#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#شراره #قسمت136
شاپور غرید.
_:چرا. نشم ...چرا بچه دار نشم ..
_:خب. .خب هشت ساله ازدواج کردی. نشده. میگم ..میگم ..شاید اصلا مریم مشکل نداشته. تو ...._:من چی ؟من عقیم باشم ؟ خیررر نیستم. ..چشمهام گرد شد از صراحت کلامش.
معنای نگاهمو فهمید. _:خب مطمینم !
بهت زده نگاش کردم. نشست کنارم. خیره شد به زمین .._:خیلی سالها پیش وقتی عقل درست حسابی نداشتم با یکی از دخترهای همسایه شیطنت میکردم ! اصلا سنم برای ازدواج قد نمیداد فقط برای سرگرمی.. اصلا نمیدونم چی شد .که یه روز که اومده بود خونمون و کسی هم خونه نبود. .کاری که نباید میشد ! شد ! فکر میکردم تموم شده رفته و دختره از تر.سش به کسی چیزی نمیگه و کسی نمیفهمه ولی یه روز با گریه اومد خونمون همه چیزو به مادرم گفت ..علتشو نمیدونستم تا اینکه یه برگه پرت کرد جلوم و گفت حاملس. ..
🌈@asheghanehaye_rangi ❤️
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •───
#هزار_کلید_طلایی