50.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارت_اربعین_تکلیفه
سلام✋آقا سلام تو راه #کربلام 😍
به امید خداااا منم دارم میام...
🎤حاج #امیر_کرمانشاهی
🎤حاج #محمود_کریمی
👌شور احساسی
#حب_الحسین_یجمعنا
#اربعین
✋زائرای اربعین #اتماس_دعا
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت 🌴 #قسمت_سیصد_وبیستم مثل دو خواهر، روی تشک کنار هم نشسته و همانطور که پاهای
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_سیصد_و_بیست_ویکم
صورت زیبا و درخشان این مادر جوان از خنده پُر شد و با اشاره دست و به کلماتی با لهجه غلیظ عراقی پاسخم را داد که نه تنها سختش نیست که به #عشق امام حسین (علیهالسلام) میرود و ظاهراً مسیری #طولانی را تا اینجا پیموده بود که پاهایش #ورم کرده و مدام به ساق پایش دست می کشید تا دردش قدری قرار بگیرد و من همچنان محو😟 این عزم عاشقانه، تنها نگاهش میکردم که صدای پُر شور و نشاط کودکی، توجهم را جلب کرد.
پسر بچهای سه چهار ساله، 👦دسته ساک به نسبت بزرگی را گرفت و با ذکر «یا علی!» ✌️به لهجه عراقی، ساک را بلند کرد و به سمت مادرش آمد و دیدم مادرش همین بانوی باردار است و باور کردم کودکی که از زمان حضورش در جنین، زائر پیاده امام حسین (علیهالسلام) باشد، اینچنین عاشق پرورش مییابد. ساک 🎒را کنار مادرش روی زمین گذاشت و ورد زبانش نام امام حسین (علیهالسلام) بود که با قدمهای کوچکش مدام این طرف و آن طرف میرفت و تنها یک عبارت را تکرار میکرد:
_«یا ابوالسجاد ادرکنی!»😊
و گاهی دستش را به نشانه پاسخ به امامش بالا میبُرد و صدا بلند میکرد: «لبیک یا حسین!»✋ مامان خدیجه به نگاه حیرتزدهام😧 خندید☺️ و پاسخ اینهمه علامت سؤال ذهنم را با خوشرویی داد:
_«عراقیها بعضی وقتها امام حسین (علیهالسلام) رو به لقب ابوالسجاد، یعنی پدر امام سجاد (علیهالسلام) صدا میزنن!»😊
و من دلم جای دیگری بود و تازه میفهمیدم چرا مجید به هیچ عشوه و تطمیع و تهدیدی از میدان عشقبازی تشیع به در نمیشود که نه به کلام محبتآمیز من پای دلش میلرزید و نه از وحشیگریهای پدر و نوریه میترسید و مرد و مردانه پای عقیدهاش میماند که حالا میدیدم اینها در #جنین به عشق امام حسین (علیهالسلام) دست و پا میزنند، در #کودکی با ذکر امام حسین (علیهالسلام) شادی میکنند و در #جوانی و برومندی و پیری به نام امام حسین (علیهالسلام) افتخار میکنند و گویی پوست و گوشت و خونشان با عشق امام حسین (علیهالسلام) روئیده شده که حاضر بودند، جان بدهند و مِهر فرزند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از دست ندهند
و من از درک اینهمه عاشقی عاجز بودم که سرم را به دیوار تکیه دادم و چشمانم را بستم که دستانی قدرتمند شانههایم را گرفت و به لهجه عربی چیزی میگفت که نمیفهمیدم. زنی میانسال و تنومند، با هر دو دست شانههایم را گرفته و با صورتی که در اوج مهربانی به رویم میخندید، مدام کلماتی را تکرار میکرد و من تنها نگاهش میکردم که مامان خدیجه با خنده رو به من کرد:
_«الهه جان! میگه بخواب تا مشت و مالت بده!»☺️
و زینبسادات هم پشتش را گرفت:
_«الهه جون! خجالت نکش، بخواب! اینا دوست دارن!»😍
و من خجالت می کشیدم🙈 دراز بکشم و خانمی که جای مادرم بود، خستگی را از تنم به در کند و او دست بردار نبود که بلاخره تسلیم مهربانیاش شده و دراز کشیدم☺️ تا کمر و شانههایم را نوازش دهد و زمانی از آفتاب مِهر و محبتش آبم کرد که خم شد و به پاهایم دست میکشید و خاک قدمهایم را به چشم و صورتش میمالید.✋ از شدت خجالت سرخ شده و دیگر نمیتوانستم تحمل کنم که با اصرار فراوان بلند شدم و به هر زبانی که میتوانستم از مهربانی بیریایش تشکر کردم تا سرانجام خیالش از بابت من راحت شد و به سراغ بانویی دیگر رفت تا نشان افتخار پرستاری از میهمانان امام حسین (علیهالسلام) را به گردن بیاویزد.
