فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرد_میدان
#دلتنگ_حاج_قاسم
مرا دعای شهیدی به هیئت آورده
چه حیف گوشه میخانه #حاج_قاسم نیست....
شدم خراب زیارت یکی مراببرد
کسی به کرب و بلای #حسین عازم نیست😭
🎤 #حاج_منصور_ارضی
📌👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
🏴 @asheghaneruhollah
پوستر زیبایی که کاربران عراقی پیش از سفر پاپ منتشر کرده اند.
.
خلاصه حرف این پوستر این است :
آیا پاپ می داند که آهنگ دلنشین زنگِ کلیساها در خاورمیانه در حالی به گوش میرسد که امنیتِ آنها در برابر داعش ، به لطف تلاش های قاسم سلیمانی و یارانش تامین شده است ؟
مقدسات مذاهب و ادیان را در برابر تکفیری ها ، این دست با کفایت حفظ کرده است . این حقیقتی است که نمی توان و نباید آن را انکار کرد...
#حاج_قاسم
✅ @asheghaneruhollah
.
📸 #گزارش_تصویری
پویش مردمی همدلی،رزمایش کمک های مومنانه
تهییه و توزیع 0️⃣1️⃣1️⃣ عدد بسته مایحتاج نیازمندان
با طرح #به_سفارش_رهبرم مزین به تمثال #حاج_قاسم
درشب ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
اقلام هربسته شامل:
یک کیلو گوشت گوسفندی گرم
5 کیلو برنج
دو عدد روغن مایع
یک بسته 700 گرمی لوبیا
یک بسته 700 گرمی نخود
یک بسته 700 گرمی عدس
یک بسته 700 لپه
دو عدد ماکارونی
یک بسته یک کیلویی سویا
یک بسته 50عددی ماسک سه لایه
یک بسته 4 کیلویی پیاز
یک بسته چهار کیلویی سیب زمینی
یک بسته زولبیا بامیه
یک بسته یک کیلویی نبات
یک عدد رب یک کیلویی
یک بسته نمک دریا
#تنفیس
🌱هیئت انصارالمهدی(عج)
🌱هیئت عاشقان روح الله (ره)
.
.
📸 #گزارش_تصویری
پویش مردمی همدلی،رزمایش کمک های مومنانه
تهییه و توزیع 0️⃣1️⃣1️⃣ عدد بسته مایحتاج نیازمندان
با طرح #به_سفارش_رهبرم مزین به تمثال #حاج_قاسم
درشب ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
اقلام هربسته شامل:
یک کیلو گوشت گوسفندی گرم
5 کیلو برنج
دو عدد روغن مایع
یک بسته 700 گرمی لوبیا
یک بسته 700 گرمی نخود
یک بسته 700 گرمی عدس
یک بسته 700 لپه
دو عدد ماکارونی
یک بسته یک کیلویی سویا
یک بسته 50عددی ماسک سه لایه
یک بسته 4 کیلویی پیاز
یک بسته چهار کیلویی سیب زمینی
یک بسته زولبیا بامیه
یک بسته یک کیلویی نبات
یک عدد رب یک کیلویی
یک بسته نمک دریا
#تنفیس
🌱هیئت انصارالمهدی(عج)
🌱هیئت عاشقان روح الله (ره)
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
📸 #گزارش_تصویری
پویش مردمی همدلی،رزمایش کمک های مومنانه
تهییه و توزیع 0️⃣1️⃣1️⃣ عدد بسته مایحتاج نیازمندان
با طرح #به_سفارش_رهبرم مزین به تمثال #حاج_قاسم
درشب ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
اقلام هربسته شامل:
یک کیلو گوشت گوسفندی گرم
5 کیلو برنج
دو عدد روغن مایع
یک بسته 700 گرمی لوبیا
یک بسته 700 گرمی نخود
یک بسته 700 گرمی عدس
یک بسته 700 لپه
دو عدد ماکارونی
یک بسته یک کیلویی سویا
یک بسته 50عددی ماسک سه لایه
یک بسته 4 کیلویی پیاز
یک بسته چهار کیلویی سیب زمینی
یک بسته زولبیا بامیه
یک بسته یک کیلویی نبات
یک عدد رب یک کیلویی
یک بسته نمک دریا
#تنفیس
🌱هیئت انصارالمهدی(عج)
🌱هیئت عاشقان روح الله (ره)
.
