🌹 راهکارهای #زندگی_موفق جزء دوازدهم قرآن
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّـکَ_الفَرَج
#مـاه_رمضـان #قـرآن 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💌 امام خامنهای مدظلهالعالی:
☜طبيب خودتان باشيد.☞
💢 بهترين كسى كه میتواند بيماریهای روحی را تشخيص دهد، خودمان هستيم.✔️
📝روى كاغذ بنويسيد :⇓
♨️حسد، بخل، بدخواهى، تنبلى، بدبینی و...؛
⇦اگر بیماریهای ما اینهاست، اینها را روی کاغذ بیاوریم.👌
🌙🌖 #ماه_رمضان فرصتی است که یکی یکی این بیماریها را، تا آنجایی که بشود، برطرف کنیم.✅
❎ اگر برطرف نکنیم، این بیماریها مهلک خواهد شد؛ ←هلاک معنوی و واقعی→ ⛔️
۷۱/۱۲/۰۴
🌀🌀🌀🌀🌀
رفقا موافقین از امشب همگی این کار رو انجام بدیم؟ 😍
#تلنگر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#دانستنی_ها
📌 روزه گرفتن برای کدام بیماریها مفید است؟
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔶چهار نکته همسرداری از
پیامبر (ص) و امام علی (ع)
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
1- پيامبر عزيز خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايند:
«كلما ازداد العبد ايمانا ازداد حبا للنسآء (1) ; هر چه ايمان بنده زياد شود، محبت [وي] به زن ها نيز زياد مي شود .»
دوستدار اهل بيت عليهم السلام دوستدار همسر است
2- امام صادق عليه السلام مي فرمايند:
«كل من اشتد لنا حبا اشتد للنساء حبا (2) ; هر كس بيشتر دوستدار ما (خاندان عصمت و طهارت) باشد، به زن ها (همسرش) نيز بيشتر دوستي مي كند .»
صفاي زندگي اينجاست، اينجا
3- حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايند:
«فدارها علي كل حال واحسن الصحبة لها فيصفو عيشك (3) ; هميشه با همسرت مدارا كن، و با او به نيكي همنشيني كن تا زندگيت باصفا شود .»
از تكبر و خشونت بپرهيز
4- پيامبر عزيز خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايند:
«خير الرجال من امتي الذين لايتطاولون علي اهليهم و يحنون عليهم ولا يظلمونهم (4) ; بهترين مردان امت من، آن كساني هستند كه نسبت به خانواده خود خشن و متكبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش كنند و به آنان آزار نرسانند .»
سيلي، هرگز!
#نکات_همسرداری
@asheghanvlaiat💫
#قسمت_سوم_دختر_شینا🌹
جواب ندادم دست بردار نبود پرسید :«دوست داری پیش مادرم زندگی کنی !؟»بالاخره به حرف آمدم ،اما فقط یک کلمه :«نه!»بعد هم سکوت
وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف در آورد، او هم دیگر حرفی نزد.از فرصت استفاده کردم و بهانه ی کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم غذا را هم من کشیدم .خدیجه اصرار میکرد تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کار ها را انجام بدهم اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کار های آشپز خانه را انجام دادم.صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام ظرف ها را جمع کردم و به بهانه ی چای آوردن و تمیز کردن آشپز خانه ،از دستش فرار کردم.
صمد به خدیجه گفته بود:«فکر کنم قدم از من خوشش نمی آید.اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی کنیم .»
خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود:«ناراحت نباش.این مسائل طبیعی ست .کمی که بگذرد به او علاقه من میشود باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.
صمد بعد از اینکه چایش را خورد رفت.به خدیجه گفتم :«از او خوشم نمی آید کچل است خدیجه خندید و گفت :«فقط مشکلت همین است. دیوانه !؟ مثل اینکه سرباز است چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود ،کاکلش در می آید .
بعد پرسید :«مشکل دوم؟!»
گفتم:«خیلی حرف می زند.»
خدیجه باز خندید گفت :«این هم چاره دارد .صبر کن تو که از لاکت در آیی و رودربایستی را کنار بگذاری ،بیچاره اش می کنی دیگر اجازه حرف زدن ندارد. از حرفش خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیر وقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ی ما بیاید. عصر بود که آمد خودش تنها ،با یک بقچه لباس مادرم تشکر کرد بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم بقچه را باز کنم با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم چند تایی بلوز و دامن و پارچه ی لباسی بود. از هیچ کدامشان خوشم نیامد. .بدون اینکه تشکر کنم ،همانطور که بقچه را باز کرده بودم،لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید اما به روی خودش نیاورد مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم ،بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده ،اما من چیزی نگفتم بق کردم و گوشه ی اتاق نشستم مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود.
چند روز بعد صمد آمد.کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد.
یک ساک هم دستش بود تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: قابلی ندارد.
بدون اینکه حرفی بزنم ، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیر زمین دنبالم آمد و صدایم کرد .ایستادم دم در اتاق کاغذی از جیبش در آورد و گفت :قدم ! تو رو به خدا از من فرار نکن.ببین این برگه مرخصی ام است.بخاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم .آمده ام فقط تو را ببینم.
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.
می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق صمد هم بدون خداحافظی رفت ساک دستم بود.
رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود برای اولین بار از شنیدن صدایش.............ادامه دارد
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.84M
#قصه_صوتی
"نی نی و سنجاب کوچولو"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨
┗╯\╲ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
@childrin1کانال دُردونه..mp3
4.08M
#لالایی_صوتی
"چرا و چیه"
👆👆👆
💜
🐞💜
╲\╭┓
╭ 🐞💜
┗╯\╲ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
4_5981108844376360483.mp3
7.67M
#سحرنامه ۱۳
فراز سیزدهم از دعای ابوحمزه ثمالی
فَاِنْ عَفَوْتَ يا رَبّ
فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبينَ قَبْلي...
مـــزهیِ عَفوَت را
قبلا چشیدهام...
#دعای_ابوحمزه 👌👌👌
#ماه_مبارک_رمضان
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌿
@asheghanvlaiat💫🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
4_624599377117184102.pdf
408.6K
📜 متن جزء ۱۳ قرآن کریم
#ماه_مبارک_رمضان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