#پارت_هفدهم
شوخ طبعی
جمعی از دوستان شهید:
هميشه روی لبش لبخند بود. نه از اين بابت كه مشکلی ندارد. من خبر داشتم
كه او با كوهی از مشکلات دست و پنجه نرم ميكرد كه اينجا نميتوانم به
آنها بپردازم.
اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود كه ميفرمايد: مؤمن شادی هايش
در چهرهاش و حزن و اندوهش در درونش ميباشد.
همه ی رفقای ما او را به همين خصلت ميشناختند. اولين چيزی كه از
هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهرهایی بود كه با لبخند آراسته شده.
از طرفی بسيار هم بذله گو و اهل شوخی و خنده بود. رفاقت با او هيچ كس
را خسته نميكرد.
در اين شوخي ها نيز دقت ميكرد كه گناهی از او سر نزند.
يادم هست هر وقت خسته می شديم، هادی با كارها و شيطنت های
مخصوص به خود خستگی را از جمع ما خارج ميكرد.
٭٭٭
بار اولی كه هادی را ديدم، قبل از حركت برای اردوی جهادی بود. وارد
مسجد شدم و ديدم جوانی سرش را روی پای يكی از بچه ها گذاشته و
خوابيده.
رفتم جلو و تذكر دادم كه اينجا مسجد است بلند شو.
#ادامه_دارد...
#کپی_حرام
@shidegomnam