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
💞☘️بسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘️💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی 🇮🇶 #تنــها_میان_داعش 💣قس
💞☘️بسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘️💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #بیست_ونهم
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :
_انشاءالله بازم میان.
و عباس یال و ڪوپال لشگر داعش را به چشم دیده بود ڪه جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :
_این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای موصل و تڪریت جمع ڪردن ڪه امروزم خدا رحم ڪرد هلیڪوپترها سالم نشستن!
عمو ڪنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :
_با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت ڪردن با هلیڪوپتر بیان اینجا؟
و عباس هنوز باورش نمیشد ڪه باهیجان جواب داد :
_اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یڪی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من ڪه نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردارسلیمانیِ !
لبخند معناداری صورت عمو را پُر ڪرد و رو به ما دخترها مژده داد :
_ #رهبرایران فرماندههاشو برای #کمک به ما فرستاده آمرلی!
تا آن لحظه نام قاسم سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد #ایرانیها به خاطر ما خطر ڪرده و با پرواز برفراز جهنم
داعش خود را به ما رساندهاند ڪه از عباس پرسیدم :
_برامون اسلحه اوردن؟
حال عباس هنوز از خمپارهای ڪه دیشب ممڪن بود جان ما را بگیرد، خراب بود ڪه با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره درحیاط خیره شد و پاسخ داد :
_نمیدونم چی آوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!
حیدر هم امروز وعده آغاز عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم ڪه خبر آوردند #حاج_قاسم میخواهد با مدافعان آمرلی صحبت کند. عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم ڪلام این #فرمانده_ایرانی #معجزه میڪند ڪه ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا
لولهها را سر هم ڪردند.
غریبهها ڪه رفتند،
بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی ڪه حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :
_این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با خمپاره میڪوبیمشون!
سپس از بار تویوتا پایین پرید،
چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان ڪه رسید با رشادتی عجیب وعده داد :
_از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیڪ شده، فقط دعا ڪن!
احساس ڪردم حاج قاسم
در همین یڪ ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین ڪاشته ڪه دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میڪشید، ولی دل من هنوز از وحشت داعش و ڪابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی ڪه سرعباسم را بریده ببینم.
بیش از یک ماه از محاصره گذشت،
هر شب با دهها خمپاره و راڪتی ڪه رویسر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرش گلولههای تانڪ را میشنیدیم ڪه به قصد حمله به شهر، خاڪریز رزمندگان را میڪوبید،
اما دلمان به #حضورحاجقاسم گرم بود ڪه به نشانه مقاومت بر بام همه خانهها "پرچمهای سبز و سرخ یاحسین" نصب ڪرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام امام حسن﴿؏﴾ پرچم سرخ {یا قمر بنی هاشم﴿؏﴾}افراشته شده بود
و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل دلتنگی حیدر را نمیدانستم ڪه دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم ڪنج همین مقام بود،
جایی ڪه عصرروزعقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم. چشمان محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و حالا چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید ڪه نیت ڪردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را "حسن" بگذاریم.
ساعتی به افطار مانده،
از دامن امن امام دل ڪَندم و بیرون آمدم ڪه حس ڪردم...
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
#پیشنهاد_به_دوستان
✅ @asheghaneruhollah
💞☘️بسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘️💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #سی
بیرون آمدم ڪه حس ڪردم
قدرتی مرا بر زمین ڪوبید. از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میڪردم از زمین بلند شوم ڪه صدای انفجار بعدی در سرم ڪوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یڪی از مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد ڪشید :
_نمیبینید دارن با تانڪ اینجا رو میزنن؟ پخش شید!
بدن لمسم را به سختی از زمین ڪَندم و پیش از آنڪه به ڪنار حیاط برسم،گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما وحشتزده میدویدیم ڪه دیدم تویوتای عمو از انتهای ڪوچه به سمت مقام میآید.
