eitaa logo
عاشقان حسین🖤دوستداران حسن💚
141 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
73 فایل
اَعوذباللّٰه از تعَلقاتِ دُنیا،که ما را” دیر “به حُسین ع رِساند💚 خواستیم در این دنیایےکه از هر طرف جاذبه اےما را جذب می کند،کمے به خود بیاییم،و یاد خدا را در وجود خود تقویت کنیم https://eitaa.com/joinchat/3981049917C2c61c87e69
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ امام باقر عليه السلام مي فرمايند: . همان گونه كه مردان دوست دارند زينت و آرايش را در زنانشان ببينند، زنان نيز دوست دارند زينت و آرايش را در مردانشان ببينند. . • مکارم الاخلاق، ص 80 • 💑 دکتر رحیم پور ازغدی داشت از چیزهائی که هیچ وقت به گوشمان نخورد میگفت : . روزی یکی از یاران امام حسین (ع) وارد خانه امام شد و دید که امام یک لباس خوش رنگ به تن داردند و نیز اتاقی از خانه با رنگ و لعاب خاصی ( آنهم در آن زمان ) و بسیار بسیار زیبا تزئین شده است ، آن شخص با تعجب از امام پرسید ( همان سوالهائی که بسیاری از متحجران امروزی میپرسند ) : شما میگوید زهد و خودتان دنیا پرستی میکنید؟؟؟ امام -علیه السلام- فرمودند : آنجا اتاق خانمِمان است ، ما مهریه ایشان را اول ازدواج میدهیم او نیز هر طور که دوست دارد تزئین میکند. در مورد لباس هم فرمودند : چون همسرم دوست دارند اینگونه باشم. . • منبع حدیث در سخنرانى نقل نشده • 💞💞💞 @shidegomnam
💚 دلم اینجاست 😭😭 😔💔 همین گوشه صحن... 💌 آدمایی که دلشون مثل آسمون 💙 آبی و پاکه، حال و هوای زندگیشون، پر از حس خوب و آرامش واقعیه . 🔆 امام رضا (ع) به نقل از پیامبر (ص) به یاران خود می‌فرمودند: . هر بنده‌ای چهل روز برای خدا کار کند، چشمـه‌های حکمـت و دانـایی، از دلش به زبانش جاری می‌شود . . . 🌸🍃 @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗| 🎞😍 🦋🥀 ماجرای ضربت🗡خوردن جوان دهه هفتادی💓 که برای احیا حیا💫 فدایی🕊کشورش شد ... °|• ـღ شهید علی خلیلی •|° 💖 @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از حاج محمود کریمی از حاج قاسم سلیمانی در عزاداری🖤:) +(آقا یه‍ چیزی به‍ این خانومایی که با حجاب مناسب نمیان بگید دیگه‍/ حاجی شما یه‍ چیزی بگو... _💔حاج قاسم:)مگه خونه‍ شما اومدن..؟ هروقت خونه‍ شما اومدن برخورد کن... اینا اومدن خونه‍ مادرشون...😭(🌿 @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شنیده بودم که می‌گفتند بعد از فلانی، روز خوش ندیدیم؛ اما حسش نکرده بودم. این یک سال اما با همه‌ی ذرات وجودم درک کردم که ما پس از تو یک روز خوش ندیدیم سردار، یک روز خوش... راهی ندارد که برگردی؟ خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق باز فرمانده‌ی قدس است سلیمانی ما @shidegomnam
🥀رمان 🥀 👇🏻
🔴 📌قسمت۱۸ 🥀به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ 🥀 نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود. اصرار کردم... 🥀لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی. 🥀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. 🥀مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد. 🥀روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. 🥀در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. 🥀من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد... 🥀حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. 🥀همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد... 🥀مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. 🥀 یکی دو نفر از بستگان می‌خواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند... به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم.... 🥀بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. 🥀احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار... 🥀به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم می‌ترسیدم باطن غذا را ببینم... 🥀 دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. 🥀بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم. 🥀 یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم... 🥀دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم. 🥀 آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمی‌توانستم ادامه دهم. 🥀خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه می‌خواستیم منتقل می‌شد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود. 🥀برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن! می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟! 🖇ادامه دارد... @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اولین تلفات واکسن کرونای ایران در خبر ها خوندیم که واکسن ایرانی کرونا به مرحله تست انسانی رسید خیلی خوشحال شدیم به خصوص این که دیدیم زنان ایرانی با حجاب کامل هم تو ساخت این واکسن نقش دارن هم تو تست گرفتن این واکسن و هم تو تست دادن برای این واکسن! اولین نفر روی خانمی تست شد که دختر مدیر مجموعه سازنده واکسن بود این فوق العاده ست! اگه سایپا و ایران خودرو هم مدیرانش ماشین های تولیدیشونو اول روی خونواده خودشون تست میکردن ما الان داشتیم با بنز و بی ام دبلیو رقابت میکردیم! (عکس محجبه خانم رو گذاشتیم چون عکس لحظه زدن واکسن بدن ایشون پیدا شده بود که بعضی کانال ها به اشتباه منتشر کردند) چند دقیقه ای از تست اولیه نگذشته بود که اولین تلفات انسانی این واکسن اتفاق افتاد! برانداز ها، مسیح علینژاد و تک تک آدم هایی که عقده حقارت دارن و چشم ندارن پیشرفت ایران رو ببینن سکته کرده بودند! رسانه های کشور های مختلف با افتخار دارن از این که ایران تونسته اینقدر پیشرفت کنه که واکسنش رو به مرحله تست انسانی برسونه میگفتن شبکه های اجتماعی منفجر شده بودند از این خبر برای من به شخصه مهم نیست که این واکسن به اجرا برسه یا نرسه افتخار میکنم که 50 سال پیش آفتابه ساختن ایرانیا دستاوردی بود که تو روزنامه چاپ میشد!!! ولی الان جوون ایرانی میتونه حتی تو تصوراتش واکسن ساختن ببینه! واقعا چی بودیم چی شدیم! @shidegomnam
♨️ / یک سحر جانسوز 😔 های شما / قسمت هفتم👇👇 دانشجو دانشگاه باهنر کرمان ام چند باری افتخار داشتم برم گلزار شهدای کرمان و با شهدای شاخص اش آشنا بشم واقعا اتفاقای عجیبی اونجا برام افتاد واقعا زنده بودن. این رفت و آمد ها باعث با خانواده هاشونم آشنا بشم و یکبار برای سالگرد شهادت یکی از دوستان حاج قاسم سلیمانی رفتم خونه شون که وقف حضرت زهرا سلام الله کرده بودند خانم ها طبقه بالا بودیم که حاج قاسم عزیز رو دیدم واقعا خیلی نزدیک و صمیمانه بود باورم نمی شد که مردم عادی دوره شون کرده بودند و هیچ اعتراضی نداشتند گذشت هرجا میرفتم می‌گفتند اینجا حاج قاسم عزیزمان حضور داشتند خیلی احساس وابستگی خاصی داشتم روز شهادت خونه مون بودم و کرمان نبودم خواب بودیم منو مهدیه کنارهم تا مامانم گفت باورم نمیشد ولی دو دستی کوبیدم به سرم و دعا دعا میکردم خبر اشتباه باشه تا فرداش باورم نمیشد ولی بعدش دیگه نتونستم تحمل کنم باید میرفتم کرمان. زیاد به دوروبرم توجهی نداشتم ولی انگار مهدیه هم متأثر شده بود. با اینکه می تونستم نرم خوابگاه و بیشتر خونه بمونم ولی شب