eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
79 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
145 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 سیب معجزه الهی ۲ ♻️ خواص بی نظیر سیب در یکی‌دو پست نمی‌گنجد اما یکی از مهمترین فواید آن درمان و ترش کردن معده است.. اگر بلافاصله پس از غذا رسیده شیرین آن خوب جویده و میل شود براحتی ریفلاکس را درمان میکند.. البته با پرهیز از و نیز خوراکهای تشدید کننده ریفلاکس؛ را برطرف می سازد. بوده و برای گریپ و زکام و ریزش آب از چشم و بینی نافع می باشد. سیب از و فشار خون و های قلبی جلوگیری می نماید. درمان  های معده با سیب در ظرف انجام می گیرد. به طور کلی در جهت بازسازی قلب و معده و کبد و دفع سودای و و سم عقرب بسیار مؤثر و مسکن حرارت اضافی بدن انسان است. شکوفۀ سیب با ترکیب داروهای مناسب در دفع اخلاط متعفن مؤثرو مربای آن به نام گل قند در تقویت قلب و مغز و قوای جنسی بسیار نافع و مجرب است.. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 📝 امیرالمومنین (ع): رزق و روزى دو گونه است؛ يک، روزى ای كه تو آن را مى جويى و روزى ديگر كه آن تو را مى جويد، كه اگر تو در پى آن نروى، آن در پى تو مى آيد. پس غم سالَت را بر غمِ روزَت اضافه مكن. رزقِ هر روز، براى همان روز تو كافى است. اگر آن سال [كه غم روزى اش را مى خورى] از عمر تو باشد خداوند متعال فرداى هر روزى، قسمتِ آن روز را به تو خواهد داد و اگر آن سال از عمر تو نباشد، غم روزى آن را چرا مى خورى؟ هيچ كس براى رسيدن به آنچه روزىِ توست، بر تو سبقت نمیگيرد و هيچ غلبه كننده اى در به چنگ آوردن روزىِ تو، مغلوبت نمیكند و رزقى كه برايت مقدّر شده بى درنگ به تو برسد. 📚نهج البلاغة : الحكمت 379 🌹تعجیل درفرج صلوات 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تاپ تاپ خمیر من کو؟(خاله شادی)@childrin1کانال دُردونه.mp3
زمان: حجم: 3.99M
"تاپ تاپ خمیر من کو؟" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
❣ 🌺خورشید☀️ من ٺویے وبے حضورٺو بخیر نمےشود 🌺اے من گر چهره رابرون نڪنے از خود 🌺صبحے⛅️ دمیده نگردد بہ من 🌹تعجیل درفرج صلوات 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹 💠 احترام مداح جوان! 🍃 همه منتظر مداح بودند. یک نفر، جوان هفده هیجده ساله ای را نشان داد و گفت مداح آمد... بلند شد و رفت به استقبالش، بعد از مراسم هم خودش بدرقه اش کرد، مثل یک مداح پرآوازه، مثل یک مهمان ویژه. با صلواتی شهدا را شاد کنیم تا نزد سیدالشهدا ما را یاد کنند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تا حالا با حضرت زهرا (س) حرف زدی؟! 🔰 تا حالا حضرت زهرا باهات حرف زده ؟! ☑️میدونی شهید عبدالحسین برونسی کیه و حضرت زهرا(س) شب عملیات چی بهش گفت ؟!؟! این کلیپ دیدنی رو از دست نده 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
4.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(س) 📹 خرید آزادی به بهای فروش عفت 💄 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹🌿🌹🌿 🌿🌹🌿 🌹🌿 🌿 پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم پنجشنبه است و بوی حلوای خیرات ... ─═इई 🍃🍃🌸 ﷽🌸🍃🍃 ईइ═─ 🌸🍃السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ🌸 مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ 🌸مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله 🌸 بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ 🌸 وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله🍃🌸 هر كس اين زيارتنامه را بخواند، خداوند ثواب پنجاه سال عبادت به او مي‌دهد و گناهان پنجاه سال را از او و پدر و مادرش بيامرزد. ‍ بخوانیم به ياد درگذشتگان 🌸🍃اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🍃🌸 🌹روحشون شاد ویاد شون گرامی 🌹 با ذکر و 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
حجت الاسلام مهدوی ارفعسخنرانی24-3-1399-حسینیه مجازی.mp3
زمان: حجم: 15.36M
🔈صوت : ( ۳۱) 🌹 شرح حکمت های شریف. (جلسه سی ویکم ) ✅ محور بحث: شرح حکمت ۳۱ قسمت اول: تربیت انسان مومن و نگاه راهبردی با بیانی ساده ولی بسیار عمیق آقا امیرالمومنین علیه السلام به مقوله ایمان با محوریت عملیاتی بودن و نه صرفا بیان نظری . 🔺 این قسمت : ارکان ایمان و شاخصه های انسان صبور . 🔷 حجت الاسلام 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید ۳روز تا بی مادری سیلی محکم او چشم مرا تار نمود مادر از من دو سه تا سیلی محکم تر خورد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
