شعر زیبای جلسه شب ولادت حضرت ابوالفضل
علیه السلام
کار دارند عاشقان با شب
بهترين فرصت تمنا شب
مزد امشب، نماز فردا شب
من مناجات مىکنم با شب
شب مناجات مىکند با ماه
سر ماه است عمامهی خورشيد
دست ماه است نامهی خورشيد
تن ماه است جامهی خورشيد
ماه يعنى ادامهی خورشيد
مىشود آفتاب شبها ماه
سر و کارم که با سحر افتاد
جگر من به دردسر افتاد
خواب در چشمها اگر افتاد
بار ما گردن قمر افتاد
همه خوابيدهاند الا ماه
اشکهاى مرا جگر گفتند
به من از کودکى شرر گفتند
از ابوالفضل بيشتر گفتند
اشتباه است اگر قمر گفتند
تازه يک چشم اوست صدتا ماه
تا کنار حسين ما رفتيم
تا که باب الحسين را رفتيم
با ابوالفضل کربلا رفتيم
هر کجا رفت و هر کجا رفتيم
جلو انداخت کار ما را ماه
همه در محضرش وضو دارند
از سر کويش آبرو دارند
و توسل به دست او دارند
بعد ازين اهل بيت عمو دارند
چه عمويي -ببين- سراپا ماه
چشمهايش همان جلالش باد
ماه، قربان آن جمالش باد
صلوات خدا به بالش باد
شير ام البنين حلالش باد
کيست عباس: کوه، دريا، ماه
بيشتر جلوه مىکنى در شب
مىشود با تو ديدنىتر شب
وقت وصل است وقت آخر شب
شب که از راه مىرسد هر شب...
ماه را مىکند تماشا ماه
غير از ام البنين نديده کسى
چشم او را نبين، نديده کسى
ماه را در زمين نديده کسى
هيچ جا اين چنين نديده کسى...
تشنهلب آفتاب، سقا ماه
چشمهايش به خيمهها افتاد
مشک هم زير دست و پا افتاد
هيبتش از سر و صدا افتاد
دستهايش جدا جدا افتاد
شد ستاره ستاره حالا ماه
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
✅️@asheghanmahdi_ir
شعر زیبای جلسه شب میلاد امام سجاد
علیه السلام
بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر میشود نور را دیده باشیم؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
بنا بود ما را سر پا ببینند
اگر بارها هم زمین خورده باشیم
سه شب در بین کوچه نشستیم
که سهمی از این سفرهها برده باشیم
محال است ما را از آقا بگیرند
محال است حتی اگر مرده باشیم
اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی
تو شهر غریبی، مسافر نداری
شب پنجم ماه، زائر نداری
در این چند شب بالها کربلایند
بمیرم برایت مهاجر نداری
نبینم برای تو شعری نگفتند
مبادا بگویند شاعر نداری
تو چارم مسیر به سمت خدایی
تو چارم مسیری که عابر نداری
در این روزها که تو تنهاترینی
در این روزها که تو زائر نداری
مرا زائر بی قرار تو کردند
دلم را چراغ مزار تو کردند
بنا شد اگر سائلی نان بگیرد
چه خوب است که از کریمان بگیرد
بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد
چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد
علی خواست تا که برای حسینش
زنی در بلندای ایمان بگیرد
تمام زمین و زمان را که میگشت
بنا شد عروسی از ایران بگیرد
تو آقا ترینی و سجاد مایی
تو شاهی و فرزند داماد مایی
خدا باز تصویر مولا کشیده
برای حسینش، علی آفریده
تو از بس که غرق حضور خدایی
برای عبادت تو را برگزیده
هر آنکس که دیده تو را صبح یا شب
سر سفرههای مناجات دیده
ترحم کن ای آسمان محبت
به این قطرههای چکیده چکیده
چه میخواهم از تو که داده نباشی
به اندازهی کافی از تو رسیده
همین که گدای تو هستیم کافیست
ابو حمزههای تو هستیم کافیست
بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد
بخوان آدمی بوی انسان بگیرد
بخوان: اَبکی؛ اَبکی؛ لِنَفسی؛ لِقَبری...
دل مردهی ما کمی جان بگیرد
(...و یا غافر الذنب و یا قابل التوب
الهی تَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَفْوِك
انَا لا اَنْسي اَيادِيکَ عِنْدی
الهی تَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَفْوِك
الهی و رَبّی عَلیک رَجائي
الهی تَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَفْوِك...)
لباس مناجات را باید، هرکس
شب پنجم ماه شعبان بگیرد
تو هستی دلیل مسلمانی ما
نجات پر و بال زندانی ما
به جز عالَم سائلی، عالَمی نیست
به غیر از کریمی تو حاتمی نیست
بر این خشکها تا که باران ببارد
به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست
خدا از سرم سایهات را نگیرد
جز این؛ هر چه را هم بگیرد غمی نیست
چهل سال بر سردر خانهی تو
به جز پرچم کربلا پرچمی نیست
تو یعقوبی و پلک مجروح داری
چهل سال گریه، زمان کمی نیست
چهل سال گریه، چهل سال ناله
چهل سال گریه برای سه ساله
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
@asheghanmahdi_ir