هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
دعای فرج.mp3
3.89M
#سیدنا_و_مولانا_یاصاحب_الزمان_عج_
راه نفس نمانده... بیا ای گلامید!
آقا! بیا و رنج و بلا را ط دور کن!
[ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ]
💠 @asheghaneruhollah
🔰 #چالش_رقص_بیل_و_کلنگ
در میانه اخبار متعدد از کرونا و افزایش آمار مبتلایان به این ویروس کمتر کسی به زلزله آذربایجان غربی به خصوص در شهرستان خوی و منطقه قطور پرداخت.
ریزش برف هم درد جدیدی بر روی درد زلزله شد و مشکلات فراوان برای افراد بی خانمان ایجاد کرد به گونهای که کمتر کسی جرأت بیرون رفتن و تحمل سرمای شدید برای یاری برادران و خواهران مسلمان را داشت.
در ایام #چالش_رقص سلبریتیهایی که همواره به چرخاندن زبان اکتفا میکنند و با فسفر سوزاندن فراوان به راه حل جدیدی برای مشکلات مردم رسیدند! اما طلبههای حوزه علمیه خوی آستین همت بالا زدند و به کمک زلزلهزدگان شتافتند تا بیل و کلنگها را بجنبانند و گره از کار و درد هموطن خویش باز کنند. چالش رقص بیل و کلنگ جهادگران در مقابل چالش رقص سلبریتیها نشان داد که شادی واقعی در زدودن غبار غم و اندوه از چهره مردم است.
جوانان بی ادعایی که پروژههای عمرانی و خدماتی فراوانی در مسیر کمک به مردم آذربایجان غربی اجرا کردند و آرامش و لبخند به روی صورت آنان نشاندند.
چالش اصلی را شما اجرا کردید خوشا به حالتان.
✍️ حاج #میثم_مطیعی
#هموطن_کنارتم
💠 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_اعضا عزیز🌹
#آرامش_در_فضای_کرونایی
دعا جهت پیشگیری و درمان بیماری های واگیر مانند کرونا و...: روزی در محضر حضرت رسول صلوات الله علیه وآله یکی از اصحاب عرض کردند که در زمان حضرت عیسی علیه السلام مردم به بیماری واگیر مبتلا شدند حضرت فرمودند چه کردند عرض شد افلاطون ملزم به درمان بیماران شد دوباره حضرت سوال کردند نتیجه چه شد که عرض شد بعد شروع به مداوا همه مبتلایان از دنیا رفتند حضرت به فکر فرو رفتند وبه سجده رفتند واز خدای عالم تقاضای راه چاره برای امتشان در صورت ابتلا به بیماری های واگیر این چنینی کردن که جبراییل خدمتشان رسیدند وفرمودند که این دعا را به امتت تعلیم کن که هرکه یک بار بخواند خداون او واهل وعیالش را از این بیماری مصون ومحفوظ میدارد...آیت الله سید محمد رضا حسینی آملی : توصیه بنده این است که این دعا را هم کسانی که سالمند جهت پیشگیری وهم مبتلایان جهت شفا بخوانند تا خداوند عالم که موثر حقیقی است به برکت این اسماء
آن هارا از این مرض شفا بدهد.
#کرونا_را_شکست_میدهیم
💠 @asheghaneruhollah
#وفات_حضرت_رباب 🏴
مادرِ اصغرِ شش ماهه، خود اقیانوس است
رَب آب است و در این جلوه ربابش کردند
۲۱ رجب وفات خانوم حضرت رباب سلام الله علیها
🖐 امشب به مادر باب الحوائج #توسل کنیم.😭
💠 @asheghaneruhollah
#وفات_حضرت_رباب 🏴
🔴روضهای متفاوت با آنچه 1400 ساله خوانده شده! +عکس
#پردۀ_اول روضه:
رباب، همسر امام حسین(ع)، اینقدر دوست داشت بیاید بدنش را سپر تیرها برای حسین قرار بدهد! اما حسین(ع) دستور داد زنها به میدان نیایند.
من فکر میکنم تا حسین فرمود که آیا کسی هست مرا یاری کند، رباب یک آه سینهسوز کشید!
بعد علیاصغر بیدار شد، و الا قبلش که لابد از تشنگی مدهوش شده بود.
علی اصغر بیدار شد، شروع کرد دست و پا زدن: مادر من هستم، من را سپر بلای حسین قرار بده!
(در اینجای روضه، یک پدر، نوزاد شش ماهاش را به دست استاد پناهیان میدهد و مسیر روضه عوض میشود.. )
بخدا دلم نمیآید...
اجازه میدهید حالا من به احترام این بچه یک روضۀ دیگر بخوانم؟
روضهای غیر از آنچه که 1400 سال است خوانده شده.
