eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
601 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت_الاسلام_سید_حسین_مومنی_رادیو_عقیق (2).mp3
5.87M
🏴شهادت امام جواد (علیه السلام)تسلیت باد... ♦️ 🖐برکت وجود امام جواد(ع) 🎤حجت الاسلام 👈پیشنهاد دانلود 🔻 تا محرم هرشب یک و مهمان مائید🔻 ✅ @asheghaneruhollah
حجت_الاسلام_علوی_تهرانی_رادیو_عقیق.mp3
5.18M
🏴شهادت امام جواد (علیه السلام)تسلیت باد... ♦️ 🎤حجت الاسلام 🔷روضه امام جواد 👈پیشنهاد دانلود 🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻 ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
35.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴شهادت امام جواد (علیه السلام)تسلیت باد... ♦️ چه گنبد طلایی ،دلم شد هوایی ایشالا که امشب بشم 😭 ببر دست خالیتو تو یه امشب بگیر از 🎤کربلایی 🔷زمینه احساسی 👈پیشنهاد دانلود 🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻 ✅ @asheghaneruhollah
💕عقد زهرا و علی در آسمان‌ها بسته شد سرنوشت عشق هم بر زلف آن‌ها بسته شد💕 🌸سالروز ازدواج امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) مبارک🌸 ‌ ان شاء الله خوشبختیِ همه جوون ها 💍❤️🙏 ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
❌مسولین مملکت خوب بخوانند.... 🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب دهم : #شهید_
... 🔵 | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک 🔸شهید شب یازدهم : 👈پدر شهید می‌گوید: «وحید خیلی فرزند خوبی بود. او نمونه ڪامل فرزند صالح بود که خدا نصیب‌مان کرد. چهار سال در سوریه به عنوان مدافع حرم حضور داشت تا اینکه توسط حاج قاسم سلیمانی به عنوان همراه و محافظ انتخاب شد». 🔻30 روز مانده به @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#شهید_تازه_داماد... 🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب یازدهم : #شهید_مدافع_ح
26.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده شهید «وحید زمانی نیا» محافظ سپهبد شهید قاسم سلیمانی ————————————- 🔵 | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک 🔸شهید شب یازدهم : 👈پدر شهید می‌گوید: «وحید خیلی فرزند خوبی بود. او نمونه ڪامل فرزند صالح بود که خدا نصیب‌مان کرد. چهار سال در سوریه به عنوان مدافع حرم حضور داشت تا اینکه توسط حاج قاسم سلیمانی به عنوان همراه و محافظ انتخاب شد». 🔻30 روز مانده به @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🎥 بدون تعارف با خانواده #تازه_داماد شهید «وحید زمانی نیا» محافظ سپهبد شهید قاسم سلیمانی ———————————
برای تازه داماد شهیدمان ! همسرت نوشته بود ؛ قرار گذاشته بودی با شهدای بعد از عروسی به زیارتشان بیایی... تو حالا مهمان شهدایی ! نه در زمین که در آسمان ؛ آقا دامادِ آسمانی برای شادی روح # شهید وحید زمانی نیا (محافظ حاج قاسم)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺شادمانه ازدواج حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) چه سروری چه فریادی به به چه شاخه های شمشادی به به 😍👏 داره میگه پیمبر به به چه عروس و دامادی 🎤کربلایی 👈پیشنهاد دانلود @asheghaneruhollah
35.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺شادمانه ازدواج حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) امشب رو لب ما هی کل بکشید دوماده علی 😍😍👏👏 🎤کربلایی 👈پیشنهاد دانلود @asheghaneruhollah
26.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺شادمانه ازدواج حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) شب دامادی حضرت شاه ولایت شب عروسی حضرت ام ابیهاست بهترین لحظه عمر علی ولی الله وقت شنیدن حضرت زهراست 😍😍👏👏 🎤کربلایی 👈پیشنهاد دانلود @asheghaneruhollah
46.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺شادمانه ازدواج حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) زیبا داره این جمله که تو بعضی کتاب ها داره علی داره.. زهرا داره...❤️❤️👏 🎤کربلایی 👈پیشنهاد دانلود @asheghaneruhollah
قـدوبـالـاے‌عـلے‌ ازچشـم‌زهـࢪادیـدنیـست واے‌وقتۍ‌مے‌رسـد دࢪیـا‌بـہ‌دࢪیـادیـدنیـست..
