eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
596 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
276 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #هفتم زندان بزرگسالان هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک ترین
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت هم سلولی عرب توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم ...💪 دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم ... .... ... وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود ... . هر روزم سخت تر از قبل ... کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود ... به بن بست کامل رسیده بودم ... همه جا برام جهنم بود ...😖🔥 امیدی جلوم نبود ... این 9 سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ ... چه کاری بلد بودم؟ ...😞😖 فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها ... اولین بار که دست به خودکشی🔥 زدم رو خوب یادمه ... . 6 سال از زمان زندانم می گذشت ... حدودا 23 سالم شده بود ... یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم ... حس خوبی بود ... و ... بدون مزاحم ... اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم ... 21 نوامبر، در سلول باز شد و جوان👨 چهل و دو سه ساله ای اومد تو ... قد بلند ... هیکل نسبتا درشت ... پوست تیره ... جرم: قتل ... اسمش «حنیف» بود .... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
✋بسم الله روضه ی #مادر شروع شد...😔 #یا_فاطمه_الزهرا_س محتشم شعری دگر از جنس عاشورا بساز #فاطمیه شورشی عظما به خلق عالم است... #فاطمیه #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج 🏴 @asheghaneruhollah
❤️ بسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ❤️ قالَ الاِمام الباقِر (عَليهِ السلام): عُنٓــصُـرُ الـشَّجَرةِ، فَـاطِمَةُ سَـلامُ الله عَلـيها ريشه شجـره پيغمبر، فاطــمه ى زهـراست مجمع البحرين / صفحه ٢٥٦ 👌 باسلام ان شاء الله از شهادت تا ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) هر شب به بهانه انتشار یک صوت ، ویدیو (سخنرانی،مداحی،روضه و...) دل رنجور از غم مادر 😔را گره میزنیم با حال و هوای این روز های خانه مولا..... 👈 به بهترین دوستانتون پیشنهاد بدهید👆 🔋🔋نشر پیام صدقه جاریه است🔋🔋 همراه با ، یک ذکر توسل به حضرت ❤️مادر❤️ 📌ناب ترین ها 👇 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #هشتم هم سلولی عرب توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم ...
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت تصویر مات ساکت بود ... نه اون با من حرف می زد، نه من با اون ... ولی ازش متنفر بودم ... فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود ... یه کم هم می ترسیدم ... بیشتر از همه وقتی می ایستاد به ✨نماز،✨ حالم ازش بهم می خورد ... .😠 هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم:😡 _تروریست عوضی ... و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری👊💪 مختلف رو باهاش تجسم می کردم ... . حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت ... حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن ... حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود ...😠 یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت ... و من هر شب با استرس😖 می خوابیدم ... دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم ... . خوب یادمه ... اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن ... با هم درگیر شدیم ... این دفعه خیلی سخت بود ... چند تا زدم اما فقط می خوردم ... یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد👊👊 توی سر و صورتم ... . سرم گیج شده بود ... دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم ... توی همون گیجی با یه تصویر تار ... هیکل و چهره 🌸حنیف🌸 رو به زحمت تشخیص دادم ... . اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد ... صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حسین... دلم براے #گریہ هام تنگه... #دلتنگ_کربلا 👈ناب ترین ها 👇 ✅ @asheghaneruhollah
وای مادرم....😭😭😭 مادری هر شب جمعه به حرم می آمد... ❤️ شب زیارتی مخصوص ارباب ❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
استقبال از فاطمیه 1397 هیئت عاشقان روح الله (3).mp3
9.12M
📣 🌹مراسم عزاداری توی میون اون همه 😭 خودش ای کاهش کمربند رها میکرد 😭 🎤کربلایی 🔻روضه طوفانی 🔺پیشنهاد دانلود 📌تو خلوت خودتون گوش دهید 🏴 @asheghaneruhollah
استقبال از فاطمیه 1397 هیئت عاشقان روح الله (4).mp3
6.42M
📣 🌹مراسم عزاداری یه روز تو کوچه ها جلوی چشم یه روز تو خونه ی خودم میزدنم 😭😭😭 🎤کربلایی 🔻 🔺پیشنهاد دانلود 📌تو خلوت خودتون گوش دهید 🏴 @asheghaneruhollah