عباس پشت فرمان بود
و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به سرعت از ڪنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز ڪشید. برادرم درست در آتش داعش رفته بود ڪه سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمندهای ڪنار در ایستاده
و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من
میترسیدم عباس در برابر گلوله تانڪ ارباً ارباً شود ڪه با نگاه نگرانم التماسش میڪردم برگردد
و او در یڪ چشم به هم زدن،
گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد "لبیڪ یا حسین" شلیڪ ڪرد. در انتقام سه گلوله تانڪ ڪه به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم ڪوبید،
دوباره پشت فرمان پرید
و به سرعت برگشت. چشمش ڪه به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف ڪرد و همزمان ڪه پیاده میشد،اعتراض کرد :
_تو اینجا چیڪار میکنی؟
تڪیهام را به دیوار داده بودم
تا بتوانم سرپا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شڪسته است. با انگشتش خط خون را از ڪنار پیشانی تا زیر گونهام پاڪ ڪرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید ڪه سد صبرم شڪست و اشڪ از چشمانم جاری شد. فهمید چقدر ترسیدهام،به رزمندهای ڪه پشت بار تویوتا بود اشاره ڪرد ماشین را به خط مقدم ببرد
و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت ڪنند ڪه همانجا ڪنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :
_داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بھمون ندارن.
خون غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند ڪرد :
_واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی ڪه از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :
_خبر دارین با روستای بشیر چیڪار کردن؟ داعش به اونا هم امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام ڪرد!
روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی ڪه سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد ڪه دنیا روی سرم خراب شد :
_میدونین با دخترای بشیر چیڪار ڪردن؟ تو بازار موصل حراجشون ڪردن!
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود
ڪه همانجا پای دیوار زانو زدم، ڪابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تڪان داد. اگر دست داعش به آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ امان نامه داعش را با داد و بیداد میداد :
_این بیشرفها فقط میخوان مقاومت ما رو بشڪنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و ڪبیرمون رحم نمیڪنن!
شاید میترسید عمو خیال تسلیم شدن داشته باشد ڪه مردانه اعتراض ڪرد :
_ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما #تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش ڪنیم؟
اصلا فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع ڪند و دوباره خروشید :
_همین غذا و دارویی ڪه برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ ڪه دولت رو راضی میڪنه تو این جهنم هلیڪوپتر بفرسته!
و دیگر نفس ڪم آورد ڪه روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس ڪرد :
_ما فقط باید چند روز دیگه مقاومت ڪنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع ڪردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!
عمو تڪیهاش را از پشتی برداشت، ڪمی جلو آمد...
ادامه دارد....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
#پیشنهاد_به_دوستان
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
💌 در کنار هم #پویش_ملی_یک_سفره_نور 🔹 طبخ 2000 پرس غذای گرم افطار و توزیع در بین نیاز من
.
📸 #گزارش_تصویری
پویش مردمی همدلی،رزمایش کمک های مومنانه
با طرح #به_سفارش_رهبرم مزین به تمثال #حاج_قاسم
#یک_سفره_نور
✍️تهییه و توزیع 0️⃣0️⃣0️⃣2️⃣ پرس #غذای_گرم_افطار دربین نیازمندان شهرمان در دو مرحله
🌱خیریه تنفیس هیئت عاشقان روح الله(ره)
🌿بنیادعلوی
✅ @asheghaneruhollah
.
📸 #گزارش_تصویری
پویش مردمی همدلی،رزمایش کمک های مومنانه
با طرح #به_سفارش_رهبرم مزین به تمثال #حاج_قاسم
#یک_سفره_نور
✍️تهییه و توزیع 0️⃣0️⃣0️⃣2️⃣ پرس #غذای_گرم_افطار دربین نیازمندان شهرمان در دو مرحله
🌱خیریه تنفیس هیئت عاشقان روح الله(ره)
🌿بنیادعلوی
✅ @asheghaneruhollah
.
📸 #گزارش_تصویری
پویش مردمی همدلی،رزمایش کمک های مومنانه
با طرح #به_سفارش_رهبرم مزین به تمثال #حاج_قاسم
#یک_سفره_نور
✍️تهییه و توزیع 0️⃣0️⃣0️⃣2️⃣ پرس #غذای_گرم_افطار دربین نیازمندان شهرمان در دو مرحله
🌱خیریه تنفیس هیئت عاشقان روح الله(ره)
🌿بنیادعلوی
✅ @asheghaneruhollah
💞☘️بسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘️💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #سی_وششم
تنها یڪ جمله گفت :
_هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بڪش.
