eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
596 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
276 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
بفرمایید روضه😔 آدرس: دروازه ی ساعات بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه ،شام،بعدش هم به صرف شام به صرف شام،بعدش هم شراب از جام... 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
بفرمایید روضه😔 آدرس: دروازه ی ساعات بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازار
shab2307.mp3
4.35M
😭😭😭 واکن حالم خرابه بدتر از این بوی خاکستر و دود بوی شرابه 😔 میگم شاید منو یادت رفته نپرسیدی حال منو چندین هفته.... دور از چشم تو بابااااا وااای نیگاه کن 😭😭😭 🎤حاج 🔹شور روضه ای 👌التماس دعا یارقیه جان نگاهی... 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🔹توصیه حاج قاسم: نافله شب را ترک نکنید... همرزمانش شهادت می‌دهند در هیچ‌کجا نافله شب‌اش ترک نشد... و حاجتش را نیز در همین نافله‌ها گرفت و رفت... ما ماندیم با داغی که هر روز سوزان‌تر می‌شود... ساعت به وقت توست، حاج قاسم 🌷 📿 📿 🦋ان شاءالله همگی امشب بخونیم🦋 ✅ @asheghaneruhollah
🔴 میگه آمریکا رو ول کنید،بدبختی های خودمونو بچسبید!😒 🔹 کیا میگن؟! همون هایی با لشگر سلبریتی های سگ بغل کن،میگفتن اگر و بیان دلار میشه ۵۰۰۰ تومن! حالا دلار ۵۰۰۰که هیچ ده هزاری شم براشون رویاست! ۷سال آزگار تمام ارکان مملکت و زدن زیر بیرق لیبرالیسم 🔸 اصالت لذّت! طمع، حرص، ولع،شهوت،فحشا بی بندوباری چهارشنبه های فلان، حرص و آز از سر و کول زندگی ها بالا رفت.. از شورای شهر و روستا تا شهرداری ها تا نماینده های مجلس و گند لیست انگلیسی تا ریاست مجلس و وزرا و عباس آخوندی و زنگنه تا ریاست جمهوری! ✅ صفر تا صد مملکت با نظر و ایده غرب گرایی خاتمی تَکرار چی بسته شد! فقط مونده بود فرمانده کل سپاه که اینا انتخاب کنن تپه علامت گذاری شده نمونده بود ازدواج شد آرزو! 🔹 بعد یارو باد می ندازه تو لپش آمریکا رو ول کنید،مشکلات خودمونو بچسبید! تا دیروز آب خوردن ما به آمریکا بسته بود،حالا ولش کنیم؟ ما اگه میخواستیم ول کنیم که تا اینجا نمیومدیم آمریکا بت بزرگه! اونو که بشکنی بت کوچیکا دیگه نمیشکنن! با سر میرن تو پهن! ولش کنیم؟ 🔸 صدای تکبیر تا پشت پنجره های کاخ سفید رسیده پرچم آمریکا رو مردم تو قلب سیاتل دارن آتیش میزنن نماز جمعه ها هم تعطیله که بگی مرگ بر آمریکا گفتیم بعد طرف تو جشن برجام به مناسبت پر کردن منافذ راکتور اتمی با سیمان داشت باباکرم میزد،میگه آمریکا رو ول کن،از آسیه پناهی بگو! تو از عباس آخوندی بگو برامون که گفت مسکن مهر مزخرفه معلومه در مقابل کاخ شبنم نعمت زاده مزخرف که هیچ جهنّمه! ✅ که تو دولت روحانی شما،کلفت شدن و سید ابراهیم رئیسی ما یکی یکی رفته سراغشون! عباس آخوندی با رای تو اومد بالا! شریک جرمی عمو! 🔹 طرف از لندن با تیم رسانه ای سنگینش میگه بگید آبانماه چند نفر رو کشتید! رئیس جمهوری که این طرفدارش بود و توئیت زده بود: روحانی باید به منتقدانش بگوید از این توافق عصبانی باشید و بمیرید. هم فکرای این بنزین و تو یه لحظه سه برابر کردن بعد ما که با تار و پود وجودمون مخالف لیبرالیسمیم باید جواب بدیم چرا منتخب سکولار ها اینجوری کرد! 💢 ارباب های توی وطن فروش گفتن تو افغانستان و عراق و سوریه و یمن چند صد هزار نفر رو نسل کشی کردن؟ ببینید: یه روزی امام گفت صدای شکسته شدن استخوان های کمونیسم به گوش میرسد که ارتش شوروی خدا بود،خدا! ۳سال بعد جوری پاچیدن که زیباکلام هاشونو تو موزه ها هم راه ندادن حالا که آقا سید علی گفته آمریکا رو به افول است! احمقا ما اومدیم تو حیات خلوتتون،کارائیب! کاری نکردید! نوش جان کنیدتابستان داغ واقعی رو! @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
‏"با غم ‎#سقوط_سیاتل چه کنم؟" 🤦‍♂️🤦‍♂️😂 #توییت #افول_امریکا #من_انقلابی_ام ✅ @asheghaneruhollah
‏از این به بعد اگر خواستید از این وضعیت آمریکا عکس و کلیپ بذارید، حتما بنویسید «حاوی تصاویر مثبتِ زیباکلام» خو یه وقت میبینه سکته می‌کنه خونش میافته گردنتون @asheghaneruhollah
یه ذره مثبت اندیش باشید، اگه سیاتل سقوط نمی کرد، هنوزم خیلیا نمی دونستند اسم شهره نه یه اپراتور آمریکایی! اصن این آمریکایی ها همه چیزشون در راستای ارتقای دانش جهانه! @asheghaneruhollah
‏الان بایستی یه امریکای دیگه ای می بود تا امریکا رو به خاطر خشونت علیه مردم تحریم کنه @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #هجده دستان سعد سُست شده بود،..