قبل تشییع جنازه رفتم کرمان. مهدیه هم از طرف دانشگاه شون به تشییع جنازه اومد من تو یه اتوبوس و مهدیه تو اتوبوس دیگه. نگران مهدیه بودم من کرمان می شناختم و دوستام موکب برای زاءران داشتند. صبح ساکمو گذاشتم و سریع خودمو رسوندم به موکب جمعیت زیادی اومده بودن خیلی زیاد تو موکب ما برگهایی داشتیم که به مردم می‌دادیم تا برای همدردی با خانواده سردار مطلبی بنویسند حس وحال غریبی بود اشک مردم و آه و لعن به دشمن حتی یه لحظه قطع نمیشد از هرجایی فکرشو میکردی آدم اومده بود روستاهای شمال و شمال غرب تا جنوب حتی بعضی ها سواد نداشتند و میگفتن تا من براشون بنویسم دستم میلرزید و اشک امونم رو گرفته بود خلوتی می خواستم و اونم فقط دیدار سردار بود. عده ساعت به ساعت زیادتر میشد و آزمون خواستن اگر می خواهید اینجا بمونید درب موکب ببندید و فقط نظاره گر باشید خبرای بدی شنیده می‌شد و می‌گفتند چندنفری جانشون رو از دست دادند استرس زیادی داشتم چند بار به مهدیه زنگ زدم گوشی آنتن نمی‌داد چند نفری تو موکب موندند و من همراه دوستم رفتم به سمت گلزار نمی خواستم بدون دیدن سردار برم می خواستم بهش بگم پیش امام حسین علیه السلام و دوستاشون منو هم شفاعت کنن از موکب تا گلزار راه زیادی بود و ما مجبور شدیم به خاطر ازداحم جمعیت وارد جنگل نزدیک گلزار بشیم. بعد از مدتی به گلزار رسیدیم اما جای سوزن انداختن نبود باورم نمیشه تا حالا این همه آدم رو اینجا ندیده بودم کوچیک بزرگ نوزاد ویلچری وحتی فلج همه بودن واقعا همه غم رو تو چهره شون میشد دید. 💠➖➖➖➖➖💠 سردار اسلام آسمانی شد وارواح شهدا اورا درآغوش گرفتند صبح که ازخواب بیدار شدم مثل همیشه نبودم...گویا خوابی دیده بودم وآن چیزی که از خواب یادم بوداین بود که در چهار راه نزدیک خانه که همیشه بنر اطلاعیه می زنند بنر زدن که محرم آمده است محرم یک ماه زودتر آمده است ومن این را دیدم....صبح ها که می رفتم دعای ندبه یک حال بشاش داشتم اما آن روز نداشتم.. رفتم مسجد برخلاف همیشه به ستون تکیه دادم که شنیدم سخنران حرف عجیبی می زند😳 آنهم درمورد سردارقاسم سلیمانی... قاسم سلیمانی که درعرض سه ماه طبق وعده اش داعش را ریشه کن کرد کسی که به نیروهای مقاومت....کمک میکرد وفرمانده سپاه قدس بود. حرف های که بوی نبود اورا می داد سردرگم بودم تا اینکه سخنرانی تمام شد ومداح آمد وخبر تـــرور ســـردارقاسم سلیمانے را داد،من سردرگم یک خبر ناگوار وبرایم مبهم بود آنچه که شنیدم حتی فکرش راهم نمیکردم😔😭 اما آری مداح حرف از ترور سردار دلها می زد حرف از نبود سردار قاسم وابومهدی... دوست داشتم زودتر دعا تمام شود وبروم خانه وببینم جریان چیست... رفتم واینترنت را روشن کردم ودراینستا چرخیدم ودیدم خبرها وپست ها حکایت از ترور سردار سلیمانے توسط آمریکا دارد.. تلویزیون را روشن کردم وخبرها را دنبال وحرف های غیرباوری که حقیقت داشت میشنیدم...😞😭 وسردار وسپهبد قاسم سلیمانے یک عنوان دیگرهم کنار اسمش نقش بسته بود واو شده بودشهیــ🕊ــدسردار سپهبدقاسم سلیمانے.... اوبه همراه چهار همراهش درکشور عراق نزدیک فرودگاه بغداد در ماشین مورد حمله موشکے بالگردهای آمریکــ👿ـایی قرارگرفت در ساعت1:20دقیقه بامداد روز جمعه مصادف با سیزده دی ماه سال 98....😭 ورهبرعزیزم در ابتدای نامه خود نوشته بود...*سردار اسلام آسمانی شد وارواح شهدا اورا درآغوش گرفتند* وتعبیرخوابم را در شهادت حاج قاسم وپرچم های قرمز ومشکی یاحسین که درتشیع اش می چرخاندن 🏴🚩و لباس های مشکی برتن مردم واشک چشمانشان😭 ودرمداحی های حماسی وشور انگیزوکربلایی دیدم... امـــامن هنوز باور نکردم شمارا نمیدانم اما هنوز باورنکردم...😭 @shidegomnam