حڪ‌شـده ‌بـࢪذوالفقـارمـࢪتضۍ یـافـاطمـ
بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون ⚫️ متاسفانه با خبر شدیم آقایان سلیمانی از هیئت امشب دار فانی را وداع گفتند.... باقلبی آکنده از غم و اندوه مصیبت وارده را خدمت ایشان و خانواده ی محترم شان تسلیت عرض می نمائیم و از خداوند منان علو درجات برای آن مرحومه و صبرجمیل برای باز ماندگان مسئلت داریم.خداوند قرین رحمتش فرماید.. 🚩هیئت عاشقان روح الله 👈الفاتحه مع الصلوات
💠امام خامنه اے خطاب به نخست وزیر عراق: قطعــا ‎ضربه متقابل را به آمریکایی‌ها خواهیم زد جمهوری اسلامی ایران هرگز این موضوع را فراموش نخواهد ڪرد و قطعا ‎ضربه متقابل را به آمریکایی‌ها خواهد زد. 👊 ❤️ ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #پنجاه_وچهار بلافاصله ماشین را
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ کتش را درآورد.. و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید،.. صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی اش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند.. که به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد _وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون... و نشد حرفش را تمام کند،.. یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد _خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده اید! هجوم گریه گلویم را پُر کرده..😣😭 رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد _امشب تو حرم چی کار داشتید خواهرم؟همسرتون خواست بیاید اونجا؟ اشکم تمام نمیشد.. و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم😭😩😭😭 _سعد شش ماه تو خونه کرده بود! امشب گفت میخواد بره ترکیه، هر چی التماسش کردم بذاره برگردم ایران،😭🇮🇷 قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده🔥😭😰 و خودش رفت ترکیه! حرفم به آخر نرسیده،... انگار دوباره خنجر سعد🔥 در قلبش نشست که بی اختیار فریاد کشید _شما رو داد دست این مرتیکه؟😡 و سد صبرش شکسته بود... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد _این تکفیری با چندتا از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت!😡🗣 نحس ابوجعده😈👹 مقابل چشمانم بود.. و خجالت میکشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون میبارید..😞😭 و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد _اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟😡😡 با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم،..😭😭 دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم.. و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد _دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید! کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛.. شش ماه پیش سعد 🔥از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود.. و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظه ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان🏠 وارد شدم... دور تا دور حیاط گلکاری🌸🌼 شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه🌱🍃متصل میشد...هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شب بوها در هوا میرقصید.. که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند _مامان مهمون داریم! تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد.. و پس از چند لحظه زنی میانسال🌺 در چهارچوب در خانه پیدا شد.. و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت.. 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که با خنده سوال کرد _هنوز شام نخوردی مامان؟😄 زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه بودم.. 😥😢مبادا امشب قبولم نکند..😨 که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید... 😭 با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود،..حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد _مامان این خانم هستن، امشب وهابیها به حرم سیده سکینه (س) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده شون!😊 جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم،.. 😥میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود..و دوباره آواره غربت این شهر شوم.. که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد.😭😭😭 توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم.. که دستی چانه‌ام را گرفت.و صورتم را بالا آورد... مصطفی کمی پای ایوان ایستاده و ساکت انداخته بود تا مادرش🌺 برایم کند.. که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با پرسید _اهل کجایی دخترم؟😊 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم..😢💔 که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت _ایشون از ایران🇮🇷 اومده! نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد..😳 و بی غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید _همسرشون اهل سوریه اس، ولی فعلاً پیش ما میمونن!😠 به قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند.. و تنها یک آغوش ..🤗 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ⏪ ادامه دارد... رمـــــان 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah