eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
594 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
278 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
ایام شهادت امام جعفر صادق(ع)1397کربلایی سیدمجتبی حسینی (6).mp3
7.47M
🏴ایام شهادت امام جعفر صادق_ع_ فاطمه تو صحن میخونه پسرم دستاشه تو دستای گوشه ی حرم 🎤 🔺از دستش ندهید ☘هیئت عاشقان روح الله☘ شب زیارتی مخصوص ❤️امام حسین ❤️ 🔷 @asheghaneruhollah 🔶
ایام شهادت امام جعفر صادق(ع)1397کربلایی سیدمجتبی حسینی (7).mp3
8.35M
🏴ایام شهادت امام جعفر صادق_ع_ تو تنهائی هام صدات میکنم جونم رو یه روز فدات میکنم برام بنویس شبیه حبیب بخر منو هم حسین کن اربابم 😭 🎤 🔺از دستش ندهید ☘هیئت عاشقان روح الله☘ ❤️به عشق که امروز تشیع شدند 🔷 @asheghaneruhollah 🔶
از آن حریم قدسی‌ات آقای مهربان «آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند» #روز_شمار #میلاد_امام_رضا_علیه_السلام_ 📆12روز تا میلاد حضرت سلطان ❤️امام رضایی ها👇 ✅ @asheghaneruhollah
26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ فوق العاده زیبای 👈جشن بزرگ میلاد امام رضا_ع_1396 ✅هیئت عاشقان روح الله 🎤مصطفی ❤️امام رضایی ها👇 ✅ @asheghaneruhollah
جشن بزرگ میلاد امام رضا_ع_ در قاب تصویر 1396-اصفهان،درچه هیئت عاشقان روح الله 📆12روز تا میلاد حضرت سلطان
جشن بزرگ میلاد امام رضا_ع_ #شب_دوم در قاب تصویر 1396-اصفهان،درچه هیئت عاشقان روح الله 📆12روز تا میلاد حضرت سلطان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅‌صحبت های انقلابی خواهر «مسیح علی‌نژاد» در مراسم : حتی اگر پاره تنمان بر خط قرمزها پا بگذارد در برابرش می ایستیم ‌ ✅کسی چه می‌داند معنای این خواهرانه‌ها را؟ چگونه کسانی در کنار ما فریاد دلسوزی سر می‌دهند و می‌گویند برقص تا برقصیم! مردم ما سالهاست رقص چمران گونه میانه میدان دارند! پس ! ✅ @asheghaneruhollah
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 7⃣ پس همه چیز شروع شد. هر جا که میرفت، بدون اینکه بفهمد، تعقیبش میکردم. در کوچه و خیابان.. اما چیز زیادی دستگیرم نمیشد. هر بار با تعدادی جوان در مکانهای مختلف ملاقات میکرد. جوانهایی با شمایلی مسلمان نما، که هیچ کدامشان ،آن دوست مسلمان نبودند. راستی آنها هم خواهر داشتند؟؟ و چقدر سارای بیچاره در این دنیا بود.. از این همه تعقیب چیزی سر درنمی آوردم.. فقط ملاقات های فوری.. چند دقیقه صحبت.. و بعد از مدتی خیابان گردی، ورود به خانه های مهاجر نشین، که من جرات نزدیک شدن به آنها را نداشتم .گاهی ساعتها کنج دیواری، زیر باران منتظر میمانم.. اما دریغ… پس کجا بود این دزد اعظم، که فقط عکسش را در حافظه ام مانند گنجی گران؛ حفظ میکردم، برای محاکمه.. روزی بعد از ساعتها تعقیب و خیابان گردی های بی دلیل دانیال، سرانجام گمش کردم. و خسته و یخ زده راهی خانه شدم.. هنوز به سبک خانواده های ایرانی، کفشهایم را درنیاورده بودم که… صدای جیغ مادر و سپس طوفانی از جنس دانیالِ مسلمان به وجودم حمله ور شد. همان برادری که هیچ وقت اجازه نداد زیر کتک های پدر بروم، حالا هجوم بی مهابایش، اجازه نفس کشیدن را هم میگرفت. و چقدر کتک خوردم.. و چقدر جیغ ها و التماس های مادر، حالم را بهم میزد.. و چقدر دانیال، خوب مسلمان شده بود.. یک وحشیِ بی زنجیر.. ✍ ادامه دارد .... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🌷بسم الله الهادی🌷 🔴 👈این داستان کاملا واقعی است قسمت 8⃣ و من زیر دست و پایش مانده بودم حیران، که چه شد؟؟ کی خدایم را از دست دادم؟؟ این همان برادر بود؟؟ و چقدر دلم برایِ دستهایش تنگ شده بوده.. چه تضاد عجیبی.. روزی نوازش.. روزی کتک. یعنی فراموش کرده بود که نامحرمم؟؟ الحق که رسم حلال زاده گی را خوب به جا آورد و درست مثل پدر میزند.. سَبکش کاملا آشنا بود.. و بینوا مادر که از کل دنیا فقط گریه و التماس را روی پیشانی اش نوشته بودند.. دانیال با صدایی نخراشیده که هیچگاه از حنجره اش نشنیده بودم؛ عربه میزد که (منو تعقیب میکنی؟؟ غلط کردی دختره ی بیشعور.. فقط یه بار دیگه دور و برم بپلک که روزگارتو واسه همیشه سیاه کنم). و من بی حال اما مات مانده.. نه، حتما اشتباه شده.. این مرد اصلا برادر من نیست.. نه صدا.. نه ظااهر.. این مرد که بود..؟؟؟ لعنت به تو ای دوست مسلمان، برادرم را مسلمان کردی.. از آن لحظه به بعد دیگر ندیدمش، منظورم یک دل سیر بود.. از این مرد متنفر بودم اما دانیالِ خودم نه.. فقط گاهی مثل یک عابر از کنارم درست وسط خیابان خانه و آشپزخانه مان رد میشد.. بی هیچ حسی و رنگی.. و این یعنی نهایت بدبختی.. حالا دیگر هیچ صدایی جز بد مستی های شبانه پدر در خانه نمیپیچید.. و جایی،شبیه آخر دنیا… مدتی گذشت. و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم، مادر نگران بود و من آشفته تر.. این مسلمان وحشی کجا بود؟؟ دلم بی تابیش را میکرد. هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم. اما دریغ از یک نشانی.. مدام با موبایلش تماس میگرفتم، اما خاموش.. به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم، اما خبری نبود.. حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند.. من گم شده بودم یا او؟؟؟ ✍ ادامه دارد .... 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