مامان خدیجه اشکش را پاک کرد😢 و با صدایی که از عمق اعتقادات این شیعیان پاکباخته به لرزه افتاده بود، رو به من کرد:
_«الهه جان! اینا از خداشونه که بدن خسته و خاکی زائر امام حسین (علیهالسلام) رو مشت و مال بدن! بعدش هم برای تبرک، خاک لباسهای زائر رو به صورتشون میمالن تا روز قیامت با خاکی که از پای زائران اربعین به چهرهشون مونده، محشور بشن!»😭
و اینها همه در حالی بود که من نماز مغرب را در این موکب با آداب خودم و به سبک اهل سنت خوانده بودم و میدانستم از چشم اهالی موکب مخفی نمانده که من از #اهل_سنت هستم و میدیدم در اکرام و احترام من با زائری #شیعه، #هیچ_تفاوتی قائل نمیشوند که همه را در #مقام_میهمان امام حسین (علیهالسلام) همچون #نورچشم خود میدانستند.😍
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✅ @asheghaneruhollah
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_سیصد_وبیست_ودوم
روز سوم پیادهرویمان، زیر بارش رحمت🌧 و برکت خدا آغاز شد که از نیمههای شب، آسمان هم به پای زائران بیقراری میکرد و با دلتنگی به زمین بوسه میزد. من و زینبسادات، ملحفههای سبکی را روی سرمان کشیده بودیم تا کمتر خیس شویم و مامان خدیجه ملحفههایش را برای ما ایثار کرده و خودش چیزی نداشت که چادرش حسابی خیس شده بود. 😊آسید احمد و مجید هم روی کوله پشتیهایشان مشما کشیده بودند تا وسایل داخل کوله خیس نشود، ولی با اینهمه دردِ سر، قدم زدن زیر نوازش نرم و مهربان باران در میان خنکای پیش از طلوع آفتاب،🌌🌧 صفای دیگری داشت که گمان میکردم صورتم نه از قطرات باران که از جای پای فرشتگان نَم زده است.
کفشهایمان حسابی گِلی شده و لکههای آب و گِل تا ساق پای شلوار مجید پاشیده بود و اینجا دیگر کسی به این چیزها اهمیتی نمیداد که حالا فهمیده بودم این شیعیان به پاس #شکیبایی خانواده امام حسین (علیهالسلام)، همه #سختیهای این مسیر را به جان خریده و به یاد #اسارت اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تمام مسیرهای منتهی به کربلا را با پای پیاده می پیمایند تا #ذره_ای از #رنج_های_حضرت_زینب (علیها السلام) و #دیگربانوان_حرم را به جان بخرند. هوا کم کم روشن میشد و آفتاب بار دیگر به رخسار خسته و دلسوخته عزاداران حسینی، عرض ادب میکرد🌇 که آسید احمد اشاره کرد تا در مقابل موکبی برای استراحت توقف کنیم. سالخوردهترین عضو کاروان پنج نفره ما بود و زودتر از دیگران خسته میشد که به احترام مقام پدرانهاش، کنار موکبی ایستادیم، ولی از کثرت جمعیت، صندلیهای موکبها پُر شده و مجبور بودیم سرِ پا بمانیم و میهمانوازی خالصانه عراقیها اجازه نمیداد ما را در این وضعیت ببینند که خادمان موکب به تکاپو افتاده و بلاخره برایمان تعدادی صندلی و چهارپایه تدارک دیدند تا نفسی تازه کنیم و به همین هم راضی نمیشدند که بلافاصله برایمان حلیم گندم🍲 و عدس آوردند و در این صبح به نسبت سرد و بارانی، چه صبحانه شاهانه و لذیذی بود😋 که انرژی رفته، به تنمان بازگشت و باز به راه افتادیم.
