف از شهادت می زد. دیگه به این کلمه #آلرژی پیدا کرده بودم. 🤦🏻♀️
❤️ @asheghanehalal ❤️
❣رژیم صهیونیستی محکوم به زوال است..
#قدس
❤️ @asheghanehalal ❤️
#عاشقانه_برای_همسرم
کِنـــــارِت" اونقَدر آرومَم
کِه از "#مَـــــرگ" هم نِمیتَرسم..💕🕊💍
❤️ @asheghanehalal ❤️
روزه ی ...
هجر تـ❤️ـو ...
از پای بیانداخت مرا 😔😔
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
آخرین پنجشنبه ماه مبارک ما رو از دعا فراموش نکنید
شبتون مهدوی
❤️ @asheghanehalal ❤️
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
❤️سخنرانی زنده امام خامنهای در روز جهانی قدس
♦️با توجه به عدم برگزاری راهپیمایی روز جهانی قدس به دلیل محدودیتهای ناشی از ویروس کرونا و ضرورت پاسداشت موضوع فلسطین به عنوان مسأله اول جهان اسلام، امسال، رهبر انقلاب اسلامی به صورت زنده با مردم سخن خواهند گفت.
♦️روز جهانی قدس . جمعه ۲ خرداد. ساعت ۱۲
♦️شبکههای رادیویی و تلویزیونی داخلی و بینالمللی
#روز_قدس
💞 @zendegiasheghane_ma
دوسه هفته پیش پیش چندتا نوشته عشقولانه ❤️کوتاه نوشتم برای همسرم وگذاشتم لای چندتا از لباسهاش👕 ویکی هم زیرلپتابش👨💻 که جا گذاشته بود خونه،موقعی که میدیدشون خیلی خوشحال میشد.🤩🤩😍😍 به تدریج از لباسهاش استفاده کرد و همه رو پیدا کرد دیروزصبح که میخواست بره سر کار برام نامه نوشته بود وچسبونده بود به یخچال کلی ذوق کردم وقتی دیدمش😍😍😍
#اجرای_ایده_ها
#ارسالی_اعضا
❤️ @asheghanehalal ❤️
❓❓از کجا بفهمیم روزه های ما مورد قبول واقع شده است؟
✅اگر ما ماه رمضانی را گذراندیم،
✅شبهای احیایی را گذراندیم،
✅روزههای متوالی را گذراندیم
🔵و بعد از #ماه_رمضان در دل خودمان احساس کردیم که:
✅ بر شهوات خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم،
✅بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلّط هستیم،
✅بر چشم خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلّط هستیم،
✅و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلّط هستیم و میتوانیم جلو نفس امّاره را بگیریم،
♦این علامت قبولی روزه ماست...
📒 استاد شهید مطهری،آزادی معنوی، ص۵۰
#ماه_مبارک_رمضان
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
❤️ @asheghanehalal ❤️
#مولاےغریبم
دوست دارم به توّلاے تو بنویسم عشق
آه خورشید به پهناے تو بنویسم عشق
دستْخطم به قشنگے خط وخالت نیست
تا به زیبایی لب هاے تو بنویسم عشق
دوست دارم که شبےروےفرج نامه ےتان
با همه مردم دنیاے تو بنویسم عشق
دَر و دیوار دلم پرُ شده از یا مهدے
چقدر از غم شب هاے تو بنویسم عشق
ذکر یابن الحسنے گفتم و رفتم سرداب
تا به یاد دلِ تنهاے تو بنویسم عشق....
#اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
التمس دعای فرج
❤️ @asheghanehalal ❤️
*اگر خود را تغییر دهی،
تغییر جهان را آغاز کرده ای.
با تغییر تو،
بخشی از جهان تغییر کرده است.*
سلام آغاز هفته تون پر از خیر و نیکی و سلامتی
❤️ @asheghanehalal ❤️
#عاشقانه_برای_همسرم
غیرِ رویت
هر چه بینم نورِ چشمم کم شود ..
❤️ @asheghanehalal ❤️❤
💫
لحظهای نیست که از یاد تو غافل باشم
این چه لرزیست که افتاد به دامان دلم؟
#عاشقانه_برای_همسرم
❤️ @asheghanehalal ❤️
❤عاشقانه های حلال❤
#عاشقانه_شهدا #شهید_محسن_حججی #قسمت10 بهم گفت: "زهرا. خانومم. بیا اینجا پیشم بشین." رفتم کنارش نشست
#عاشقانه_شهدا
#شهید_محسن_حججی
#قسمت11
🌷#خاطرات_شهید_محسن_حججی🌷
😔قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.😢
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."😌
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"😩
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."😍
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش.😔یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت. 😌
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
.
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻♂️ به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.😲
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."😖
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."😌👌🏻
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."😌
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامه_دارد♥
❤️ @asheghanehalal ❤️