‍ ‍ 🐵🗯 بچه میمون‏ ها در مزرعه🗯🐵 توی مزرعه همیشه کار زیاد بود. اِریک و اّندی داشتند کاه‏ های انبار را مرتب می‌کردند. ناگهان متوجه شدند که چیزهایی توی هوا وول می‌خورند؛ چیزهایی شبیه توپ‏ های گرد زرد روشن مثل خورشید. اریک گفت: «این‌ها حباب‌اند!» پسرها به حباب‏ ها خیره شدند. بعد صدای خش‌خش چیزی را گوشه‌ی انبار شنیدند. ناگهان یک دست و دو تا گوش و یک دماغ از پشت کاه‌ها بیرون آمد. و همه جا پر از حباب شد. اندی گفت: «اون چیه؟» اریک گفت: «نگاه کن! یکی دیگه هم اونجاست! شبیه بچه میمون‏ هایی‏ اند که مادربزرگ توی قصه‏ هاش تعریف می‌کرد!» اندی گفت: «مگه ممکنه. بچه میمون‏ ها که وجود ندارند!» یک بچه میمون پرید پشت خرگوش مزرعه؛ لوپی.  لوپی فکر کرد بچه میمون‏ ها خیلی بامزه‌اند. یک بچه میمون دیگر هم تخم‌مرغ‌ها را برداشت و شروع کرد به شعبده‌بازی. جوجه‌ها با تعجب به بچه میمون نگاه می‌کردند. اریک که باورش نمی‌شد، گفت: «وااای! پس بچه میمونا وجود دارند و واقعاً هم شیطون هستند.» اندی خندید و گفت: «و همیشه هم حباب درست می‌کنند!» حباب‏های بچه میمون‌ها به آسمان پرواز می‌کرد.  اندی گفت: «بیرون را نگاه کن، پدر اونجاست! اگه بچه میمون‌ها را ببیند، نمی‌گذارد نگه‌شان داریم.» اریک و اندی بچه میمون‌ها را بغل کردند. اندی گفت: «بیا پشت تراکتور قایم بشیم!» اریک و اندی و بچه میمون‏ها ساکت ماندند و صدای پدر را شنیدند. -«پسرها! شما اونجایید؟ این حباب‌ها از کجا اومده؟» پدر که دید خبری از پسرها نیست، رفت؛ اما بچه میمون‌ها انگار ناراحت بودند. اندی گفت: «فکر می‌کنی دلشان برای مادرشان تنگ شده؟» اریک آه کشید و گفت: «شاید؛ اما ما که نمی‏ دونیم مادرشان کجاست. بیا حمام ‏شان کنیم. آن‌ها آب بازی را دوست دارند!» بچه میمون‌ها با خوش‌حالی پریدند توی آب.  اندی چند تا شکلات از جیبش در آورد و گفت: «گرسنه‌اید؟ می‌خواهید یه چیزی بخورید؟» بچه میمونی شکلک درآورد و شکلات را پس زد. اریک صابون را برداشت و گفت: «بیا، می‏خوام تمیزت کنم!» ناگهان بچه میمون صابون را گاز زد. اریک گفت: «وای، صابون بی‌مزه است، حالت را به هم می‏زند!» بعد از اینکه بچه میمون‌ها حسابی بازی کردند و همه جا را به هم ریختند، وقت استراحت رسید. بچه میمون‌ها باید به رختخواب می‌رفتند. اریک و اندی یک جعبه‌ی مقوایی را پر از کاه کردند. اریک چند تا تکه صابون برید و توی جعبه گذاشت تا بچه میمون‌ها گاز بزنند و گفت: «این صابون‌ها مال شماست، چون شما صابون خیلی دوست دارید. بچه میمون‌های کوچولو، خوب بخوابید!» ناگهان... وووهووو! پسرها از طرف جنگل صدای جیغ وحشتناکی را شنیدند. اریک حس کرد قلبش مثل طبل می‏زند. بچه میمون‌ها از جعبه بیرون پریدند و فرار کردند. اندی فریاد زد: «برگردید، خطرناکه!» اما بچه میمون‏ها گوش ندادند. با سرعت هر چه تمام ‏تر با پاهای کوچولویشان به سمت جنگل دویدند.  پسرها دنبال بچه میمون‌ها دویدند. ناگهان بچه میمون‌ها ایستادند. چی دیده بودند؟ صدای وحشتناک دوباره همه جا پخش شد: ووووهوووو! اندی گفت: «صدا از اون درخت میاد!» بچه میمون‌ها از شاخه‌های یک درخت بلند بالا رفتند و میان برگ‏ها ناپدید شدند. اندی فریاد زد: «اوه، نه!» یک حباب بزرگ از میان شاخه‌ها بیرون آمد. اریک گفت: «فکر می‌کنم خانه‌شان را پیدا کردند، مادرشان را هم همین طور...» دو بچه میمون با هیجان به بالا خیره شده بودند. درحالی‌که مادرشان آرام و با دقت از درخت پایین می‌آمد. بچه میمون‏ ها به مادر چسبیده بودند. مادر دستش را به طرف اریک برد. اریک هم آرام دست مادر را گرفت و به اندی گفت: «فکر کنم می‌خواهد تشکر کند.» اما اندی نگران بود و گفت: «باز هم می‏تونیم با آن‌ها بازی کنیم؟» انگار بچه میمون‌ها منظور اندی را فهمیده بودند. نفس عمیق کشیدند و لپ‏هایشان را پر از باد کردند و پالاپ، پالاپ، پالاپ... به طرف پسرها حباب فرستادند. حباب‏ها شکل قلب بودند. اریک خوش‌حال شد و گفت: «پس شما هم موافقید؟ ما می‏تونیم برگردیم و با شما بازی کنیم!» اندی گفت: « قول می‌دهیم یک عالمه صابون هم بیاریم!» 🐵 🗯🐵🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