کربلایی علی صدرولادت حضرت رقیه(س)1398 هیئت عاشقان روح الله(ره) (2).mp3
زمان:
حجم:
11.67M
📢 #گزارش_صوتی
💐مراسم جشن میلاد نازدانه ارباب
حضرت رقیه(سلام الله علیها)
👈 #یاد_بود_شهدای_مدافع_حرم
🌺کاش مثل خوبها شم
من هم یه #مدافع_حرم باشم یارقیه...
🎤کربلایی #علی_صدر
👏شور احساسی
💠پیشنهاد ویژه دانلود
#یارقیه_در_این_ماه_رمضان_نگاهی_به_دل_مردمان_کن
🆔 @asheghaneruhollah
کربلایی علی صدرولادت حضرت رقیه(س)1398 هیئت عاشقان روح الله(ره) (3).mp3
زمان:
حجم:
3.74M
📢 #گزارش_صوتی
💐مراسم جشن میلاد نازدانه ارباب
حضرت رقیه(سلام الله علیها)
👈 #یاد_بود_شهدای_مدافع_حرم
🌺ایل و اجداد من گدای علی ❤️
🎤کربلایی #علی_صدر
👏شور مستانه حضرت حیدر
💠پیشنهاد ویژه دانلود
#یارقیه_در_این_ماه_رمضان_نگاهی_به_دل_مردمان_کن
🆔 @asheghaneruhollah
کربلایی علی صدرولادت حضرت رقیه(س)1398 هیئت عاشقان روح الله(ره) (4).mp3
زمان:
حجم:
4.07M
📢 #گزارش_صوتی
💐مراسم جشن میلاد نازدانه ارباب
حضرت رقیه(سلام الله علیها)
👈 #یاد_بود_شهدای_مدافع_حرم
🌺زینبی آمده و دل زینب می برد😍
🎤کربلایی #علی_صدر
👏مدح حضرت رقیه
💠پیشنهاد ویژه دانلود
#یارقیه_در_این_ماه_رمضان_نگاهی_به_دل_مردمان_کن
🆔 @asheghaneruhollah
کربلایی علی صدرولادت حضرت رقیه(س)1398 هیئت عاشقان روح الله(ره) (5).mp3
زمان:
حجم:
3.98M
📢 #گزارش_صوتی
💐مراسم جشن میلاد نازدانه ارباب
حضرت رقیه(سلام الله علیها)
👈 #یاد_بود_شهدای_مدافع_حرم
🌺هرچه دارم را فدای خاک پایش میکنم
آنقدر خوب است که بابایم صدایشش میکنم😍
🎤کربلایی #علی_صدر
👏شور به یادماندنی حضرت مولا
💠پیشنهاد ویژه دانلود
#یارقیه_در_این_ماه_رمضان_نگاهی_به_دل_مردمان_کن
🆔 @asheghaneruhollah
کربلایی علی صدرولادت حضرت رقیه(س)1398 هیئت عاشقان روح الله(ره) (6).mp3
زمان:
حجم:
2.34M
📢 #گزارش_صوتی
💐مراسم جشن میلاد نازدانه ارباب
حضرت رقیه(سلام الله علیها)
👈 #یاد_بود_شهدای_مدافع_حرم
🌺حقا که #علی حقیقتا حق باشد...
🎤کربلایی #علی_صدر
👏شور مستانه حضرت حیدر
💠پیشنهاد ویژه دانلود
#یارقیه_در_این_ماه_رمضان_نگاهی_به_دل_مردمان_کن
🆔 @asheghaneruhollah
کربلایی علی صدرولادت حضرت رقیه(س)1398 هیئت عاشقان روح الله(ره) (7).mp3
زمان:
حجم:
6.22M
📢 #گزارش_صوتی
💐مراسم جشن میلاد نازدانه ارباب
حضرت رقیه(سلام الله علیها)
👈 #یاد_بود_شهدای_مدافع_حرم
🌺کی میتونه غیر عباس #عموی_رقیه باشه❤️
🎤کربلایی #علی_صدر
👏شور احساسی حضرت قمربنی هاشم
💠پیشنهاد ویژه دانلود
#یارقیه_در_این_ماه_رمضان_نگاهی_به_دل_مردمان_کن
🆔 @asheghaneruhollah
☘️اعمال شب اول ماه رمضان
🌹شب اول در آن چند عمل است :
❶ اوّل : آنكه طلب هلال كند و بعضى استهلال اين ماه را واجب دانسته اند✨
❷ دوم : غسل اول ماه🌹
❸ سوم : زیارت امام حسین علیه السلام
❹ چهارم : زمانی که هلال ماه مبارک رمضان مشاهده شد رو به قبله كند و دستها را به آسمان بلند كند و خطاب كند هلال را و بگويد:
«رَبّى وَرَبُّكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ اَللّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَيْنا بِالاْمْن وَالاِْيمانِ وَالسَّلامَةِ وَالاِْسْلامِ وَالْمُسارَعَةِ اِلى ما تُحِبُّوَتَرْضى اَللّهُمَّ بارِكَ لَنا فى شَهْرِنا هذا وَارْزُقْنا خَيْرَهُ وَعَوْنَهُ وَاصْرِفْ عَنّا ضُرَّهُ وَشَرَّهُ وَبَلاَّئَهُ وَفِتْنَتَهُ✨
پروردگار من و پروردگار تو خدا پروردگار جهانيان است خدايا اين ماه را بر ما نو كن با امنيت و ايمان و سلامتى و اسلام و پيشى گرفتن بدانچه تو دوست دارى و خوشنود شوى, خدايا بركت ده به ما در اين ماه و خير و خوبى و كمك آن را روزى ما كن و بگردان از ما زيان اين ماه و شر و بلا و فتنه اش را🌹
❺ پنجم : از مستحبات شب اول ماه مبارک رمضان ، خواندن دعای جوش کبیر است .
❻ ششم : همچنین خواندن دعاهای وارده مخصوصاً دعای چهل وسوم و چهل چهارم صحیفه سجادیه در این شب شفارش شده است
🆔 @asheghaneruhollah
🌙آخرین نفس های شعبان است ....
و من نمیدانم ؛
آیا صدای مرا شنیده ای؟
زیر گوش تو، گفتم؛
مرا صدا بزن، برای یاری ات ...
و وارادم کن به اجابتت !
نمی دانم این رمضان،
من نیز در زمره ی آنان که برای خودت کنارشان گذاشته ای، نام نویسی می شوم یا نه ....
آخرین نفس های شعبان است؛ دلبرجان
مُهرت را "هـــا" کن ......
شاید هنوز برای زیر نامه ی من، جوهر داشته باشد ...
#افطارانه 🌜
التماس دعای فرج و شهادت
#جامانده
🆔 @asheghaneruhollah
🔰 دفتر مقام معظم رهبری: هلال ماه مبارک رمضان رؤیت نشد
🔴 فردا (دوشنبه) روز آخر ماه شعبان است
📄 متن اطلاعیه:
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹به اطلاع ملت مؤمن و شریف ایران می رساند، با توجه به اهمیت تعیین روز اول ماه مبارک رمضان گروههای زیادی در سراسر کشور به استهلال پرداختند و هیچگونه گزارش اطمینان بخشی از رؤیت هلال واصل نشد. لذا بر اساس موازین شرعی برای مقام معظّم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) رؤیت هلال در شب دوشنبه به اثبات نرسید و روز دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ۹۸ روز آخر ماه شعبان است.
دفتر مقام معظم رهبری
🔸بنابراین مؤمنینی که مایل به درک ثواب روزه آخرین روز ماه شعبان هستند، میتوانند به عنوان روزه مستحبی و یا قضا، روزه بگیرند.
🆔 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
✍رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت 🔻#قسمت_چهل_وششم عقربه ثانیه شمار ساعت دیواری، مقابل چشمانم بیرحمان
✍️رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🔻 #قسمت_چهل_وهفتم
آوای آواز پرندگان🕊 در حیاط پیچیده بود که صدای باز شدن در حیاط هم اضافه شد و مژده آمدن مجید🚶♂️ را آورد. مثل اینکه مشتاق حضورم باشد، تا قدم به حیاط گذاشت، نگاهش به دنبالم به سمت بالکن آمد، همانطور که من مشتاق رسیدنش چشم به در دوخته بودم. با دیدنم، صورتش به خندهای دلگشا😃 باز شد و سعی میکرد با حرکت لبهایش چیزی بگوید و من نمیفهمیدم چه میگوید که سراسیمه به اتاق بازگشته و به استقبالش به سمت در رفتم،🏃♀️ ولی او زودتر از من پلهها را طی کرده 🏃♂️و پشت در رسیده بود. در را گشودم 😍😍و با دیدن صورت مهربانش، همه غمهای دوری و تنهاییام را از یاد بُردم.
چشمان کشیده و جذابش زیر پردهای از خواب و خستگی خمیازه میکشید، اما میخواست با خوشرویی و خوشزبانی پنهانش کند که فقط به رویم میخندید و با لحنی گرم و عاشقانه به فدایم میرفت. خواستم برایش چای بریزم که مانعم شد و گفت:
_«قربون دستت الهه جان! چایی نمیخوام! زود آماده شو بریم بیرون!»😇
با تعجب پرسیدم:😟
_«مگه صبحونه نمیخوری؟»
کیفش 💼را کنار اتاق گذاشت و با مهربانی پاسخ داد:
_«چرا عزیزم! میخورم! برای همین میگم زود آماده شو بریم! میخوام امروز صبحونه رو لب دریا بخوریم.»😍
نگاهی به آشپزخانه کردم و پرسیدم :
_«خُب چی آماده کنم؟»
که خندید و گفت:
_«اینهمه مغازه آش و حلیم، شما چرا زحمت بکشی؟»😉
و من تازه متوجه طرح زیبا و رؤیایی صبحگاهیاش شده بودم که به سرعت لباسم را عوض کردم، چادرم را برداشتم و با هم از اتاق خارج شدیم.😎😍
همچنانکه از پلهها پایین میرفتیم، چادرم را هم سر کردم و بیسر و صدا از ساختمان خارج شدیم. پاورچین پاورچین، سنگفرش حیاط را طی کرده و طوری که پدر و مادر بیدار نشوند، از خانه بیرون آمدیم. در طول کوچه شانه به شانه هم میرفتیم که نگاهم کرد و گفت:
_«الهه جان! ببخشید دیشب تنهات گذاشتم!»😊
لبخندی زدم و او با لحنی رنجیده ادامه داد:
_«دیشب به من که خیلی سخت گذشت! صبح که مسئول بخش اومد بهش گفتم بابا من دیگه متأهلم! به ارواح خاک امواتت دیگه برای من شیفت شب نذار!»😍😫😃
از حرفش خندیدم 😁و با زیرکی پاسخ دادم:
_«اتفاقاً بگو حتماً بعضی شبها برات شیفت شب بذاره تا قدر منو بدونی!»😌
بلکه بر احساس دلتنگی خودم سرپوش بگذارم که شیطنت را از صدایم خواند و تمنا کرد:
_«بخدا من همینجوری هم قدر تو رو میدونم الهه جان! احتیاجی به این کارهای سخت نیس!»😃😍
و صدای خنده شاد و شیرینمان سکوت صبحگاهی محله را شکست.
به قدری غرق دریای حرف و خنده و خاطره شده بودیم که طول مسیر خانه تا ساحل را حس نکردیم تا زمانی که نسیم معطر دریا به صورتمان دست کشید و سخاوتمندانه سلام کرد. صدای مرغان دریایی، آرامش دریا را میدرید و خلوت صبح ساحل را پُر میکرد.😇 روی نیمکتی نشستم و مجید برای خرید آش بندری به سمت مغازه آن سوی بلوار ساحلی رفت. احساس میکردم خلیج فارس هم ملیحتر از هر زمان دیگری به رویم لبخند میزند و حس خوش زندگی را به یادم میآورد. انگار دریا هم با همه عظمتش از همراهی 💞عاشقانه من و مجید💞 به وجد آمده و بیش از روزهای دیگر موج میزد.
با چشمانی سرشار از شور زندگی، محو زیبایی بینظیر دریا شده بودم که مجید بازگشت. کاسه را که به دستم داد، تشکر کردم و با خنده تذکر دادم:
_«مجید جان! آش بندری خیلی تنده! مطمئنی تحمل خوردنش رو داری؟»😅
کنارم روی نیمکت نشست و با اطمینان پاسخ داد:
_«بله! تو این چند ماه چند بار صابون غذاهای بندری به تنم خورده!»😃
سپس همچنانکه با قاشق آش را هم میزد تا خنک شود، با شیطنتی عاشقانه ادامه داد:
_«دیگه هر چی سخت باشه، از تحمل دوریِ تو که سختتر نیس!»😉😍
به چشمانش نگاه کردم که در پرتو آفتاب، روشنتر از همیشه به نظر میآمد و البته عاشقتر! متوجه نگاه خیرهام شد که خندید و گفت:
_«باور کن راست میگم! آش بندری که هیچ، حاضرم هر کاری بکنم ولی دیگه شبی مثل دیشب برام تکرار نشه!»😬😃
از لحن درماندهاش خندیدم 😁و به روی خودم نیاوردم که من هم دیگر تحمل سپری کردن شبی مثل دیشب را ندارم. دلم میخواست که همچون اومیتوانستم بیپروا از احساساتم بگویم، از دلتنگیها و بیقراریهای دیشب، از اشتیاق و انتظار صبح، اما شاید این غرور زنانهام بود که زبانم را بند میزد و تنها مشتاق شنیدن بود!
به خانه که رسیدیم، صدای آب و شستوشوی حیاط میآمد. در را که باز کردیم، مادر میان حیاط ایستاده و مشغول شستن حوض بود. سلام کردیم و او با اخمی لبریز از محبت، اعتراض کرد:
_«علیکِ سلام! نمیگید من دلم شور میافته! نمیگید دلم هزار راه میره که اینا کجا رفتن!»😕
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