با دستهایی ڪه ازتصور تعرض داعش میلرزید، نارنجڪ را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجڪ را به دستم داد، مرد و زنده شد. این نارنجڪ قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یڪجا میگرفتیم
و عباس از همین درد در حال جان دادن بود ڪه با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :
_انشاءالله ڪار به اونجا نمیرسه...
دیگر نفسش بالا نیامد
تا حرفش را تمام ڪند، به سختی از جا بلند شد و با قامتی شڪسته از پلههای ایوان پایین رفت. او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد ڪه پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش ڪنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز ڪرد، دیدم زن همسایه، ام جعفر است. ڪودڪ شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس ڪرد :
_دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما شیر دارید؟
عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالیڪه برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. میدانستم از شیرخشڪ یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم
ڪه یڪسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشڪ را با خودش آورد. از پلههای ایوان ڪه پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا ڪردم :
_پس یوسف چی؟
هشدار من نه تنها پشیمانش نڪرد ڪه با حرڪت دستش به ام جعفر اشاره ڪرد داخل حیاط شود و از من خواهش ڪرد :
_یه شیشه آب میاری؟
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت ڪه قاطعانه دستور داد :
_برو خواهرجون!
نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل همسایه را سیر ڪند ڪه راهی آشپزخانه شدم.
وقتی با شیشه آب برگشتم،
دیدم ام جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره ڪرد شیشه را به ام جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشڪ باقیمانده را در شیشه ریخت. دستان
زن بینوا از شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود ڪه بلافاصله قوطی را به من داد و بی هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
ام جعفر میان گریه و خنده تشڪر میڪرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در آسمان پرواز میڪند ڪه دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم،
ڪنار در حیاط دستش را گرفتم و با گریهای ڪه گلویم را بسته بود التماسش ڪردم :
_یه ساعت استراحت ڪن بعد برو!
انعڪاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان آسمانیاش شده بودم ڪه لبخندی زد و زمزمه ڪرد :
_فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاڪریزها رو خالی گذاشت، ما با حاج قاسم قرار گذاشتیم!
و نفهمیدم این چه قراری بود ڪه قرار از قلب عباس برده و او را مشتاقانه به سمت معرڪه میڪشید.
در را ڪه پشت سرش بستم،
حس ڪردم قلبم از قفس سینه پرید. یڪ ماه بیخبری از حیدر ڪار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود ڪه آن را هم عباس با خودش برد.
پای ایوان ڪه رسیدم
ام جعفر هنوز به ڪودڪش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشڪر ڪرد :
_خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ ڪنه!
او دعا میڪرد
و آرزوهایش همه حسرت دل من بود ڪه شیشه چشمم شڪست و اشڪم جاری شد. چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود ڪه به رویم خندید و دلگرمی داد :
_#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سیدعلیخامنهای به حاجقاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!
سپس سری تڪان داد و اخباری ڪه عباس از دل غمگینم پنهان میڪرد، به گوشم رساند :
_بیچاره مردم سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت ڪنن. چند روز پیش
داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو ڪشته، پنج هزار تا دختر هم
با خودش برده!
با خبرهایی ڪه میشنیدم
ڪابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیڪتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت ڪه با نگرانی ادامه داد :
_شوهرم دیروز میگفت بعد از اینڪه فرماندههای شهر بازم اماننامه رو رد ڪردن، داعش تهدید ڪرده نمیذاره یه مرد زنده از آمرلی بره بیرون!
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا...
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
#پیشنهاد_به_دوستان
✅ @asheghaneruhollah
💠سپهبد شهید قاسم سلیمانی:
والله هرکس تیر به سمت این نظام انداخت آواره شد.
------------------------------------
#حاج_قاسم
#انقلابی_گری
#برخورد_قاطع
#ایران #امام_زمان #حجاب
سلام فرمانده 2.mp3
18.07M
#سلام_فرمانده2⃣
من سربازتم
یه نگاه بکن
از اون نگاهی که
به #حاج_قاسم کردی 😭
🌱فرمانده سلام
تولشگر #سیدعلی 😍 سربازشمام
#یاصاحب_الزمان
🇮🇷 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم کسی را می خواهد...💔
وقسم به خستگی چشمانش
که اللهم انا لانعلم منه الاخیرا😭
#حاج_قاسم
#ماعاشقمبارزهباصهیونیستهاهستیم
🇮🇷🇵🇸@AsheghaneRuhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ...