استقبال از فاطمیه 1397 هیئت عاشقان روح الله (1).mp3
4.62M
📣 🌹مراسم عزاداری سلام آقا،سلام آقا دارم حس میکنم الان تو 😍 سلام آقا،سلام آقا دارم حس میکنم الان تو 😍 🎤 کربلایی 👈شنیدنی فوق العاده زیبا ❤️ شب زیارتی مخصوص ارباب ❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
‼️ سلااام ‼️ #چله_حدیث_کسا 40روز قرائت #حدیث_شریف_کساء 👈کلید حل مشکل ها و رفع حاجات از شهادت تا
🌷🌷🌷 🌷🕌🕌🕌🕌 🌷🌷 سلااااام خدمت دوستاااای باصفااااای جدید و قدیم😊✋ 40روز قرائت 👈کلید حل مشکل ها و رفع حاجات از شهادت تا ولادت حضرت صدیقه طاهره نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت ❤️ 🔰شروع‌ چلہ؛ 10/۲8 جمـــعہ بیســٺ و هشتمـ دی مــــاه (مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) 🔰ݐایان چلہ؛ 12/07 سہ شـــنبہ هفت اسفند م__اه (سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)) ✨از فردا،جمعه شروع میــڪـنیمـ.. خب حالا هرکے پاے کاره و چلہ نشــین بسمـ اللهـ...✌✨ 🕌 📌ناب ترین ها 👇 🏴 @asheghaneruhollah 🌷🌷🌷 🌷🕌🕌🕌🕌 🌷🌷
꧁༼﷽༽꧂ سلام امروز روز اول مون هستش ان شاء الله 40 روز میخواهیم حدیث کساء رو بخونیم و لذتش رو ببریم❤️ 🌤به نیت ٺعجیــل در امر فرج حاجت: نماز در کربلا به امامت ❤️ ✨عاقــبٺ بخیرے همہ محبین امیرالمومنین😍 ؛ روز 1⃣ جمــعہ بیســٺ وهشتمـ دے ماه 📌ناب ترین ها 👇 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
꧁༼﷽༽꧂ سلام امروز روز اول #چله_نشینی مون هستش ان شاء الله 40 روز میخواهیم حدیث کساء رو بخونیم و لذت
از اپلیکیشن اندروید مفاتیح الجنان سبز هم میتونید استفاده کنید.. آدرس دریافت👇 https://bit.ly/2DFCGTR این برنامه رو دانلود کنین یه مفاتیح‌الجنان کامل و همیشه در دسترس حتی بدون اینترنت... نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
🍃🌸 مینشیند امشبی را تا سحر پهلوی مادر تا نیفتد این دم آخر به یاد میخ و آن در ❤️نثار خانم فاطمه زهرا(س) پنج و ارسال به پنج نفر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🍃🌸 #غریب_امام_حسن مینشیند امشبی را تا سحر پهلوی مادر تا نیفتد این دم آخر به یاد میخ و آن در #سا
29006442.out.mp3
5.37M
🏴احیا فاطمیه سخنرانی بسیارمهم راجع به اهمیّت 🎤 استاد دارستانی از هزار نفری که مُحرم عزاداری میکنند صد نفر توفیق ندارن برا حضرت زهرا عزاداری کنند! 👌بسیار زیبا و شنیدنی 🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #نهم تصویر مات ساکت بود ... نه اون با من حرف می زد، نه من با
☔️رمان زیبای 🔥☔️ قسمت کابوس های شبانه بعد از چند روز توی بیمارستان🏥 به هوش اومدم ... دستبند به دست، زنجیر شده⛓🛌 به تخت ... هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم ... چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم ... تمام صورتم کبودی و ورم بود ... یه دستم شکسته بود ... به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن ... . همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن ... اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم ... . هنوز حالم خوب نبود ... سردرد و سرگیجه داشتم ... نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد ... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد ... مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود ... .😖😖 برگشتم توی سلول، یه نگاه به 🌸حنیف🌸 کردم ... می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم ... بین زمین و هوا منو گرفت ... وسایلم رو گذاشت طبقه پایین ... شد پرستارم ... .🌟 توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد ... توی سالن غذاخوری از همهمه ... با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم ... من حالم اصلا خوب نبود ... جسمی یا روحی ... بدتر از همه شب ها🌃 بود ... سخت خوابم می برد ... تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد ... تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها ... فشار سرم می رفت بالا... حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه ... دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم ...😖😵 نگهبان ها👮👮👮 می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن ... چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود ... . اون شب 🌸حنیف🌸 سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت ... همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود ... کنار گوشم تکرار می کرد ... _اشکالی نداره ... آروم باش ... من کنارتم ... من کنارتم ...😊 اینها اولین جملات ما بعد از یک سال☝️ بود ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است