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم.. و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم _خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید🔥 کیه که ما رو به این آدمکُش معرفی کرده؟ لبهایش از سفید شده و به سختی تکان میخورد _ولید از ترکیه با من تماس میگرفت.گفت این خونه امنه... و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم _امن؟!...؟؟؟ 😠امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود! پیشانی اش را با هر دو دستش گرفت و نمیدانست با اینهمه چه کند که صدایش درهم شکست _ولید به من گفت نیروها تو درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از اردن و عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن! خیره به چشمانی که عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه را از من کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم شکایت گرفت _این قرارمون نبود سعد!😒 ما میخواستیم تو مبارزه مردم سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکش ها کار کنی!!! پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده که توبیخم کرد _تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟😠 اون بچه بازیهایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای این دیکتاتورها بشی باید ! از همین وحشی های وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه! و نمیدید در همین اولین قدم... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود.. و به هر قیمتی تنها را میخواست که دیگر از چشمانش .😥 درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..😣و دلم میخواست فقط به خانه برگردم.. که دوباره صورت روشن 🌸آن جوان🌸 از میان پرده پیدا شد. مشخص بود تمام راه را دویده🏃‍♂️ که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد... با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان🧕 وارد شود.. و همچنان اطراف را مبادا کسی سر برسد... زن پیراهنی سرمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد _من سمیه هستم، زنداداش 🌸مصطفی🌸. اومدم شما رو ببرم خونه مون. سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید _یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!😊 من و سعد🔥هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را تا من باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با _✨بسم الله.. ✨ شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت😖 و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم... از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر ✨یاالله ✨پیراهن سرمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو هم شویم. از پرده که بیرون رفتیم، 🌸مصطفی🌸 جلو افتاد... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
|🦋لا تَبذِلَنَّ وُدَّكَ إذا لَم تَجِد مَوضِعا🌱| محبتٺ را اگر جايگاهے ...🔕 برايش نيافتے، نِـثـٰار مڪݩ🙌🏼 ღ ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #بیست نمیدید در همین اولین قدم
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه اش به ما نیفتد.. و من در آغوش 🔥سعد🔥پاهایم را روی زمین میکشیدم... و تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار اسلحه شده است... 😥 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی..😦 و گوشه ای دیگر جعبه های گلوله.. نمیدانستم اینهمه ساز و برگ جنگی از کجا جمع شده و 🌸مصطفی🌸 میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند.. که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد _سریعتر بیاید!😠 تا رسیدن به خانه، در کوچه های سرد و ساکت شهری که آشوب از در و دیوارش میپاشید،.. هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد... به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده.. 😣 و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی هوشی روی همان بستر سپید افتادم.😣😖 در خنکای شب فروردین ماه،... از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده😣 و سمیه🌹 هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت.. و همین حال خرابم خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد _شما اینجا چیکار میکنید؟😠 شاید هم از 🔥سکوت مشکوک سعد🔥 فهمیده بود به به این شهر آمده ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید _چرا نرفتید بیمارستان؟😠 صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست مهمانداری کند که برای اعتراض برادر شوهرش بهانه تراشید _اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!😊 و سعد از اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد _دکتر تو مسجد بود...😏😏 و مصطفی... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ و مصطفی منتظر همین اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست _کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴٨ساعت تو مسجد درست کرد؟😠 برادرش اهل درعا بود.. و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه اش را از پشتی گرفت.. و سر به شکایت گذاشت _دو هفته پیش عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!