eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
596 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
276 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
@karbobalair_حدیث کسا.mp3
5.38M
🌷 🌷 🎤بانوای گرم: ✨حاج مهدی سلحشور 📌 ؛ ✋نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ ✋حاجت: نماز در کربلا به امامت 🌹40 روز عاشقی🌹 بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
به کوری چشم‌دشمنان انقلاب اسلامی، یاران خرازی ، گام دوم انقلاب را آغاز کردند... 📣مراسم تشییع شهدای مدافع امنیت انقلاب اسلامی 🔺شنبه ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۳۰ 🔺اصفهان.میدان بزرگمهر.به سمت گلستان شهدا 🏴 @asheghaneruhollah
مدافع حریم ولایت، خادم الحسین شهید یحیی براتی اربعین۹۶ ، موکب صاحب الزمان عج 🏴 @asheghaneruhollah
🍃🌸آخرین پیامک #شهیدسیدثارالله_موسوی که گفت فردا میام ...💔😭 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 چرا دشمن جرئت کرده خون ۲۷ جوان ما را بریزد؟ ⚠️ فقط یک دلیل دارد! بی‌عرضگی سیاسیون ترسو!😏😏 🎤حجت الاسلام 😭 🏴 @asheghaneruhollah
Seyed Reza Narimani - 01 Moharam (6).mp3
3.26M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ ،نور صفا را دیدند درشب واقعه مصباح هدی را دیدند 🌹 🎤کربلایی 👌واحد حماسی 😭 🏴 @asheghaneruhollah
SibSorkhi-Shab 19 Ramazan 1394-8.mp3
6.26M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ دوباره هوای این شهر ، بوی گرفته صدقه سر کوچه ها گرفته 😭 🎤حاج 👌شور احساسی 😭 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نخستین تصاویر هوایی از حماسه ۲۷ بهمن مردم اصفهان 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥/تصاویر هوایی از عظمت حضور مردم اصفهان در بدرقه شهدایشان 🔹۲۷ بهمن حماسه‌ای دیگر در تقویم اصفهان 🏴 @asheghaneruhollah
📸 تصویر پایین: مردم اصفهان روز ۲۵ آبان ۱۳۶۱، ۳۷۰ شهید رو تشییع کردن و باز جوونهاشون رو برای دفاع از ایران روونه جبهه کردن. تصویر بالا ۲۷ بهمن ۹۷ هستش. این مردم هیچوقت عقب نمیشینن هیچوقت پشت کشورشون رو خالی نمیکنن. اصفهان رنج دوران دیده اما هنوز برای خاکش قربانی میده 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #چهل_وچهار مسیر آتش . مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی🔥 بود ک
☔️رمان زیبای 🔥☔️ قسمت بهم حمله کرد در حالی که داد می زد و اون جملات رو تکرار می کرد و اشک می ریخت ... حمله کرد سمت من ... چند تا مشت👊✋ و لگد که بهم زد ... یقه اش رو گرفتم و چسبوندمش به دیوار.... با صدای بلند گریه می کرد و می گفت ... _چرا با من این کار رو می کنی؟ ...😭😵 . . آروم کردنش فایده نداشت ... سرش داد زدم ...🗣 _این آینده توئه ... آینده ایه که خودت انتخاب کردی ... ازش ترسیدی؟... آره وحشتناکه ... فکر کردی چی میشی؟ ... تو یه احمقی که در بهترین حالت، یه گارسون توی بالای شهر یا یه خدمتکار هتل یا چیزی توی همین مایه ها میشی ... اگرم یه آشغال عشق اسلحه بشی و شانس بیاری دز پلیس... .😡🗣 . یقه اش رو ول کردم ... _می خوای امریکایی باشی؟ ... آره این آمریکاست ... جایی که یا باید پول و قدرت و ثروت داشته باشی یا مثل سیاستمدارها و امثال اونها توی سیستم خودت رو جا کنی ... یا اینکه درس بخونی و با تلاش زیاد، خودت رو توی سیستم بهره کشی، بکشی بالا ... . می خوای آمریکایی باشی باش ... اما یه آشغال به درد نخور نباش ... این کشور 300 میلیون نفر جمعیت داره ... فکر می کنی چند درصدشون اون بالان؟ ... فکر می کنی چند نفر از این پایین تونستن خودشون رو بکشن بالا؟ ... حتی اگر یه زندگی عادی و متوسط بخوای، باید واسش تلاش کنی ... مسلمون ها رو نمی دونم اما بقیه باید 18 سالگی خونه رو ترک کنن و جدا زندگی کنن ... 2 سال بیشتر وقت نداری ... بخوای درس بخونی یا بخوای بری سر کار ... واقعا فکر کردی می خوای چه کار کنی؟ ..😡🗣 . و اون فقط گریه می کرد .😭 ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت اراده خدا بهش آرام بخش دادم ... تمام شب رو خوابید اما خودم نتونستم ... نشسته بودم و نگاهش می کردم ... زندگی مثل یه فیلم 📽جلوی چشمم پخش می شد ... هیچ وقت، هیچ کسی دستش رو برای کمک به من بلند نکرده بود ... . . فردا صبح، 🌇با روشن شدن آسمون رفتم ماشین رو آوردم ... جز چند تا خراش جزئی سالم بود ... راه افتادیم ... توی مسیر خیلی ساکت بود ... بالاخره سکوت رو شکست .. . . - چرا این کار رو کردی؟ ...😒 . زیر چشمی نگاهش کردم ... _به خاطر تو نبود ... من به پدرت بدهکار بودم ... لیاقتش بیشتر از داشتن پسری مثل توئه ...😐 . - تو چی؟ لابد لیاقتش آدمی مثل توئه ... . . زدم بغل ... بعد از چند لحظه ... . - من 13 سالم بود که خیابون خواب شدم ... بچه که بودم دلم می خواست دکتر بشم ... درس می خوندم، کار می کردم ... از خواهر و برادرهام مراقبت می کردم ... می خواستم از توی اون کثافت خودم و اونها رو بیرون بکشم اما بدتر توش غرق شدم ...😣😞 هیچ وقت دلم نمی خواست اون طوری زندگی کنم ... دیدن🌸 حنیف و پدر تو، 🌸تنها شانس کل زندگی من بود ... . . رسوندمش در خونه ... با ترمز ماشین، حاجی سریع از خونه اومد بیرون ... مشخص بود تمام شب، پشت پنجره، منتظر ما کشیک می کشیده ... . . وقتی احد داشت پیاده می شد ... رو کرد به من ... _پدرم همیشه میگه، توی زندگی چیزی به اسم شانس وجود نداره ... زندگی ترکیب ما و ... . اینو گفت و از ماشین پیاده شد ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭😭 ...اینقدر دم از رفیق شهید میزنیم..، شبیهشون شدیم؟! ...چیزی از رفاقتشون تونستیم نصیب خودمون بکنیم؟ ...یافقط یه عکس از مزارشون وگذاشتن توصفحه اینستا نصیب خودمون کردیم؟ :( به خوبی با هدف و آرمانِ شهدا آشنـا بشیم... ...باید بدونیم چرا شهدا رو به عنوان رفیق میگیریم... و وظیفه ما به عنوانِ رفیقِ شهدا چیه؟ 🏴 @asheghaneruhollah
heiat beitolahzan kashan (5).mp3
5.16M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ 😔 رزق گریه کردن کجا؟،چشم بی لیاقت من پیش پات مردن کجا، 🎤حاج 🔻شور احساسی حضرت مادر ✅پیشنهاد دانلود 🌙 از شهادت تا ولادت حضرت صدیقه طاهره(س) هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
13-Shoor-Nariman Panahi-Sh Hazrat Zahra 971119.mp3
3.89M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ 😔 نرو ، بمون و تکیه گاهم باش 😭 🎤کربلایی 🔻شور روضه ای حضرت مادر ✅تو خلوت خودتون گوش دهید 🌙 از شهادت تا ولادت حضرت صدیقه طاهره(س) هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
12-Shoor-Nariman Panahi-Sh Hazrat Zahra 971119.mp3
4.87M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ 😔 امان از ، نفس شد دشوار 😭 لگد بر در خورد 😭😭 🎤کربلایی 🔻شور روضه ای حضرت مادر ✅تو خلوت خودتون گوش دهید 🌙 از شهادت تا ولادت حضرت صدیقه طاهره(س) هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
←💕 یک خـواستہ دارم از خدای تو حسین [💚] در هر دو جهان از تو جدایم نکند😭 💔 🏴 @asheghaneruhollah
بوے سه راهی شهادت طلائیه ... بوے فکه و صدای محزون بوے غروباے بوے کارون و هویزه بوے نیزارهاے ... چقدر دلا هوایی نهر خین شدن ... چقدر هواے پاسگاه زید پیچیده 😭 هواے شهر گناه آلوده چقدر محتاجیم به هواے ... _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✍ روز1⃣3⃣ ❤️ به یاد شهدای عزیز مدافع وطن ❤️ نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
تلاوت آقای #سید_هادی_مرتضوی از درچه در رشته استاد منشاوی در شبکه قرآن و معارف سیما www.qurantv.ir/
WWW.qurantv.ir/esra 👆👆👆👆 سلام.برای رای دادن به قاری هیئتمون آقا هادی عزیز ، لطفا به آدرس بالا برید و قلب رو تیک زده و سپس در کادر بازشده شماره موبایل خودتون رو وارد کنید تا در قرعه کشی نیز شرکت داده شوید .از لطف همگی سپاسگزارم🌹
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #چهل_وشش اراده خدا بهش آرام بخش دادم ... تمام شب رو خوابید
☔️رمان زیبای 🔥☔️ قسمت من گاو نیستم . برگشتم خونه ... تمام مدت، 🌟جمله احد 🌟توی ذهنم می چرخید ... ... استنلی، اگر واقعا چیزی به اسم شانس وجود نداشته باشه ... یعنی ... .😳😯 👈تمام اتفاقات زندگیم ... 👈آیات ✨قرآن✨ ... بلند شدم و با عجله رفتم سراغ ✨قرآن✨ ... دوباره برش داشتم و شروع کردم به خوندن ... ، ... . . شب شده بود ...🌃 بی وقفه تا شب فقط قرآن خونده بودم ... بدون آب، بدون غذا ... بستمش ... ولو شدم روی تخت و رو گذاشتم روی ... ✨ما دست شما رو می گیریم ... ✨شما رو تنها نمی گذاریم ... ✨هدایت رو به سوی شما می فرستیم ... ✨اما آیا چشمی برای دیدن و درک کردن نعمت های خدا هست... ✨آیا شما هدایت رو می پذیرید یا چشم هاتون رو به روی اونها می بندید ... . . تازه می تونستم رو توی زندگیم ... اشک قطره قطره😢 از چشم هام پایین می اومد ... من داشتم رو ... ها ... و رو ... برای توی زندگیم رو می کردم ... . . نزدیک صبح🏙 رفتم جلوی در ... منتظر شدم ... بچه ها یکی یکی رفتن مدرسه ... مادرشون اونها رو بدرقه کرد و برگشت داخل ... بعد از کلی دل دل کردن ... رفتم زنگ در رو زدم ... حاج آقا اومد دم در ... نگاهش سنگین بود ... . . - احد حالش چطوره؟ ... . - کل دیروز توی اتاقش بود ... غذا هم نخورد ... امروز، صبح زود، رفت مدرسه ... از دیروز تا امروز فقط یه جمله حرف زد... موقع رفتن بهم گفت معذرت می خوام ... . - متاسفم ...😞 . مکث کرد ... حس کردم زمان خوبی برای حرف زدن نیست... سرم رو پایین انداختم و خداحافظی کردم ... . . - استنلی ... شبیه آدمی نیستی که برای احوال پرسی اومده باشه ... . . چرخیدم سمتش ... _ هیچی، فقط اومده بودم بگم ... من، گاو نیستم ... یعنی ... دیگه گاو نیستم ...😞😒 ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است