به کدامین گناه کشته شدند؟
آه از غمی
که تازه شود با غمی دگر 💔
#حاج_قاسم
#ما_ملت_شهادتیم
#شهید_القدس
#حادثه_تروریستی
#کرمان_تسلیت
🇮🇷🇵🇸 @AsheghaneRuhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را از جان دادن نترسانید؛ ازجان عزیز تر داشتیم که رفت...😭
[ ذکر یٰافٰاطِمة سَربنــدِ سُلیـمانـی هاسـت ]
#یازهرا
#حاج_قاسم
🇮🇷🇵🇸@AsheghaneRuhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بدون تعارف با خانوادهای که بیشترین شهید را در انفجار تروریستی گلزار شهدای کرمان دارد
[ ذکر یٰافٰاطِمة سَربنــدِ سُلیـمانـی هاسـت ]
#یازهرا
#حاج_قاسم
🇮🇷🇵🇸@AsheghaneRuhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زندهازحرمامامرضا
حضور پیکرهای مطهر ۲ تن از شهدای حادثه حادثه تروریستی کرمان شهیده مریم قوچانی و شهید عادل رضایی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام
#ایران_تسلیت
#حاج_قاسم
🇮🇷🇵🇸@AsheghaneRuhollah
حاج قاسم یه جا توی وصیتنامهشون مینویسند که:
"خدایا! پاهام سُسته و رمق نداره. جرئت عبور از پُل جهنم رو نداره! اما من این پا ها رو تویِ سنگر های طولانی؛ خمـیده جمعشون کردم، توی دفاع کردن از دینت دویدم، جهیـدم، خزیـدم، گریه کردم، خنـدیدم و خندوندم و گریوندم! افتادم و بلـند شدم.. امـیدوارم منو به حقِ تمومِ این جهیـدن ها و خزیـدن ها، ببخشی!"
+ حاج قاسم، مصداقِ بارزِ فردی بود که مکتبِ اسلامی انتظار داره! ما باید به تأسی از حاجی، هرکدوم بریم دنبالِ رسالت و عملمون که منِ نوعی، چطـور میتونم برای دینام، مثل قاسم سلیمانی، بلـند شم و بیفتم؟! من چطور میتونم نقشام رو، حالا تویِ هر جایگاهی، به بهترین نحو ایفا کنم که روزِ قیامت خدا رو به حقِ زحمت هایی که برای دیناش انجام دادم، قسم بدم که ببخشه؟!
#حاج_قاسم
🇮🇷🇵🇸 @AsheghaneRuhollah
enc_17041225629842622388224.mp3
2.9M
قاف الف سین میم
هنوز اسمتم حتی میترسند...!
| کربلایی #علی_اکبر_حائری |
#حاج_قاسم
#ماعاشقمبارزهباصهیونیستهاهستیم
🇮🇷🇵🇸 @AsheghaneRuhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت است دگر مشت کنی دست دعا را
فریاد کنی نغمه القدس لنا را...🇵🇸
#روز_جهانی_قدس
#راهپیمایی_روز_جهانی_قدس
#حاج_قاسم
🇮🇷🇵🇸@AsheghaneRuhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم را ببینید؛ حاجی از سید میپرسد «دو رکعت نماز بخونم؟» سید میگوید «میخوایم در رو باز کنیم، مردم پشتِ درَن» حاجـی میگوید «برم با اجازهتون..» سیــد میگوید «نه زود بخونید عیب نداره! چون مردم پشتِ در موندن..»
دلیلِ محبوبیتِ این دو عزیزِ مظلومِ مردمیِ خادمِ درعینحال مقتدرِ در تصویر را در همین جزئیات پیدا کنید؛ دلیلِ خشـمِ غَرضورزان از آنها هم در همین جزئیات است…مردانِ خــدا اینگونهاند.
#شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
#حاج_قاسم #امامرضاییها
🇮🇷🇵🇸@AsheghaneRuhollah