😐 و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد _البته قبلش وهابی ها خودشون رو از مرز اردن رسونده بودن درعا و اسلحه ها رو تو 🔥مسجد عُمری🔥 تحویل گرفتن! سپس از روی تأسف سری تکان داد.. و از حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد _دو ماه پیش که اعتراضات تو سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!😕😔 از چشمان وحشت‌زده سعد🔥میفهمیدم از در این خانه شده که مدام در جایش میجنبید.. و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود _اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو دمشق و حمص و حلب تظاهرات میکنن، ولی نه دارن نه شهر رو به میکشن! و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد.. که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد _میدونی کی به زنت شلیک کرده؟😠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید،.. دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم..که صدایش در گلو گم شد _نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
حســـن ظن بہ خـــدا یعنے : جز بہ خدا امــــید نداشتہ باشے ؛ و جز از گنـــاه خویش نهراسے ... | | 📚وسایل الشیعہ|ج۱۵ 🏴 ◾️ ⬛️ @asheghaneruhollah
شهادت_امام_صادق_هیئت_عاشقان_روح (2).mp3
9.83M
🏴 شهادت_حضرت_امام_صادق_علیه_السلام_تسلیت 🏴 📆نوستالژی 96 بازم یه و بازم یه خونه و بازم یه عده بی حیا باتازیانه و ...😭 سر زده اومدن لگد به زدند😭 🎤کربلایی روضه حضرت امام صادق 🏴هیئت عاشقان روح الله(ره) ◾️ ⬛️ @asheghaneruhollah
شهادت_امام_صادق_هیئت_عاشقان_روح (3).mp3
1.68M
🏴 شهادت_حضرت_امام_صادق_علیه_السلام_تسلیت 🏴 📆نوستالژی 96 گفت:نوحوا علی الحسین... 🎤کربلایی شور شنیدنی 🏴هیئت عاشقان روح الله(ره) ◾️ ⬛️ @asheghaneruhollah
شهادت_امام_صادق_هیئت_عاشقان_روح.mp3
4.73M
🏴 شهادت_حضرت_امام_صادق_علیه_السلام_تسلیت 🏴 📆نوستالژی 96 میشه بزودی صحنت بنا گنبد و حرمی از طلا آخر از تو راهی میشیم آقا 🎤کربلایی شور حماسی حضرت امام صادق 🏴هیئت عاشقان روح الله(ره) ◾️ ⬛️ @asheghaneruhollah
H_Asheghaneruhollah-haftegi 95 5 6-maleki (3).mp3
9.79M
🏴 شهادت_حضرت_امام_صادق_علیه_السلام_تسلیت 🏴 📆نوستالژی 95 سلام ما به هرکی جوشو داده براشما اوناییکه شدن برای تو تو ها گفته بودن یه میگیم میریم 🎤کربلایی شور احساسی 🏴هیئت عاشقان روح الله(ره) ◾️ ⬛️ @asheghaneruhollah
ایام شهادت امام جعفر صادق(ع)1397کربلایی سیدمجتبی حسینی (6).mp3
7.47M
🏴 شهادت_حضرت_امام_صادق_علیه_السلام_تسلیت 🏴 📆نوستالژی 97 حالا که نشد بمیرم توی صحن باخودم میگم میمیرم توی ات حتما😭😭 🎤کربلایی شور احساسی 🏴هیئت عاشقان روح الله(ره) ◾️ ⬛️ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه به یادماندنی ورود و عطراگین کردن جلسه هیئت😭😔 📅نوستالژی1394 شهادت امام صادق (علیه السلام) 🎤 کربلایی خوش اومدی 🏴هیئت عاشقان روح الله(ره) ◾️ ⬛️ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
لحظه به یادماندنی ورود #شهید_گمنام و عطراگین کردن جلسه هیئت😭😔 #دلتنگ_روضه_امام_صادق 📅نوستالژی1394
...! نیستم برایت بمانم ! نیستم برایت باشم ! نیستم برایت قلم بزنم ! نیستم که برایت بمیرم ! مرا ببخش با همه نقص هایم ...! با تمام گناهانم...! لیاقت ندارم ولی ... دل که دارم ...!!! دلــــم میخواهد ... ڪجایے؟؟؟ کـــــــــــــم آورده ام.... می دانی ؟!🍂🥀😔
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #بیست_ودو و مصطفی منتظر همین اع
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ _نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد. من نمیدانستم.. اما انگار خودش میدانست میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد.. و 🌸مصطفی🌸 میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند.. که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت _اگه به جای مسجد عُمری،🔥 زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا و هم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟😏 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته،.. شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده.. و سعد🔥 فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد.. و او همچنان از خنجری که روی حنجره ام دیده بود، که رو به سعد اعتراض کرد _فکر نکردی بین این همه وهابی تشنه به خون شیعه، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟😠 دلم برای سعد میتپید.. و این جوان از زبان دل شکسته ام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم..😭 و سعد طاقتش تمام شده بود.. که از جا پرید و با صدایش را بلند کرد _من زنم رو با خودم میبرم!😏 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد.. تا مانع سعد شود که در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید😡🗣 _پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه تونه!😡 برادرش دست سعد را گرفت.. و دردمندانه التماسش کرد _این شبا شهر قُرق وهابی هایی شده که خون شیعه رو میدونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه ها کمین کردن و مردم و پلیس رو میزنن!😐😥 دیگر نمیخواستم.. 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah