#بســـــم_اللّہ
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد...
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
🌺 #قسمت_سی_و_دوم🌺
سرم را پایین انداختم و گفتم : من مشکلی ندارم. دربارش خیلی وقته که فکر کردم.
پدر یکه خورد: خودت باید پای همه چیش وایسی. مطمئنی؟
– آره. میدونم.
– پس برید تو اتاق حرفاتونو بزنید!
آقاسید جلو میرفت و من از پشت سر راهنمایی اش میکردم. هردو روی تخت نشستیم، چند دقیقه ای در سکوت گذشت. بالاخره آقاسید پرسید: واقعا مطمئنید؟
– خیلی بهش فکر کردم؛ به همه اتفاقاتی که میتونه بیفته. خیلی وقته این تصمیم رو گرفتم.
– من از نظر مادی چیز زیادی ندارم!
– عیبی نداره. منم توقعی ندارم. فقط یه شرط دارم.
– بفرمایید!
– بدای عقد بریم شلمچه!
لبخند ریزی زد: پس میخواین همسنگر باشین!
– ان شاءالله.
#گره_زلف_خم_اندر_خم_دلبر_وا_شد
#زاهد_پیر_چو_عشاق_جوان_رسوا_شد…
⏪ ادامه دارد...
رمان📚 #مقتدا
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah