🔺 #زیارت_روز_دوشنبه🔺
🌹 امروز متعلق است به:
💎 امام حسن مجتبی علیه السلام
💎 امام حسین علیه السلام
🌺 #اذکار_روز_دوشنبه 🌺
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَرج
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔺کارگر گرفته بودیم. فرستاده بودیمشان بروند سرویسهای بهداشتی را نظافت کنند. حاجی آمد توی بیتالزهرا. مستقیم رفت طبقه پایین پیششان. نگذاشت کارگرها دست بزنند. گفت: «همه برین بیرون.» رو کرد بهم گفت: «نذار کسی بیاد.» قدغن کرد حتی خودم بروم. در را بست و خودش ماند تنها. شیلنگ گرفت و همهجا را شست.
45 دقیقه یک ساعت بعد آمد نشست. یک نفس راحت کشید و گفت: «آخیش، منم تونستم به عزادارای حضرت زهرا یه خدمتی بکنم.»
کار زیاد بود. حاجی اما سختترین را انتخاب کرده بود، سختترین و بیریاترین را.
▪️راوی: ابراهیم شهرباری
▫️منبع: کتاب سلیمانی عزیز،ص
#تا شهادت راهی نیست
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
1.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍زینب سلیمانی:
"نمیتوانم از حسین پورجعفری نام نبرم" از برادر نزدیکتر از پدر دلسوزتر حسینآقایپورجعفری! کسی که بابا هر وقت میخواست وصفش را برای ما بکند یک جمله میگفت:مثل پروانه دور من میگردد. مگر میشود تو را از یاد ببریم وقتی ما نبودیم کنار بابا، شما به قول خود بابا همانطور که پدر دور فرزندش میگردد حسین پور جعفری دور من میگردد. شبها تا زمانیکه مطمئن نمیشدی بابا خوابیده نمیخوابیدی و صبحها قبل از بابا بیدار میشدی و دم در اتاق مینشستی. همیشه جیبهایت پر بود از کشمش و توت خشک قدم به قدم از ترس گرسنهماندن فرماندهات، یارت، دست در جیب میکردی و در دهانش میگذاشتی. چگونه میتوان از تو یاد نکرد وقتی -با تمام اینکه میدانستی همسرت در اوج احتیاجش به تو هست- بابا ما را واسطه کند در سفر آخر -که برگشتی نداشت- بگوید حسین را منصرف کنید با من نیاید. با گفتن این جملهی ما به تو رنگ رخسارت دیدن داشت. ما را حلال کن که عشقت را نفهمیدیم فقط جوابت را شنیدیم که گفتی: یعنی من حاجی را وسط بیابان تنها بگذارم...!کاش بودی سراغ بابا را از تو میگرفتیم تو هیچ وقت ما را بیجواب نگذاشتی! سلام مان را به بابا برسان. شادی روح جمیع شهدا صلوات
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 #دردانه
💠 عوامل موفقیت در بچه ها
🍃 یکی از موارد موفق بودن بچهها ، "برنامه محور بودن" آنهاست.
1⃣ اولین پیش نیاز، '' ایجاد_انگیزه دورنی نسبت به برنامهها'' است.
❓سوال:چگونه در فرزندان ایجاد انگیزه میشود کرد؟
✅ سعی کنید اولین برنامهها از طرف شما خوشایند باشد و حس و خاطره خوبی بجا بگذارد.
🌼 مثلا اولین باری که اتاق را تمییز میکند سعی کنید در قالب یک بازی نشاط آور باشد.
✅ هیچگاه مقایسه نکنید!
⭕️ مقایسه کردن باعث سلب انگیزه میشود!
⛔️مثلا: هیچگاه نگویید دختر خاله تو خیلی منظمه اما تو اتاقت رو ببین!
✅ همیشه برای ایجاد انگیزه از آسان به سخت حرکت کنید.
🔆 انجام دادن برنامههای آسان و موفقیت در آن باعث ایجاد انگیزه میشود.
✅ در دادن برنامه از نظرات خود فرزندان کمک بگیرید.
🌷 مثلا: پسرم چه ساعتی علاقه داری تکالیفت رو انجام بدی؟
🖕وقتی در کاری مشارکت کنند و نظر بدهند ،خودشان انگیزه بیشتری پیدا میکنند.
✅ تشویق های مناسب!