🚶♂️🚶♂️🚶♂️🚶♂️
امروز هوا سردتر شده و وادارمان کرده بود تا لباسهای گرمی که با خودمان از بندر آورده بودیم، به تن کنیم. دیگر کفشهایمان 👞👟کاملاً گِلی شده و در تراکم انبوه جمعیت که قدم پشت قدمهای همدیگر میگذاشتیم، آب و گِل از زیر کفشها به لباسها میپاشید و کسی اعتراضی نمیکرد که 👈در این مسیر هر چه سختی میرسید، عینِ نعمت و لذت بود. 👉حالا این قسمت از مسیر سر سبز تر شده و تقریباً اطراف جاده از 🌴نخلستانهای🌴 پراکنده پُر شده بود. طراوت باران صبحگاهی و نوحههای شورانگیزی که با صدای بلندی در فضا میپیچید، منظرهای افسانهای آفریده و باز به لطف رفتار حکیمانه آسید احمد و مامان خدیجه، من و مجید چند قدم عقبتر از خانواه آسید احمد، در دل سیل جمعیت و در خلوت عاشقانه خودمان قدم میزدیم.
بارش باران هم کُندتر شده🌦 و مجال یک هم صحبتی دلنشین را فراهم آورده بود که مثل همیشه مجید پیش دستی کرد و پرسید:
_«دیشب خوب خوابیدی الهه جان؟»😊
به سمتش صورت چرخاندم و دیدم نگاهش به انتظار جوابم تمام قد ایستاده که با لبخندی ملیح پاسخ دادم:
_«آره! خیلی خوب خوابیدم!»☺️
از احساس رضایتی که نه تنها به خاطر خواب راحت دیشب که از روز و شب این سفر در چشمانم میدید، به رویم خندید و با گفتن «خدا رو شکر!» در سکوتی شیرین فرو رفت.😇
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✅ @asheghaneruhollah
⭕️ تفاوت سبک زندگی آیتالله خامنهای با ترامپ از نگاه مجله تایم
#امام_خامنه_ای تنها #رهبری است که مردم حاضرند برای او از جان خود بگذرند✋❤️
🔻 آخرین نسخه منتشر شده مجله «تایم» که به بررسی ابعاد فردی، اجتماعی و سیاسی رهبر معظم انقلاب پرداخته، حائز نکات قابل توجهی است.
🔻 این مجله در مقایسه سبک زندگی آیت الله خامنه ای با رئیس جمهور فعلی ایالات متحده آمریکا آورده است: «هیچ رهبر دیگری در دنیا به اندازه آیت الله خامنهای در سبک زندگی باترامپ تفاوت ندارد. آیت الله خامنهای به شدت متقی است و از امور دنیوی دوری میکند. وی ۵۵ سال است که با همسرش زندگی میکند. ترامپ فرد بیدینی است که سه بار زن گرفته و علاقه به خودنمایی دارد.»
🔻 در بخش دیگری از این یادداشت آمده است: «ترامپ لحظهای عمل میکند، بدون توجه به هیچ اصول مشخصی. آیت الله خامنهای در طول عمرش معتقد به مقاومت در برابر امپریالیسم آمریکا بوده که همان دکترین راهبردی جمهوری اسلامی است. آیت الله خامنهای به شدت اهل مطالعه است.
