eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
88 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2هزار ویدیو
143 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻مروری بر اتفاقات تاریخی روز بیست و نهم ذی الحجه 🍀منازل امام حسین (علیه السلام) تا کربلا: قطقطانیه 🌀دراین روز حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) با اصحابشان به همراه لشکرحربه قطقطابیه رسیدند. 🌀بنابرروایتی امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که درقطقطانیه نزول اجلال فرمودند چشم حضرت به خیمه ای بنا شده افتاد و پرسید: این خیمه ازآن کیست؟ عرض کردند: ازآن عبیدالله بن حرّ جعفی است...(1) و گفته شد که درقصرمقاتل عبیدالله بن حرالحعفی با امام ملاقات داشته است. 📚منابع: 1- امالی صدوق: ص 219. بحارالانوار: ج 44 ص 314. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ 🎙 استاد عالی 💠 اهمیت تربیت فرزندان 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶اگــرورزش نمیکنید جوانه گندم را به همراه آبلیموی تازه هر شب میل کنید تا چربیهای شکم از بین رفته و بدنتان از سموم پاکسازی شود. 🍃🍃@asheghanvlaiat🌷🍃
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
4.08M
"مورچه شڪمو" با صدای (خاله شادی) 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 💐✨ کار دل که بالا بگیرد، دست ِ اشک را می‌گیرد و می‌برد آنجا که خودش می‌خواهد . . . 💐✨ آنجا که لابه‌لای طنین «یاحسین»هایم، دعای فرج می‌خوانم . . . 💐✨ یک دفعه به خودم می‌آیم و می‌بینم ساعت‌ها در فراق یار گریستم، با روضه‌ی حسین اما برای غربت مهدی! 💐✨ مسیر ظهورش را کنج همین روضه‌ها باید جستجو کرد . . . لابه‌لای همین اشک‌ها و گریه‌ها . . . آنجا که کار دل بالا می‌گیرد . . . 🏴 فرا رسیدن ماهِ عزا بر حضرت صاحب عزا تسلیت باد . . . 💫 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ . . . 💫 یا الله! بدمِ المظلوم . . . عجّل فرج المظلوم . . . 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مهدی جان ... ◾️آجرک الله یا بقیه الله فی مصیبت جدک ☑️در اولین روز ماه سراسر حزن محرم هدیه میکنیم محضرتان آیات نورانی کلام حق در سوره فجر وذکر عظیم صلوات را امید که مرهمی باشد بر غمهای دلتان وقدمی کوچک برای تعجیل در ظهورتان 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴صاحب عزا (قسمت اول) 🌤مهدی جان! همه اعمالم در دو ماه محرم و صفر فقط به نیت ظهور شماست 🏴( شرکت در روضه، قربانی، نذر، زیارت عاشورا و اربعین، خدمت در چای خانه، آشپزخانه، نصب پرچم، و... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴درّ و یاقوت عاشورایی🏴🏴 1️⃣ 📜قرآن در سوره «واقعه» در مورد قیامت می فرماید: (واقعه قیامت) گروهى را پايين مى‏آورد() و گروهى را بالا مى‏برد!() 👈قیام امام حسین علیه السلام برای خود قیامتی بود! و نمایه ای از زندگی بشر در این عالم 💠عاشورا یک روز بود ولی در واقع آئینه¬ای از وضعیت عمر دنیا و سر انجام انتخاب ها. ✅عاشورا عده ای را که بصیرت داشتند و راه درست زندگی را انتخاب کردند عزیز و سر بلند و جاودان کرد. ☑️عده ای را که دنیا و مال و مقامِ دنیا، آنان را کر و کور کرد و راه غلط را برگزیدند ذلیل و رسوای دو عالم کرد. 