eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
924 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
328 فایل
✅ ارتباط با خادم کانال: @khadem_heyaat جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب هفتم شب آب شب رباب حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام ▪️ خاطره شنیده نشده از بازیگر فیلم مختار ‼️دهه اول محرم هر روز در کانال مهمان مائید↙️ اللهـــم‌عجــل‌لـــولیک‌الفـــرج 🏴 @asheghaneruhollah
بہ روے دست بابا در تَب ذڪر لب اهلِ خیمہ یارب یارب زد تیر سہ شعبہ را ... بمیرم! ای ڪاش چشمان را بگیرد 🍂💔 💔🍂 @asheghaneruhollah
فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْت... خدا لعنت کند امّتى را که بناى ستم و بیداد را بر شما اهل بیت بنیان نهادن... ‼️دهه اول محرم هر روز در کانال مهمان مائید↙️ اللهـــم‌عجــل‌لـــولیک‌الفـــرج 🏴 @asheghaneruhollah
غریب مادر: 🏴 رحمة اللّٰه الواسعة ⁉️ انسان با این گناهانی از او سر زده‌، در پیشگاه خدا چه دارد؟! 🔴 اگر در روز جزا، آن ، بر سر دست آن مادر پهلو شکسته بالا‌ نرود، کميت اولين‌ و آخرين لنگ ‌است. ❇️ اينجا است که معنای «رحمة اللّه الواسعة» و «بَابُ نَجَاةِ الْأُمَّةِ» روشن می‌‌شود؛ اوست که بايد جبران ‌کند، اوست که بايد دستگيری نماید، شيشه‌ی خون گلوی او را صلی‌الله‌علیه‌وآله باید به دست بگيرد، پيراهن غرقه به ‌خون او را‌ سلام‌الله‌علیها باید بر سرش بيندازد. 💞 پیغمبر بگويد: «يَا رَبِ اُمَّتِي»، صدیقه‌ی کبری بگويد: «يَا رَبِ شِيعَتِي!» 🎙 حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۲۴/ دی/ ۱۳۸۵ ◼️ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت 🌴 #قسمت_دویست_وهفتادوچهارم استکان‌ها را با زینب‌سادات می‌شستم و تمام حواسم
🌴 🌴 ساعت از یازده شب 🕦گذشته بود که مراسم تمام شد و جز یکی دو نفر که در حیاط با آسید احمد صحبت می‌کردند و خانمی که گوشه اتاق به انتظار مامان خدیجه ایستاده بود، همه رفتند که مامان خدیجه به سمتم آمد و با مهربانی صدایم کرد: _«قربونت برم دخترم! امشب خیلی کمک حالم بودی! ان شاءالله اجر زحمتت رو از خود آقا بگیری!»😊 و من هنوز در حضور این آقا تردید داشتم که لبخند کمرنگی زدم و با گفتن «ممنونم!» مشغول جمع کردن خُرده‌های دستمال کاغذی از روی فرش شدم که دستم را گرفت و با حالتی مادرانه مانعم شد: _«نمی‌خواد زحمت بکشی مادر جون! خیلی خسته شدی، دیگه برو استراحت کن! فردا صبح تمیز می‌کنیم!»☺️ و هر چه اصرار کردم تا کمکش کنم، اجازه نداد و تا دمِ در خانه خودمان بدرقه‌ام کرد و با صمیمیتی شیرین همچنان تشکر می‌کرد که دید مجید با دست چپش جارو برداشته تا حیاط را تمیز کند که با ناراحتی شوهرش را صدا زد: _«حاج آقا!»😒 و همین که آسید احمد رویش را به سمت ایوان برگرداند، با دست اشاره کرد تا مانع مجید شود. آسید احمد با عجله به سمت مجید رفت و باز سرِ شوخی را باز کرد: _«بابا جون ما هم هستیم! انقدر ثواب جمع کردی دیگه چیزی به بقیه نمی‌رسه!»😉 رنگ از صورت مجید پریده و به نظرم حسابی خسته شده بود، ولی در برابر آسید احمد با شیرین زبانی پاسخ داد: _«مگه نگفتید منم مثل پسرتون می‌مونم؟ پس شما برید استراحت کنید، من حیاط رو تمیز می‌کنم!»☺️ ولی آسید احمد هم مثل من نگران حالش شده بود که جارو را از دستش گرفت، اشاره‌ای به من کرد و با حاضر جوابی شیطنت‌آمیزی، مجید را تسلیم کرد: _«ببین خانمت جلو در منتظره! اگه تا چند لحظه دیگه نری، دیگه راهت نمیده!»😄😉 مجید لبخندی زد و با گفتن «هر چی شما بگید!» خداحافظی کرد 😃👋و به سمت من آمد که من هم به مامان خدیجه شب بخیر گفتم و وارد خانه شدم. از چند ساعت پشت سر هم کار کردن، خسته شده بودم و روی مبل نشستم که مجید لبخندی به رویم زد و با لحنی گرم و با محبت، از زحماتم تشکر کرد: _«خیلی خسته شدی الهه جان! دستت درد نکنه!»😊 و همانطور که روبرویم نشسته بود، با کف دست چپش، بازو و ساعد دست راستش را فشار می‌داد که با دلسوزی نگاهش کردم و پرسیدم: _«خیلی درد می‌کنه؟»😥 لبخندی زد و با خونسردی جواب داد: _«نه الهه جان! چیزی نیس.»😊 پلک‌های بلندش از بارش بی‌وقفه اشک‌هایش سنگین شده و آیینه چشمانش می‌درخشید و می‌دیدم هنوز محبت امام زمان (علیه‌السلام) در نگاهش می‌جوشد که زیر لب صدایش کردم: _«مجید! شما اعتقاد دارید امام زمان (علیه‌السلام) زنده اس، درسته؟» از سؤال بی‌مقدمه‌ام جا خورد و من با صدایی گرفته اعتراف کردم: _«آخه ما... یعنی اکثریت اهل تسنن اعتقاد دارن که امام زمان (علیه‌السلام) هنوز متولد نشده و هر وقت زمان ظهورش برسه، به دنیا میاد.»😟 گمان کرد می‌خواهم دوباره سر بحث و مناظره را باز کنم که در آرامشی ناشی از ناچاری، منتظر شد تا حرفم را بزنم، ولی من نه قصد ارشاد داشتم، نه خیال مباحثه و حقیقتاً می‌خواستم به 👌 پی ببرم که با صداقتی معصومانه سؤال کردم: _«خُب شما چرا فکر می‌کنید الان امام زمان (علیه‌السلام) حضور داره؟»🙁 سپس مستقیم نگاهش کردم و برای اینکه کتب فقه و اصول شیعه و سُنی را تحویلم ندهد، با حالتی منطقی توضیح دادم: _«خُب حتماً علمای اهل سنت دلائل خودشون رو دارن، علمای شیعه هم برای خودشون دلائلی دارن.»😊 و برای اینکه منصفانه قضاوت کرده باشم، تبصره‌ای هم زدم: _«البته از بین علمای اهل سنت هم یه عده اعتقاد دارن که امام زمان (علیه‌السلام) الان در قید حیات هستن، ولی اکثریت‌شون اعتقاد دارن بعداً متولد میشن.» و حالا حرف دل خودم را زدم: _«ولی من می‌خوام بدونم تو چرا فکر می‌کنی الان امام زمان (علیه‌السلام) حضور داره؟»🤔 ⏪ ادامه دارد... رمان زیبای 📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍️ نویسنده:خانم 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 ✅ @asheghaneruhollah