سلام ۱۰۰ شاخه گل صلوات برای فرج آقا امام زمان (عج) و صد شاخه گل صلوات برای سلامتی رهبرعزیزمان وبرطرف شدن این بیماری انشالله 🤲
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💖نو کنید جامه را
🌸پاک کنید خانه را
💖گل بزنید قبله را
🌸عید خدا میرسد
💖هوش کنید مست را
🌸آب زنید دست را
💖سجده کنیدهست را
🌸عیـد خدا میرسد
💖سیر کنید گشنه را
🌸آب دهید تشنه را
💖دور کنید غصـه را
🌸عیـد خـدا میرسد
💖عفـو کنید بنده را
🌸ارج نهیـد زنده را
💖یاد کنیـد رفته را
🌸عیـد خدا میرسد...
♥️ #پیشا_پیش
💖عـید قربان بر شما مبارک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
با همان پاکے چادر کہ روے سَر دارے
میتوانے غــــــم مهدی زِ تنش بردارے
دوره جنگ و جدال است و زمان ناپاک
چادرت روے سرت است، تو سنگر دارے...
#شهیدابراهیمهادی:
چادر برای زن یڪ حریم است ،یڪ قلعه ویڪ پشتیبان است...
از این حریم خوب نگهبانی ڪنید...
همیشه میگفت :به حجاب احترام بگذارید ڪه حفظ آرامش وبهترین امر به معروف برای شماست.
#حجاب💚
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
#میگفت :✨
هرکس روزی سه مرتبه🌸
خطاب به حضرت مهدی(عج) بگه☘🌱
💚(بابی انت و امی یا اباصالح المهدی)💚
حضرت یجور خاصی براش دعا میکنن🙂
شهید بابک نوری✨
#شهید
#ثواب_یهویی
#امام_زمان
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
به نام خدا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#قصه_کودک
🐍مار زنگی 🐍
آرام آرام روی زمین خود را می کشاند و جلو می رفت ، هیچ موجود زنده ای آنجا نبود . امروز از خانه خیلی دور شده بودد . مار چشمانش را تیز کرد ، روی زمین رد یک مار دیگه ای به چشم می خورد که با رد او و مادرش متفاوت بود . رد مار را دنبال کرد ، چند تا مار دید که دارند با هم بازی می کنند ، مار زنگی خودش را جلو کشاند . مارها وقتی او را دیدند ابتدا کمی ترسیدند آخه دم او صدای زنگ می داد . مار زنگی : نترسید من هم مار هستم آمده ام تا با شما دوست شوم . مارها خوشحال شدند .
دیگر مارها ، زنگی را دوست داشتند . زنگی هم هر روز با دم خود برای مارها ساز می زد . روزها می گذشت، زنگی هر روز بیشتر به خودش و دُمَش افتخار می کرد و پُز می داد و از اینکه دیگران مانند دم او را ندارند خوشحال بود . او برای خودش رئیس شده بود.
مادر زنگی را صدا زد : آماده شو تا حرکت کنیم !!
زنگی : کجا برویم ؟! همین جا خوب است . مادر : نمی شود ما باید به شهر خود ، پیش همنوعان خود برگردیم .
زنگی فکر کرد و گفت چه خوب است . آنها وقتی مرا با دم زنگی ام ببینند ، تعجب می کنند و مرا رئیس خودشان خواهند کرد. من افتخاری برای مادرم هستم که با سختی بزرگ کرده است .
زنگی و مادر از دوستانشان خدا حافظی کردند و به شهر خود رسیدند .
زنگی با سرعت به سمت مارها رفت و با دم خود صدا در آورد . اما اینجا برعکس ، محل زندگی قبلی ، هیچ کدام از مارها توجه نکردند . دوباره زد باز فایده نداشت . زنگی با عصبانیت داد زد مگر نمی بینید من دارم با دمم برای شما ساز می زنم آن وقت شما توجه نمی کنید ؟! زنگی دید همه مارها با هم دم خود را تکان داده و زنگ زدند ، چه صدای دلنشین و زیبایی . هر کدام یک صدا را در می آوردند. همه صداها با هم متفاوت بود. مارها به زنگی گفتند ؛ زنگ و صدا با دم که چیز مهمی نیست ، اینجا همه این توانایی را دارند . زنگی نگاهی کرد ، واقعا درست بود . حالا توانایی او یک چیز معمولی و بی اهمیت شده بود . او دوباره فکر کرد تا بتواند متفاوت باشد ! به نظر شما چه کاری انجام می دهد ؟!
او فهمید برای متفاوت بودن نیاز است کاری انجام دهند نه اینکه صفت ذاتی و ظاهر خود توجه داشته باشند .
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
2.94M
#قصه_صوتی
" هدیه ی عید قربان"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
برد ابراهیم،اسماعیل قربانی کند.
هدیه در راه خدا آن دلبر جانی کند.
هستی او بود اسماعیل او اثبات کرد؛
بنده باید در ره حق هستی افشانی کند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🥳🐑عید قربان مبارک🐑🥳
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