📌 🤲 اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّك‏🤲 🎆 این کانال را با هدف ترویج معارف قرآن و عترت «علیهم السلام» تبلیغ کنید تا موجبات شادی دل مولامون را فراهم کنیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 | در کربلا چه گذشت... ▪️یک محرم الحرام | دیدار امام حسین علیه السلام با عبیدالله حر جعفی در نزدیکی کربلا و دعوت از برای یاری حضرت 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا امام زمانمون رو نمیبینیم؟ 🔴فوق العاده🔴 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💛 . . خـدایا... از تو میخواهمـ✋🏻 چادر مرا آنچنان با چادر خاڪے جده‌ے ساداتــ💚🍃 پیوند زنے ڪھ اگر جان از تنم رود چادر از سرم نرود...😊🌹👌🏻 . . 🏴🏴@asheghanvlaiat🏴🏴
💠 نماز اول ماه به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنید. ⏰زمان خواندن این نماز، امروز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
مداحی آنلاین - چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ - استاد عالی.mp3
2.44M
♨️چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟😭😔 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ✂️ قیچی مادربزرگ ✂️ ♧قسمت اول♧ روزگاری پسری بود به نام تیم که خیلی بازیگوشی می‌ کرد. این جور موقع‌ ها مادرش عادت داشت بگوید: “تیم!” و پدرش فریاد می‌ زد:”تیم” اما مادربزرگش همیشه می‌ گفت: “تیم واقعاً پسر خوبی است” تیم مادربزرگش را خیلی دوست داشت و اغلب به دیدنش می‌ رفت. آن‌وقت همیشه مادربزرگش هدیه‌ ای مخصوص به او می‌ داد. روزی پیغامی به مادر تیم رسید که مادربزرگش بیمار است. او تصمیم گرفت فوراً نزد مادربزرگ برود. تیم گفت: “من هم می‌آیم.” مادرش گفت: “نه، تو نباید بیایی. مادربزرگ خیلی مریض است.” تیم اخم کرد و پاهایش را به هم کوبید. او خیلی عصبانی بود. مادرش گفت:” تو باید تنها در خانه بمانی. و باید پسر خوبی باشی من زود برمی گردم.” تیم چیزی نگفت او فقط اخم کرد. “و اگر زنگ به صدا درآمد. نباید هیچ غریبه‌ای را به خانه راه بدهی.” سپس مادرش با عجله رفت. تیم در را بست. و همان‌جا ایستاد. او هیچ وقت این قدر عصبانی نشده بود. او به صدای پای مادرش گوش داد که با عجله از راهرو خانه رد شد و پس از گذشتن از دروازه جلویی به خیابان رسید. پس از مدتی صدای پای دیگری را شنید. و سپس زنگ در به صدا درآمد تیم همان‌طور ایستاد. زنگ دوباره به صدا درآمد. تیم از جایش تکان نخورد. آنگاه لولای در جعبه نامه‌ها بالا رفت. و دو چشم از میان آن به داخل نگاه کرد. یک صدای مرد غریبه از میان در جعبه نامه صدا می‌زد: ” تیم نمی‌خواهی من را به خانه راه بدهی؟ “ تیم فکر کرد چه کند. او به طرف در رفت و زنجیر در را انداخت و لای در را باز کرد. زنجیر از باز شدن در به آن اندازه که کسی وارد شود جلوگیری می‌کرد. تیم به دقت از شکاف در نگاه کرد. مرد غریبه‌ای با چمدانی در دست جلو در بود. مرد غریبه گفت: ” من چیزهایی دارم که ممکن است دوست داشته باشی. “ او چمدانش را جلو در گذاشت و آن را باز کرد و گفت: “من چاقو، تبر و قیچی می‌فروشم. ” تیم گفت: ” من یک تبر می‌خواهم. ” مرد غریبه گفت: “در حال حاضر تبر ندارم. ” تیم گفت: “چاقو؟” مرد غریبه گفت: “بله. آقا قیچی چطور؟ من جالب‌ترین قیچی‌های بزرگ و تیز را دارم.” او به طرف چمدان رفت و یک جفت قیچی خیلی بزرگ را از داخل آن بیرون آورد. تیغه‌ های آن به نظر تیز و خطرناک می‌رسید. مرد غریبه گفت: ” امّا. تو نمی‌توانی بدون پرداخت پول چیزی را به دست آوری. تو باید بهای این قیچی باارزش را بپردازی. ” تیم گفت: “صبر کن.” او دوید و قلکش را بیرون آورد. تیم دستش را از لای در بیرون برد و تمام پول‌های قلکش را به مرد غریبه داد. و مرد غریبه یک قیچی بزرگ و تیز به تیم داد. او به تیم لبخندی زد که تیم از آن خوشش نیامد. تیم در ورودی را بست. به قیچی که در دست داشت نگاه کرد و لبه‌های قیچی را به هم زد و به خاطر آورد که چقدر عصبانی بود. او یک مرتبه تصمیم گرفت که قیچی را امتحان کند. مرد غریبه گفته بود که این قیچی همه چیز را می‌برد، همه چیز را. او کت پدرش را دید که در راهرو آویزان بود. او تمام دکمه‌های کت پدرش را با قیچی برید. قرچ. قرچ. تمام دکمه‌ها به زمین افتاد. کار خیلی آسانی بود. البته، حتی یک قیچی معمولی نیز دکمه‌های یک کت را می‌بُرد. تیم به داخل اتاق نشیمن رفت تا چیز مشکل‌تری را برای قیچی بزرگ و تیز پیدا کند. او تصمیم گرفت که قیچی را روی فرش امتحان کند. او با قیچی‌اش فرش را دو قسمت کرد. قرچ قرچ به همین سادگی. و تکه‌های فرش را دوباره و دوباره برید. او با قیچی بزرگ و تیزش فرش را برید تا وقتی که به صورت صدها قطعه کوچک درآمد. سپس تیم سعی کرد که پایه چوبی صندلی را ببرد. قرچ قرچ. قیچی بزرگ و تیز پایه‌های صندلی را برید. آنگاه تیم پایه‌های صندلی‌ها و میز را قیچی کرد. او مبل راحتی را دو قسمت کرد. قرچ قرچ. ادامه دارد... 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 ┗╯\╲ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
‍ ✂️قیچی مادر بزرگ✂️ ♧قسمت دوم♧ قیچی بزرگ و تیز را روی ساعتی که کنار بخاری بود امتحان کرد. تیغه‌ها به آسانی از میان فلز و شیشه گذشت. قرچ! قرچ! و ساعت نصف شد. او فکر کرد که ماهی قرمزش را همراه تنگش قیجی کند. اما دلش به حال ماهی قرمز سوخت. پس ماهی را با دست گرفت و با احتیاط داخل کاسه‌ای پرآب گذاشت. و بعد با قیچی بزرگ و تیزش تنگ ماهی را قیچی کرد. تیغه‌ها از میان شیشه گذشت بدون آنکه آن را خرد کند. قرچ قرچ به همین سادگی و آب داخل تنگ ماهی تماما روی زمین ریخت. دیگر تیم می‌دانست که قیچی بزرگ و تیزش همه چیز را می‌برد. حتی می‌تواند که کف زمین و درهای چوبی را هم بشکافد. قیچی می‌تواند آجرهای دیوار را ببرد. می‌تواند سنگ‌های پشت‌بام را ببرد. قیچی می‌تواند تمام خانه را تبدیل به تکه‌های آجر کند و قیچی چنین کاری را شروع کرده بود. تیم رفت و روی آخرین پله نشست و شروع به گریه کرد. ناگهان صدای پایی شنید. که از دروازه و از میان راهرو گذشت و به در جلویی رسید. آنگاه زنگ به صدا درآمد. تیم خیلی ترسیده بود. او می‌ترسید که همان مرد غریبه برگشته باشد. او کاملا آرام و ساکت نشست. زنگ دوباره به صدا درآمد. تیم همان‌طور ساکت و آرام نشست. آنگاه دریچه جعبه نامه بالا رفت و دو چشم از میان آن به داخل نگاه کرد. صدای یک زن غریبه .از میان جعبه نامه صدا می‌زد: “تیم نمی‌خواهی کمی لای در را باز کنی؟ ” تیم دوباره در را که زنجیر به آن نصب بود باز کرد. جلو در زن غریبه‌ای با سبد درداری در دست ایستاده بود : او با قهرمانی به تیم لبخند زد. و درپوش سبد را برداشت و گفت: ” نمی خواهی چسب‌های فوری، نامرئی و جدانشدنی بخری. ” تیم گفت: “من از یک قیچی بزرگ و نیز استفاده کرده‌ام. من همه چیز را به‌طور وحشتناکی قیچی کرده‌ام” او دوباره گریه کرد. زن گفت: “من فکر می‌کنم تو به بهترین چسب احتیاج داری.” تیم گفت: ” اما تو نمی‌توانی بدون پرداخت پول چیزی را به دست بیاوری؟ می‌توانی؟ ” تیم گفت: ” من اصلا پول ندارم. تمام پولم را برای خرید قیجی مصرف کرده‌ام. ” زن گفت: ” به تو می‌گویم چه کار کنی. تو آن قیچی گران‌ قیمت را به من بده. در عوض من بهترین چسبم را به تو می‌دهم. تو چسب را به چیز شکسته‌ای که بزنی فوراً می‌چسباند. درست همان‌طوری که قبلاً بودند. “ تیم قیچی بزرگ و تیز را به زن داد. و زن چسب را به او داد. آنگاه زن رفت. و او در را بست و زنجیر آن را انداخت. او فکر کرد که ابتدا چسب را بر روی کت پدرش امتحان کند. این درست کار کرد. او تمام دکمه‌ها را به جای خود برگرداند. انگار که اصلاً کنده نشده بودند. تیم به اتاق نشیمن رفت و تمام تکه‌های کوچک فرش را چسباند. آنها دوباره به یکدیگر چسبیدند. دوباره یک فرش بزرگ و کامل آنجا بود. او پایه‌های میز و صندلی‌ها را چسباند و تکه‌های مبل راحتی را نیز دوباره به هم وصل کرد. او دو نیمه ساعت را دوباره به هم چسباند. او تنگ ماهی قرمز را دوباره چسباند. اما البته آب هنوز روی زمین بود. تیم تنگ را دوباره پر از آب کرد و ماهی قرمز را به داخل آن برگرداند. تقریباً همه چیر را مرتب کرده بود که مادرش برگشت. مادرش خندان وارد شد. او گفت: ” حال مادربزرگ خیلی بهتر است. و به تو خیلی سلام رساند. ” مادر به اطراف نگاهی کرد. “می‌بینم که پسر خوبی بودی. تیم همه چیز مرتب و منظم است. “ تیم گفت: ” اما تمامی آب تنگ ماهی قرمز روی زمین ریخته ” مادرش گفت: ” اتفاق همیشه می‌افتد. من آنجا را تمیز می‌کنم. “ مادرش در حالی که زمین را تمیز می‌کرد به تیم گفت که مادربزرگ هدیه مخصوص را برای او فرستاده. مادر از داخل کیفش یک ظرف مربای خانگی تمشک بیرون آورد. آن مربای مورد علاقه تیم بود. مادرش یک قوری چای درست کرد و او و تیم چای و نان تازه و کره و مربای تمشک خوردند. پایان... 💕 ✂️💕 ╲\╭┓ ╭ ✂️💕 ┗╯\╲ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 الهی روزم را با نام تو آغاز می‌کنم در انتظار رحمتت نشسته‌ام بدهی کریمی ندهی حکیمی بخوانی شاکرم برانی صابرم الهی به امید تو برای شروع یک روز عالی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🍃🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤 🌹@asheghanvlaiat🌹
🏴🏴 درّ و یاقوت عاشورایی 🏴 🏴 2️⃣ 👈 حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه: «ما آمده ایم با زندگی کردن قیمت 💎پیدا کنیم، نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم.»😔 ☑️بر اساس این سخن حکیمانه، می توان گفت: با شهادت علیه السلام هیچ بهانه ای برای از قیمتی شدن نداریم! ☑️امام حسین علیه السلام فدا شد تا ما راهِ را گم نکنیم. «وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ‏ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»(فرازی از ) خدایا! امام حسین خون پاک خود را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانیِ گمراهی نجات دهد. آری! او «چراغِ هدایت💡و کشتی نجات⛵️» است. ✈️درسهای بزرگ برای ✔️هرگز تن به ذلت ندهیم و در مقابل دشمن گردن کج نکنیم. ✔️ولایتمداری، ادب، وفا و همرنگی با امام، انسان را تا جایی بالا می برد که «شهیدان کوی عشق در روز حشر رتبۀ او آرزو کنند» ✔️تفکر و اندیشیدن در فرجام کار و انتخابمان، سبب یافتن مسیر درست خواهد شد. ✔️و....... 🤲 اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّك‏🤲 🍃🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤🍃🖤 🌹@asheghanvlaiat🌹