تا بچه را در بغل حسین دیدند، به تیراندازها گفتند تیر نزنید! ممکن است بخورد به بچه؛
امام حسین(ع) سیر علیاصغرش را بوسید، بعد دادن دست رباب،
شما باور نمیکنید که گفتند تیر نزنید یک وقت میخورد به بچه؟
ممکن است بچه را نشانه گرفته باشند؟
برای چی؟ ...
یک سخن نقل کنم از امام زینالعابدین(ع)،
به امام سجاد(ع) گفتند: «آقا، همۀ قاتلان جدتان حسین را اعدام کردند!»
فرمود: حرمله را هم گرفتند؟ حرمله را هم گرفتند؟ ....
#پردۀ_دوم ...
خیلی رباب زن عارفهای بود، امام حسین(ع) خیلی به رباب علاقه داشت. امام صادق(ع) فرمود: مرگ یک مرد بیش از همه برای همسرش سخت است.
رباب تا وقتی زینب هست میگوید: این حسین تنها یک عاشق دارد، آن هم زینب است!
او اگر گریه میکرد، گهوارهای را تکان میداد و میگفت من عزادار علی اصغرم هستم، من کجا بگویم حسین؟!
ولی من معتقدم اگر رباب گهواره را خالی تکان میداده و به ظاهر به یاد علیاصغرش بوده،
زیر لب مدام میگفته: حسین من، هستی من، علی اصغرم فدایت بشود..
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین.
✍️حجت الاسلام #پناهیان
۲۱ رجب وفات خانوم حضرت رباب سلام الله علیها
🖐 امشب به مادر باب الحوائج #توسل کنیم.😭
💠 @asheghaneruhollah
201-استاد انصاریان.mp3
6.71M
#وفات_حضرت_رباب 🏴
#سایه_سر
🔹مادری که پس از اربعین در کربلا ماند...
🔹چرا حضرت رباب بعد از اربعین با کاروان اهل بیت به مدینه نرفت
🎤حجت الاسلام #انصاریان
👌پیشنهاد دانلود
🖐 امشب به مادر باب الحوائج #توسل کنیم.😭
💠 @asheghaneruhollah
نمیاد خواب به چشمام علی بالام.mp3
10.39M
#وفات_حضرت_رباب 🏴
بی تو نمیاد خواب به چشمام علی بالام
شد نقش بر آب آرزوهام علی بالام...😭😭
🎤کربلایی #حمید_علیمی
🔹شور روضه ای
#زبانحال_حضرت_رباب
👌پیشنهاد دانلود
🖐 امشب به مادر باب الحوائج #توسل کنیم.😭
💠 @asheghaneruhollah
سید رضا نریمانی - لالا.mp3
9.1M
#وفات_حضرت_رباب 🏴
#گلوم میسوزه از درد و چرا تو بر نمیگردی
این #حس_مادری میگه بدون من سفر کردی😭
صدای هلهله اومد....
🎤کربلایی #سید_رضا_نریمانی
🔹شور روضه ای
#زبانحال_حضرت_رباب
👌پیشنهاد دانلود
🖐 امشب به مادر باب الحوائج #توسل کنیم.😭
💠 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
سلام و درود خدمت همراهان همیشگی کانال ‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ ❗️مژده ✅مژده 💠مژده دوستان ان شاء الله از
سلام خدمت عزیزان و همراهان همیشگی و با آرزوی سلامتی برای شما و خانواده محترم
ان شاء الله فرداشب رمان جدیدمون که قولش را داده بودیم شروع می کنیم...
به دوستاتون حتما پیشنهاد بدهید و خانوادگی بخونید.
یاعلی
دارند جهان را ضدعفونی میکنند
شعبان هم که در راه هست
انگار صدای پای #دلبر می آید...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌙شبتون بخیر....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانه❤️ های مادر شهید مفقود الاثر...
اگه قسمت نیست الآن شلمچه وطلائیه باشیم روایتگری بشنویم
بزارید اینبار مادر شهید برامون حرف بزنه...😭
اشک چشمی آمد..#دعا این روز ها فراموش نشه...
#شهادت
💠 @asheghaneruhollah
#عشق_خوب_است_اگر_یار_خدایی_باشد
سلام به همه ی دوستان عزیز همراهان همیشگی❤️🌹
..از امشب میخوایم رمانی که بهتون قول داده بودیم در کانل قراربدیم.
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا ....
👌اگه پا به پای نویسنده بیایید حال دلتون خوب میشه و لذت خواهید برد ..اشک های شوق حتما خواهید ریخت پای رمان..😊
#ان_شاء_الله_نشر_بدهید_که_همه_استفاده_کنند
⛅️ ان شاءالله هر شب حوالی ساعت 22 ، این داستان رو دنبال کنید.