وی تنها رهبری است که مردم حاضرند برای او از جان خود بگذرند.»😍❤️
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_سید_علی_خامنه_ای ❤️
🏴 @asheghaneruhollah
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعوت پادشاه سعودی از امام خامنه ای!☝️
❌ تضعیف آل سعود مقدمه ایمن سازی حریم کعبه و تحقق ظهور است.
🎤 تحلیل جالب حجت الاسلام #طائب درباره دعوت پادشاه سعودی از رهبر انقلاب
#گام_دوم_انقلاب
#اربعین
#یمن
#بین_الطلوعین_ظهور
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_سید_علی_خامنه_ای ❤️
🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت 🌴 #قسمت_سیصد_وبیست_ودوم روز سوم پیادهرویمان، زیر بارش رحمت🌧 و برکت خدا آغ
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_سیصد_وبیست_وسوم
از گونههای درخشانش که از هیجان بهجتانگیز این سفر رؤیایی گُل انداخته و زیر طراوت باران، پوشیده از شبنم شده بود، میفهمیدم چه لذتی از لحظه لحظه این سفر میبرد که خط سکوتش را شکستم و جسورانه به میدان احساسش تاختم:
_«مجید! الان چه حالی داری؟»😊
از تیزی سؤال ناگهانیام، خماری عشق از سرش پرید، نگاهم کرد و در برابر چشمان منتظرم، تنها یک جمله ادا کرد:
_«فکر میکنم دارم خواب میبینم!»😇
و حقیقتاً میدیدم چشمان کشیدهاش رنگ رؤیا گرفته و همچنان نگاهش میکردم تا این خواب شیرین را برایم تعبیر کند که نگاهش را به افق بُرد و مثل اینکه در انتهای این مسیر طولانی، به نظاره کربلا نشسته باشد، عاشقانه زمزمه کرد:
_«قدم به قدم که داریم میریم، امام حسین (علیهالسلام) داره میگه بیا!»😌😢
و باز به سمتم چرخید و عارفانه نظر داد:
_«الهه! اگه یه لحظه امام حسین (علیهالسلام) از ما رو برگردونه، دیگه نمیتونیم قدم از قدم برداریم!»😢
و من نمیتوانستم این حضور حی و حاضر را به این راحتی بپذیرم😕 که سرم را پایین انداختم😔 تا از درماندگی نگاهم به عجز احساسم پِی نبرد و او همچنان میگفت:
_«این جمعیت رو ببین! اینهمه آدم برای چی دارن این مسیر رو میرن؟ داعش اینهمه تهدید کرد که بمب میذارم، میکُشم، سر میبُرم، چی شد؟ امسال شلوغتر از پارسال شد که خلوتتر نشد! چی باعث میشه این همه زن و بچه از جون خودشون بگذرن و راه بیفتن؟ مگه غیر از اینه که امام حسین (علیهالسلام) بهشون میگه خوش اومدید!»😇☺️
و خدا میخواست شاهد از غیب برسد که حرفش را نیمه رها کرد و با اشاره دستش نشانم داد:
_«همین تابلو رو ببین!👆 نوشته اگه از آسمون داعش بباره، ما بازم میریم زیارت امام حسین (علیهالسلام)! کی غیر از امام حسین (علیهالسلام) همچین دل و جرأتی به اینا میده؟»😌💪
که به دنبال اشاره انگشتش، نگاهم رفت و تابلویی را دیدم که مقابل موکبی نصب شده و با اینچنین عبارتی، اوج عاشقیاش را به رخ همه کشیده بود که من هم به یاد وهابی خانه و خانواده خودم افتادم و بیاراده لبخند زدم؛ 🔥نوریه🔥 تاب دیدن لباس عزای محرم و صفر را نداشت، حتی از شنیدن نوای عزاداری اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میترسید و با چشم خودم دیدم که از هیبت حضور یک شیعه در خانه، چطور به وحشت افتاده بود و حالا کجا بود تا ببیند زمین و زمان به تسخیر عشق تشیع در آمده و تنها نام زیبای امام حسین (علیهالسلام) در این جاده چه میکند و چطور اینهمه زن و مرد و کودک و پیر و جوان را مجنونِ دشت و صحرا کرده که در برابر همه چنگ و دندان تیز کردنهای داعش، این زیارت به راهپیمایی شکوهمند شیعیان تبدیل شده است😊 و #نه_تنهاشیعیان که دیروز در مقابل یکی از موکبها چند مرد #اهل_سنت را دیدم که با دست بسته، مشغول اقامه نماز بودند و چه جای تعجب که زینبسادات برایم تعریف میکرد سال گذشته #اسقفهای_مسیحی در شب اربعین در کربلا حاضر شده و هیئتی از کلیسای واتیکان در این مسیر همراه عاشقان امام حسین (علیهالسلام) شده بودند!
