هدایت شده از خادم کانال حسینیه مجازی عاشقان روح الله
اگه چشمام نمیبینه.زمینه حضرت رقیه.mp3
10.78M
🏴 #روز_سوم_محرم_الحرام_1397
🔻اگه چشام نمیبینه میون این تاریکی
🔺ولی #بابا حس میکنم خیلی بهم نزدیکی
🎤کربلایی#حمید_علیمی
😭زمینه روضه ای حضرت رقیه
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
هدایت شده از خادم کانال حسینیه مجازی عاشقان روح الله
Shab sevom moharam 1439 (6).mp3
8.51M
🏴 #روز_سوم_محرم_الحرام_1397
🔻دنیا #رقیه ، عقبا #رقیه
🔺تکرار بی بی زهرا #رقیه
🎤کربلایی #سید_جعفر_طباطبایی
😭شور طوفانی سه ساله ارباب
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
هدایت شده از خادم کانال حسینیه مجازی عاشقان روح الله
4_5884216564021985831.mp3
11.05M
🏴 #روز_سوم_محرم_الحرام_1397
🔻315بار مدد یا رقیه
🔺کیف میکنه حسین تا میگه بابا رقیه
🎤کربلایی #مهدی_رعنایی
😭شور طوفانی سه ساله ارباب
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
هدایت شده از خادم کانال حسینیه مجازی عاشقان روح الله
10-Shoor-Nariman Panahi-Moharam (Shab 3) 960701.mp3
10.93M
🏴 #روز_سوم_محرم_الحرام_1397
🔻بابا چرا موهامو کشید؟😭
🔺بابا #النگوهامو گرفت و نبودی مارو کتک زد
🎤کربلایی #نریمان_پناهی
😭شور روضه ای حضرت رقیه
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
هدایت شده از خادم کانال حسینیه مجازی عاشقان روح الله
11-Shoor-Nariman Panahi-Moharam (Shab 3) 960701.mp3
8.11M
🏴 #روز_سوم_محرم_الحرام_1397
🔻#مادر منم مثل تو خمیدم
🔺تو تو #کوچه من بیابون
🎤کربلایی #نریمان_پناهی
😭شور روضه ای حضرت رقیه
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
هدایت شده از خادم کانال حسینیه مجازی عاشقان روح الله
CLIP 1 MAHDI AKBari -pelan3-720.mp3
3.47M
🏴 #روز_سوم_محرم_الحرام_1397
🔻بخدا خیلی سرم درد میکنه
🔺بگو از موهام بلندم نکنند بابا
🔻از قتلگاه بدم میاد 😭😭
🎤حاج مهدی #اکبری
🎤حاج #مهدی_مختاری
😭شور روضه ای حضرت رقیه
#قرار_عاشقی
وعده ما هر روز #ظهر در کانال↙️
🏴 @asheghaneruhollah
حالا که با سر آمدی این بار یکدفعه
خیلی شدم خوشحال ازین دیدار یکدفعه
باید به استقبال تو می آمدم اما
برخواستم ، چشمان من شد تار یکدفعه..
@asheghaneruhollah
🌺🍂🍁🌺🍂🍁🌺🍂🍁🌺
این حدیث را باید با طلا نوشت ...
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:
قالَ جعفر الصِّادقُ عَلیه السِّلام: نَفَسُالْمَهْمُومِ لِظُلْمِنا تَسْبیحٌ وَ هَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ وَ کِتْمانُ سِرّنا جِهادٌ فى سَبیلِ اللّهِ. ثَمَّ قالَ اَبُو عَبدِاللّهِ علیه السّلام : یَجِبُ اَنْ یُکْتَبَ هذا الْحَدیثُ بِالذَّهَبِ.
نَفَس کسى که بخاطر مظلومیّت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش براى ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست .
سپس امام جعفر صادق علیه السّلام افزود: این حدیث را باید با طلا نوشت.
منبع؛ امالى شیخ مفید، صفحه ۳۳۸.
☆ مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه ☆
@asheghaneruhollah
🌷بسم الله الهادی
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 1⃣2⃣1⃣
کلاهم را روی سرم گذاشتم. عطر بد خاطره یِ چای، به وضوح در بینی ام نشست و صدایِ حسام از چارچوب درب، در گوش هایم..