#بزن_بریم
#شهید_بشیم_ان_شاء_الله
💠 @asheghaneruhollah
#بســـــم_اللّہ
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد...
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
🌺 #قسمت_اول 🌺
آن روز اصلا نمیخواستم در نماز جماعت شرکت کنم. مدیر مجبورم کرد. تا قبل از آن حتی پایم را در نمازخانه مدرسه نگذاشته بودم. بین دو نماز، امام جماعت شروع به سخنرانی کرد و بین حرفهایش گفت ایرانیان باستان با جان و دل اسلام را پذیرفته اند چون تا قبل از آن در شرایط اجتماعی خوبی نبودند…
از حرفهایش خونم به جوش آمد؛ روی ایران باستان تعصب خاصی داشتم. بعد از نماز عصر محکم و مصمم از جایم بلند شدم و با توپ پر رفتم به طرفش. چند نفس عمیق کشیدم و با غیظ گفتم: شما به چه حقی درباره ایران باستان اینطور حرف میزنید؟ اصلا چیزی دربارش میدونید؟ اعراب ایران رو خراب کردن! اولین منشور حقوق بشر مال کوروش کبیر بوده!
و خلاصه هرچه توانستم گفتم. صبر کرد و حرفهایم را گوش داد، حتی نگاهم نکرد. سرش را پایین انداخته بود و تکان میداد. حرفهایم که تمام شد، شروع کرد به استدلال هایش. تعبیری جدید از اسلام به عنوان دینی جهانی و نه قبیله ای. چطور تابحال به این دید نگاه نکرده بودم؟ او بی تعصب صحبت میکرد و مرا به این نتیجه رساند که تعصب کورم کرده.
وقتی رسیدم خانه، ذهنم پر از سوال های جدید شده بود. روی تخت دراز کشیدم و چشم هایم را بستم. دستم را از لبه تخت آویزان کرده بودم که متوجه تکه کاغذی شدم. با بی حوصلگی برش داشتم و نگاهش کردم، بروشور کتابخانه تخصصی بنیاد مهدویت اصفهان بود…
⏪ ادامه دارد...
رمان📚 #مقتدا
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
#بســـــم_اللّہ
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد...
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
🌺#قسمت_دوم 🌺
وقتی وارد بنیاد شدم، با خودم گفتم این ها را چطور تحمل کنم. با وجود احساس بیگانگی که با محیط داشتم برایم جذاب بود. همه جا پر بود از پوسترها و بنرهای مذهبی و عکس امام خمینی و امام خامنه ای. با خودم گفتم عیبی ندارد، بخاطر گرفتن جواب سوالاتت هم که شده باید چندوقتی با این ها سروکله بزنی!
در این فکرها بودم که برخوردم به یک پسر جوان، از آن بسیجی ها! در دلم گفتم عجب شانسی! پرسیدم: ببخشید برای ثبت نام توی دوره ها کجا باید برم؟
سرش را پایین انداخت و گفت: بفرمایید واحد خواهران، اونجا راهنمایی تون میکنن.
زیر لب گفتم "مرسی" و رفتم واحد خواهران. با جسارت وارد شدم و دیدم چند خانم محجبه و چادری آنجا نشسته اند و مشغول صحبت اند. مرا که دیدند کمی جا خوردند. ظاهرم برایشان غیر عادی بود. شالم را کمی جلو کشیدم و گفتم: میخواستم توی کتابخونه عضو بشم. توی دوره هام شرکت کنم.
یکی از آنها با برخورد گرمی آمد و اسمم را نوشت و نحوه برگزاری دوره ها را برایم توضیح داد.
بعد از آن شب و روز مشغول مطالعه بودم. همانجا فهمیدم یکی از همکلاسی هایم هم در کتابخانه عضو است. اسمش زهرا بود.
عصر اواخر خرداد ماه بود که گوشی ام زنگ خورد. زهرا بود.
-میای بریم جایی؟
-کجا؟
-اونش بماند! مطمئن باش خوشت میاد.
-نکنه میخوای منو بدزدی؟!
-میای یا نه؟ یه کلاسه طرفای دروازه شیراز.
(دروازه شیراز منطقه ای در جنوب اصفهان است)
- باشه.
-نیم ساعت دیگه دم در خونتونم!
⏪ ادامه دارد...
رمان📚 #مقتدا
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
#بســـــم_اللّہ
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد...
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
🌺 #قسمت_سوم 🌺
مانتو و روسری ساده ای پوشیدم. در حالی که در را باز میکردم سرم را به طرف آشپزخانه برگرداندم و گفتم: مامان من با زهرا میرم جایی. یه کلاسه ثبت نام کنه!
-برو ولی زود بیا، تا قبل 6 خونه باش.