حالا پس از چند روز تنفس در هوای قلب تپنده تبلیغ تشیع، فهمیده بودم که قیام غیرتمندانه سید الشهداء (علیهالسلام) به عنوان الگوی تمام حرکتهای انقلابی در این دنیا، پس از چهارده قرن همچنان از آزادگان جهان دلبری میکند که 🌸شیعه و 🌺سنی و حتی 🌻مسیحی و دیگرانی که من نمیدانستم، به احترام فداکاریاش به پا میخیزند و جذب کربلایش میشوند، هر چند شرح عشقبازی و پاکبازی شیعه، حدیث دیگری بود!
چیزی تا اذان ظهر💫 نمانده بود که پا درد امان مامان خدیجه را برید و خوشبختانه در فواصلی کوتاه، ایستگاههای هلال احمر📍🇮🇶 عراقی
و 📍🇮🇷ایرانی مستقر شده بودند که من و مجید و آسید احمد کنار جاده توقف کردیم و زینبسادات به همراه مادرش به ایستگاه هلال احمر رفتند تا حداقل قرص💊 مسکّنی بگیرند.
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✅ @asheghaneruhollah
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_سیصد_وبیست_وچهارم
آسید احمد به چادرهای برزنتی سفید رنگی که آن طرف جاده ردیف شده بودند، اشاره کرد و رو به من و مجید توضیح داد:
_«اینا چادرهایی هستن که برای آوارههای عراقی نصب کردن!»😊
و در برابر نگاه پرسشگر من و مجید،😟😧 با ناراحتی ادامه داد:
_«از خرداد ماه که داعش، موصل و چند تا شهر دیگه رو اشغال کرد، این بندههای خدا از خونه زندگی خودشون آواره شدن و حالا اینجا زندگی میکنن. خیلیهاشون هم همه سال رو تو همین موکبها زندگی میکنن. فقط اینجا هم نیستن، تو خود کربلا و نجف هم خیلیهاشون پناه گرفتن. همهشون هم #مسلمون نیستن، خیلیهاشون #مسیحی و #ایزدی هستن.» 😕
نگاهم به چادرها و ساختمانهای سیمانی موکبها بود و از تصور اینکه خانوادههایی تمام سال را باید در این بیابان زندگی کنند، دلم به درد آمد که شاید این روزها، این منطقه شلوغ شده بود، اما باقی ایام سال باید با تنهایی و غربت😒 این صحرا سر میکردند تا تروریستهای تکفیری برای خوش آمد آمریکا و اسرائیل در کشورهای اسلامی خوش رقصی کرده و خون مسلمانان را اینطور در شیشه کنند و زمانی به اوج رنج نامه این مردم مظلوم پِی بردم که شب را در کنار یکی از همین خانوادهها سپری کردم.
موکبی که در آخرین شبِ مسیر پیاده روی به میهمانیاش رفته بودیم، در اختیار خانوادهای از اهالی موصل بود که حالا بیش از شش ماه بود که از شهر و خانه خود آواره شده و در این ساختمان کوچک زندگی میکردند و باز هم به قدری دلبسته امام حسین (علیهالسلام) بودند که در همین وضعیت سخت و دشوار هم از ما پذیرایی میکردند. 😒😔دختران جوان خانواده کنار ما نشسته و میخواستند سهم اینهمه تنهایی و بیکسی را با من و زینبسادات تقسیم کنند که به هر زبانی سعی میکردند با ما ارتباط برقرار کنند. دخترک عکس خانهای زیبا و ویلایی را در منطقهای سرسبز نشانمان میداد و سعی میکرد به ما بفهماند که این تصویر خانهشان پیش از اشغال موصل توسط تروریستهای داعش است و طوری چشمانش از اشک پُر شد که جگرم آتش گرفت. غربت و تنهایی طوری به این مردم مظلوم فشار آورده بود که دلشان نمیآمد از کنار ما برخیزند و تا پاسی از شب با ما دردِ دل میکردند و هر چند میدانستند چیز زیادی از حرفهایشان متوجه نمیشویم، ولی با همان زبان علم و اشاره هم که شده، میخواستند بار دلشان را سبک کنند و در نهایت ما را مثل عزیزترین خواهرانشان در آغوش فشرده و با وداعی شیرین ما را به خدا سپردند. ☺️حالا به وضوح میدیدم که #تفکرتکفیر، #تکلیفی جز #آواره_کردن #مسلمانان ندارد که به #اشاره استکبار، آتش به کاشانه مردم میزند تا کشورهای اسلامی را از دورن متلاشی کند👈 و این دقیقاً همان جنایتی بود که نوریه و برادرانش، در حق خانواده من کردند که به شیعه و سُنی رحم نکرده و هر یک را به چوبی از خانه اخراج کردند، 👉ولی باز هم از روی این مردم بینَوا خجالت میکشیدم که نزدیکترین افراد خانوادهام نه از روی عقیده که پدرم به هوای هوس دختری فتانه و برادرم به طمع ثروتی باد آورده، راهی سوریه شده بودند تا در نوشیدن خون مسلمانان با تروریستهای تکفیری هم کاسه شوند. 😒اندیشه تلخ و پریشانی که تا صبح خواب را از چشمانم ربود و اشکی هم برای ریختن نداشتم که تا سحر، تنها به تاریکی فضا خیره بودم. مدام از این پهلو به آن پهلو میشدم و از غصه سرنوشت شوم پدر و ابراهیم خون میخوردم که آتش شیطان به جانشان افتاد و آبی شدند بر آسیاب دشمن! حالا در این بد خواب و خیالی این شب طولانی، دیگر بستر گرم و نرم و فضای آکنده از مِهر و محبت موکب هم برایم دلپذیر نبود که بار دیگر لشگر مصیبتهایم پیش چشمانم رژه میرفتند تا لحظهای که صدای اذان صبح بلند شد و مرا هم از جا کَند.
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✅ @asheghaneruhollah
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ همراه با #حسینیه_مجازی_عاشقان_روح_الله باشید ...
#کانال_خودتون_رو_به_دوستانتون_معرفی_کنید
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#اربعین_کربلام ▪️به اشک چله گرفتم که غرق غم باشم ▪️دعا کنید منم اربعین حرم باشم #شب_زیارتی_ارباب
#دلتنگی
این اضطرابـ های
شب جمعـه
منطقے ست!
دارد دوباره
فاطمه(س)
گودال میرود...😭
#شب_زیارتی_ارباب
🏴 @asheghaneruhollah
416-استاد انصاریان.mp3
4.93M
#دو_خط_روضه
#شب_زیارتی_مخصوص_ارباب
🔹بابا بلند شو! ما دیگر آب نمی خواهیم...
🔹رسول ترک روضه اربعین را چگونه می خواند؟؟
🎤حجت الاسلام #انصاریان
🏴 @asheghaneruhollah