🔹دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۶۱
ایران،خرمشهر:
شهر در آتش و خون است.حاج احمد متوسلیان در حالی که تکیه اش را به عصای مچی داده است،لنگان لنگان به طرف شهر می رود.از هر طرف صدای گلوله می آید و خمپاره.از کوچه های شهر فریاد الله اکبر به گوش می رسد.
نیروهای عراقی که تا ساعتی قبل شدیداً مقاومت می کردند،حالا سلاح خود را بر زمین انداخته،گروه گروه دست های خود را بالا برده و با فریاد الدخیل الخمینی خود را به نیروهای ایرانی تسلیم می کنند.
تقی رستگار،خندان و نفس زنان به طرف حاجی می آید.حاج احمد که او را می بیند،تعجب می کند.صورت تقی خاک گرفته و برق چشمانش از آن میان پیداست.به حاجی که می رسد، سعی می کند خودش را کنترل کند،که نمی تواند.
ردّی از اشک بر گونه های غبار گرفته اش راه می گشاید.تقی که می خندد،رو به فرمانده می گوید:حاجی!حاجی!خرمشهر آزاد شد...آزاد شد...
📚راز احمد
#سوم_خرداد
#ما_قوی_هستیم
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
@ravianerohani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@asheghanvlaiat
🌷💠🌷هفتم مهرماه؛ سالروز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس گرامی باد.
#ما_قوی_هستیم
#چهلمین_سالگرد_دفاع_مقدس
🏴🌷🌷🏴
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