زهرا ایستاده بود جلوی در. سلام کردم و دست دادیم. تا ایستگاه اتوبوس پیاده رفتیم. سوار اتوبوس شدیم. اتوبوس خلوت بود. آخر اتوبوس نشستیم. درحالی که کارت اتوبوس را در کیفم جا میدادم گفتم: نگفتی کجا میخوای ببری منو؟
-نمیشه که!مزش میره! صبر کن یه ذره!
اتوبوس نگه داشت. زهرا بلند شد و گفت: پاشو همین جاست.
درحالیکه از اتوبوس پایین می پریدم به روبرویم نگاه کردم، با سردر گلستان شهدا مواجه شدم. با بی میلی نگاهی به سردر و مزارها انداختم و گفتم: دوست ما رو باش! منو آوردی قبرستون؟
زهرا خندید و گفت: بیای تو نظرت عوض میشه! اینجا خیلی با قبرستون فرق داره!
وارد شدیم. زهرا در بدو ورود دستش را روی سینه اش گذاشت و به تابلوی سبزی خیره شد و روی آن را خواند. بعدا فهمیدم زیارتنامه شهداست. من هم به تابلو نگاه میکردم و سعی داشتم با عربی دست و پا شکسته ای که بلد بودم معنای عبارات را بفهمم: درود بر شما ای اولیا خدا و دوستداران او... رستگار شدید، رستگاری بزرگی، کاش من با شما بودم و با شما رستگار میشدم...
به خود لرزیدم و احساس عجیبی پیدا کردم. انگار کسی صدایم میزد. زهرا گفت: بریم زیارت کنیم.
-مگه امامزاده ست؟!
فقط خندید. راه افتادیم به سمت مقصدی که زهرا میخواست. بین راه چشمم خورد به بنری که روی آن نوشته بود: "شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است." آنجا دیگر درنظرم مانند قبرستان نبود. حس کردم کسی انتظارم را می کشد....
#ای_که_مرا_خوانده.ای
#راه_نشانم_بده
⏪ ادامه دارد...
رمان📚 #مقتدا
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم شکستن در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رو دیدم و یاد دیالوگ مختار خطاب به رفاعه افتادم:
شيعه از دست فتواهاي ناسنجيده امثال شما كم غرامت نداده هيچوقت ضرورتهاي زمانه خود را درك نكرديد اگر بگويم خون مسلم ابن عقيل به گردن امثال شماست اغراق نكردهام ، هيچوقت ، هيچوقت بر صراط عدالت حركت نكردهايد ، نه در عين الورده ، نه در كربلا و نه امروز ، هميشه يا افراط كردهايد يا تفريط ..
خدا #لعنت کنه کسی رو که مایه وهن شیعه میشه..
#فرقه_شیرازی 😏
#فتنه_شیرازی
#کرونا
✅ @asheghaneruhollah
◽️ اگر اتفاقی برای حرم بیفتد، هتک حرمتی بکنید و جسارت نمایید، جوابش را مستقیم، چهره به چهره، صورت به صورت خواهید دید ...
◽️ اگر نمیدانید، بدانید، ما از مرگ نمیهراسیم، ما پیغمبران مرگیم!
در سوریه و عراق
در زلزله کرماشاه
در سیل آق قلا، شمال و شیراز
حالا هم در بیمارستانها برای کرونا
#فرقه_شیرازی 😏
#فتنه_شیرازی
#کرونا
✅ @asheghaneruhollah
DoaTavassol_Arabi.mp3
12.8M
#دعای_توسل
🎤حاج #میثم_مطیعی(لحن عربی)
دعای توسل می خوانیم به نیابت از #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی و به نیت شفای بیماران وسلامتی مدافعان سلامت...
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
جماعت قدیس پندار #فرقه_ضاله_شیرازی ✅ @asheghaneruhollah
دیشب یک نفر از میانداران جریان شیرازی روبروی صحن جواد الائمه همه علما و بزرگان و اهل علم از گذشته تا کنون را تکفیر و تفسیق میکرد و تقریبا کم کم به سمت این میرفت که بگوید: اینها همه حرامزاده بودند.
واقعا این جماعت از تفسیق و تکفیر کار دیگری دارند که بکنند؟ آنها کسانی هستند که وقتی امام زمان تشریف میآورند، با تندی به خیمه ایشان حمله میکنند که زود آمدهاید ...
جماعتی بودند که سکوت امام حسن علیه السلام در مقابل معاویه را خیانت میدانستند، سجاده از زیرپای امام حسن میکشیدند و وقتی به ایشان میرسیدند میگفتند: السلام علیک یا مذل المومنین یعنی سلام بر تو ای ذلیل کننده مومنین!
این جماعت خود را قدیستر از همه میدانند و چه خون دلها علی خورد از این جماعت سر به سجود آیه خوان
#فرقه_ضاله_شیرازی
✅ @asheghaneruhollah