⚪️ گاهی اوقات بعد از دیدن یکسری رفتارهای خوب، فرزندان رو تشویق کنیم منتها تشویق نباید مستمر باشد تا تبدیل به عادت شود و همچنین نباید از پیش تعیین شده باشد.
📚 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فرزند_آوری
#جمعیت
⭕️ ۳۰ سال دیگر حدود یک سوم جمعیت ایران سالمند هستند.
اگر نسل جوان نباشد چه اتفاقاتی رخ می دهد؟ ...😔😱
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
هدایت شده از abolghasemi
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
فراز اول وصیت نامه شهید سردارسرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی❤️🌸❤️
شهادت می دهم به اصول دین
اشهد أن لا اله الّا الله
و اشهد أنّ محمداً رسول الله
و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین اثنیعشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله.
🔹شهادت میدهم که قیامت حق است.
🔹قرآن حق است.
🔹بهشت و جهنّم حق است.
🔹سؤال و جواب حق است.
🔹معاد، عدل، امامت، نبوّت حق است.
🌸خدایا! تو را سپاس میگویم بخاطر نعمتهایت
خداوندا ! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.
🔹🌷🌷🌷🌷🌷🔹
اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبنابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند
خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه ای عزیز ــ که جانم فدایِ جان او باد ــ قرار دادی.
#وصیت نامه -سردار سلیمانی
#سالگرد_حاج_قاسم
#نهضت_وصیت_نامه_خوانی
#انتشار_حداکثری
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تربیت_کودک
#ادب
آدما چند سالگی می فهمند دنیا بدون رنج نمیشه؟
#استاد_پناهیان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
خواص جالب پیاز قرمز در روزهای سرد و کرونایی
یک رژیم غذایی سرشار از میوهها و سبزیهای تازه در کنار کاهش مصرف چربیهای ناسالم، قند، شکر و نمک میتواند به تقویت سیستم ایمنی بدن کمک کند.
یکی از خوراکیهای پاییزی و زمستانی، پیاز قرمز است که در ادامه بیشتر با فواید آن آشنا خواهیم شد.
🔹کمک به تقویت سیستم ایمنی بدن
🔹 کمک به کاهش خطر ابتلا به سرطانها
🔹کمک به افزایش تراکم استخوانها
🔹کمک به کاهش عفونتهای باکتریایی
#تغذیه
#سلامت
#طب_اسلامی
#طب_الائمه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔻کمبود ویتامین D خطر ابتلا به کرونا را افزایش میدهد
نرگس جوزدانی، متخصص تغذیه و رژیم:
🔹 مقالات بسیار متعددی درباره کمبود ویتامین D به چاپ رسیده است و طبق نتایج به دست آمده کسانی که این ویتامین را به میزان کافی در بدن نداشته باشند بیشتر به کرونا مبتلا خواهند شد و طول درمان طولاتری هم خواهند داشت.
🔹برای پیشگیری از ابتلا به بیماریها لازم است افراد حتما بدن خود را به جذب ویتامین D از طریق مصرف مکملها یا لبنیات عادت دهند.
🔹اگر فرد روزانه دو وعده لبنیات مصرف کند در این صورت یک قرص ویتامین D با دوز مصرف ۵۰ هزار برای اوکفایت خواهد کرد، در غیر اینصورت به علت جذب بهتر لازم است تا فرد ویتامین D با دوز یک هزار مصرف کند.
🔹در دوران ایپدمی کرونا لازم است تا افراد حداقل روزانه یک لیوان شیر و یک لیوان ماست را مصرف کنند و مصرف منابع دیگر مانند کنجد و کلم در کنار دو وعده لبنیات روش مناسبی برای تامین کلسیم و ویتامین D بدن خواهد بود.
#طب_اسلامی
#طب_الائمه
#تغذیه
#سلامت
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💕💕
#قصه_شب
داستان کمک در خانه
✅هدف از قصه امشب کمک کردن و همکاری هست.
شروع داستان کمک در خانه:
خانم و آقای خرس یه دختر و یه پسر داشتن که اسم دخترشون تپل و اسم پسرشون مپل بود. خانم خرسه هر روز خونه رو تمیز میکرد و غذا میپخت و لباس میشست و گاهی هم برای خرید به بازار میرفت. آقا خرسه هم بهش کمک میکرد ولی بیشتر وقتا برای آوردن عسل به کوهستان میرفت و بعضی از وقتا چند روز به خونه نمیومد.