به سمتش چرخیدم. سینی به دست منتظرِ اجازه ی ورود بود و من صادرش کردم. سینیِ پر شده از چای، نان، پنیر و گردو را روی میز گذاشت و میز را جلویِ پایم قرار داد.
" حاج خانوم میگن اعتصاب غذا کردین.."
به دستانِ مردانه اش که با نظم خاصی در حالِ درست کردن لقمه بود نگاه کردم. پنج لقمه ی کوچک درست کرد و کنار یکدیگر در سینی قرار داد. در استکان چای، شکر ریخت و به رسم ایرانی بودنش، قاشق ظریفِ چای خوری را بعد از چرخاندن در استکان، درونِ نعلبکیِ گلدار گذاشت..
چای دوست نداشتم، اما این حسِ ملس را چرا..
" من از چایی متنفرم.. جمعش کن.. "
لبخند زد " متنفرین؟؟ یاااا.. ازش می ترسین؟؟"
ابروهایم گره خورد.
" میترسم؟؟ از چی؟؟ از چایی؟؟"
لبخند رویِ لبش پر رنگتر شد
" اوهوم.. آخه ما مسلمونا زیاد چایی می خوریم.."
سکوت کردم.. او از کجا می دانست که دلیلم برایِ نخوردن چای، مسلمانان بودند؟؟ این را فقط دانیال می دانست.. اما ترس.. ترس کجایِ کار قرار داشت؟؟
" من از مسلمونا نمی ترسم.. "
دستی به صورتش کشید. لبانش را کمی جمع کرد
" از مسلمونا که نه.. امااا.. از خداشون چی؟ "
می ترسیدم؟؟ من از خدایشان می ترسیدم؟؟
" نه.. من فقط از اون نفرت دارم "
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 2⃣2⃣1⃣
رو به رویم، روی زمین نشست
" از نظرمن نفرت، نوعی ترسِ گریم شده ست.. ترس هم که تکلیفش معلومه.. باید جفت پا پرید وسطش، باید حسش کرد.. اونوقتِ که خدا شیرین تر از این چایی میشه.. "
راست می گفت.. من از خدا می ترسیدم.. از او و کمرِ همتش برایِ نابودیِ زندگی ام..
با انگشتان دستش بازی می کرد
" گاهی.. بعضی از آدما چایی شون رو با طعم خدا میخورن.. بعضی ها هم.. فنجانِ چایِ شونو با خود خدا.. "
حرفهایش عجیب، اما دلنشین بود. نفسی عمیق کشید که بی شباهت به آه نبود
" اما اون کسی میبره که چایی رو با طعم خدا ، مهمونِ خودِ خدا بخوره.. "
شاید راست می گفت.. من از ترسِ طعمِ خدا، هیچ وقت مزه ی چای را امتحان نکردم..
سینی را با لبخندی مهربان به سمتم هل داد
" خب.. پروین خانووم منتظرن تا سینی رو خالی تحویلشون بدم.. "
لقمه ایی را که درست کرده بود در دهانم گذاشتم.. فنجانِ چای را به سمتم گرفت. نمیدانم چرا؟ اما دوست داشتم، برایِ یکبار هم که شده امتحانش کنم.. با اکراه استکان را از دستش گفتم.
لبخندِ مردانه اش عمیق تر شد. جرعه ایی نوشیدم.. مزه اش خوب بود.. انقدر خوب که لبانم به خنده باز شد.. یعنی خدایِ مسلمانان به همین شیرینی بود؟؟
حسام رفت و من واماندم در شاعرانه هایش و چایی که طعم خدا می داد..
⏪ ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
شب زیارتی مخصوص ❤️ امام حسین ❤️ همراه با #حسینیه_مجازی_عاشقان_روح_الله باشید ...
هدایت شده از 🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
من آن ذره غباریام كه در روز غبار روبى، لحظهای بيشتر ماندن كنار ضريحت را انتظار میكشد
شب جمعه همه کربلایند، من هم، دل من هم...
#شبهای_جمعه
شب مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام
🌷 @asheghaneruhollah