هروقت میخواست برای آوردن عسل بره ، تپل و مپل رو صدا میزد و میگفت:دبچه های گلم ، من دارم میروم سرِکار و شما مواظب مادرتون باشین و تو کارای خونه کمکش کنین و نذارین مادرتون زیاد خسته بشه. تپل و مپل میگفتن: چشم پدرجان ولی همین که آقا خرسه میرفت ، اونا هم مشغول بازی میشدن و قولی رو که به پدرشون داده بودنو فراموش میکردن. خانم خرسه هم تمام کارای خونه رو تنهایی انجام میداد و تپل و مپل هم فقط با هم بازی میکردن و از غذاهای خوشمزه ای که مادرشون میپخت میخوردن و میخوابیدن و هیچ کمکی بهش نمیکردن. یه روز وقتی آقا خرسه میخواست به کوه بره گفت که این بار سفرش یه کمی طول میکشه و او تا چهار روز دیگه به خونه بر نمیگرده و باز هم به تپل و مپل سفارش کرد که مواظب مادرشون باشن و بعد هم خداحافظی کرد و کوزه خالی رو برداشت تا بره و عسل بیاره. تپل و مپل مثل همیشه از خونه بیرون رفتن و مشغول بازی شدن. ظهر که برای خوردن ناهار به خونه برگشتن دیدن که مادرشون بیمار شده و توی رختخواب خوابیده و ناله میکنه ، از ناهار هم خبری نبود. تپل گفت: وای چه بد شد ، مامان مریض شده و حالا چیکار باید بکنیم؟ مپل گفت: من میرم و دکتر رو میارم و خودتم برای مامان سوپ درست کن تا بخوره و حالش بهتر بشه. مپل رفت دنبال دکتر جنگل که برای تمام دردها داروی گیاهی داشت و تپل هم رفت و سبزی و هویج و شلغم از باغ چید و چون تا اون روز سبزی پاک نکرده بود ، با زحمت سبزی ها رو پاک کرد و شست و هویج و شلغم ها رو هم خرد کرد تا یه سوپ خوشمزه درست کنه.
دکتر جنگل و مپل هم اومدن و دکتر ، خانم خرسه رو معاینه کرد و گفت: بچه ها ، مادرتون زیاد کار کرده و خسته و بیمار شده و بذارین دو سه روزی توی رختخواب بموند و استراحت کنه و بهش غذاهای مقوی بدین تا خوب استراحت کنه تا حالش بهتر بشه. بعد از رفتن دکتر جنگل ، خانم خرسه از سوپی که تپل پخته بود خورد و گفت: به به ، چه سوپ خوشمزه ای دخترم دیگه بزرگ شده و میدونه چطوری سوپ بپزه و پسرم هم میدونه که وقتی مامانش مریضه باید براش دکتر بیاره آفرین به شما دو تا بچه خودم. خانم خرسه ، سه روز تمام در رختخواب خوابید و استراحت کرد و تپل و مپل هم تمام کارای خونه رو با هم انجام میدادن و غذا میپختن ، جارو میکردن ، ظرف و لباس میشستن و خرید میکردن و به گلهای باغچه آب میدادند و وقتی هم کاری نداشتن آروم و بی سرو صدا با هم بازی میکردن.
صبح روز چهارم آقا خرسه با یه کوزه بزرگ عسل به خونه اومد و خانم خرسه از رختخواب بیرون اومد و به آقا خرسه سلام کرد و گفت: نمیدونی تو این چند روزی که نبودی ، تپل و مپل چقدر بزرگ شدن. آقاخرسه کوزه عسل رو یه گوشه گذاشت و پرسید: چطور مگه چه اتفاقی افتاده؟ خانم خرسه براش همه چیز رو تعریف کرد. آقا خرسه به سراغ تپل و مپل که توی حیاط به گلها آب میدادن رفت و اونا رو بوسید و گفت: بچه ها ، مادرتون گفت که شما چقدر زحمت کشیدین و ازش مراقبت کردین تا حالش خوب بشه آفرین به شما بچه های گلم و من برای شما یه جایزه دارم. تپل و مپل با خوشحالی پرسیدن: چه جایزه ای پدرجان؟ آقا خرسه جواب داد: دفعه بعد که خواستم به کوه برم شما ها رو هم با خودم میبرم تا یاد بگیرین که چطور عسل جمع کنین. تپل و مپل خیلی خوشحال شدن و اونا از بابا خرسه تشکر کردن و رفتن تا یه کمی با هم بازی کنند.
❤️🧡💛💚💙💜
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