eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
88 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2هزار ویدیو
143 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نشانه های حتمی ظهور قبل از ظهور حضرت مهدی(عجل الله فرجه) پنج نشانه به صورت قطعی رخ خواهد داد: 🔺خروج یمانی خروج یمانی( احتمالا در ماه رجب) که به پشتیبانی از اهل بیت علیه سفیانی قیام میکند و مردم را به حق و عدل فرا می خواند. این سپاه در عراق با سپاهی که از خراسان آمده متحد می شوند. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🔺صیحه آسمانی صدای آسمان در ماه رمضان که صدای جبرئیل و در حمایت از اهل بیت محمد است. به گونه ای که هرکس در هرجای زمین، آن را خواهد شنید و معنی آن را به زبان خود خواهد فهمید. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🔺خروج سفیانی به باور شیعه ، سفیانی از نسل ابوسفیان است و در نهایت بدست حجت بن الحسن شکست خورده و کشته می شود 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🔺فرورفتن لشکر سفیانی در سرزمین بیداء فرو رفتن لشکری که سفیانی به عربستان فرستاده در بیابانی به نام بیداء که بین مکه و مدینه واقع شده است 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🔺کشته شدن نفس زکیه کشته شدن نفس زکیه در خانه خدا( مسجدالحرام) وبین حجرالاسود ومقام ابراهیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹 استاد رائفی پور آیا بود و نبود امام زمان (عج) رو حس میکنیم تو زندگیمون ؟ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹 دست یه جوون رو بگیر بزار تو دست امام زمان(عج) به روایت: حاج حسین یکتا 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
@childrin1کانال دُردونه.mp3
16.26M
"دسته گل برای مادر" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهےچه دلگرفته میشوی از خــدا گاهےازحکمتش ناراضی وگاهےشاکر و خوشحال گاهی مشکوک وگاهےمجذوب عدالتش گاهےبسیار نزدیک وگاه دور خـــدا همان خداست کاش مااینقدر گاهی به گاهی نمیشدیم 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدرم خمس نمی دهد تکلیف چیست ؟ 💠 فردی که یقین دارد پدر یا همسر او خمس نمی دهد و خرجی اش نیز با آن مرد است درصورتی که یقین کند پول یا غذایی که مصرف می کند مشمول خمس شده است وظیفه او چیست؟ 🔶 آیت الله خامنه ای: تصرف برای شما در اموال ایشان، اشکال ندارد. 🔷 آیت الله مکارم شیرازی : با زبان خوش پدرتان را نهی از منکر نمایید ؛ ضمنا اگر يقين نداريد غذا و... که پدرتان در اختیار شما قرار می دهد از پول غير مخمس تهيه شده، تصرف در آن مانعي ندارد. و اگر يقين داريد ما به شما اجازه مي دهيم تصرف کنيد و معادل خمس آن را که تصرف کرده ايد به سادات نيازمندي بپردازيد. و اگر تمکن نداريد بر ذمه بگيريد و هر موقع که توانستيد، بپردازيد.. 🔷 آیت الله سیستانی : خمس یک تکلیف شخصی است و هر آنچه از خوراک و پوشاک که برای شما تهیه میکند حلال است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🔹 رهبر معظم انقلاب: شهید طهرانی مقدم سراپا اخلاص بود، همت خیلی بلندی داشت و افق‌های خیلی بلندی را می‌دید. 🌷 21 آبان ماه؛ سالروز شهادت سردار سرلشگر و جمعی از شهدای سازمان جهاد خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرامی باد. 💠 آستان حضرت حسین بن موسی الکاظم(ع) 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹انتشار نامه‌ مهم شهید طهرانی مقدم خطاب به رهبرمعظم انقلاب ♦️ دستخطی بدون تاریخ از شهید حسن طهرانی مقدم-مرد پشت پرده موشکی ایران- خطاب به رهبرمعظم انقلاب منتشر شده که درآن مشخص می‌شود طهرانی‌مقدم مدت‌ها پیش از شهادت به سراغ پروژه "موشک‌های فوق سریع" رفته‌است ♦️ بند آخر این دستخط حامل پیام بسیار بسیار مهمی برای دشمنان ایران است، آنجا که به صراحت مشخص می‌شود ایران برای سالها بر روی قابلیت حمل ماهواره کار می کرده ♦️خارج کردن این پیام از طبقه بندی محرمانه اقتدار پشت پرده قدرت دفاعی ایران را تداعی می‌کند 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
✍️ دست‌نوشته رهبر انقلاب برای تقدیر از شهید طهرانی مقدم و همکارانش 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
سلام عزیزان. دختر جوانی که سادات هستند دچارعارضه قلبی شدندنیاز فوری به دارو درمان دارند طبق نطررهبرعزیزمون مظلمه هم تعلق میگیره خواهش میکنم ما رو دراین کارخیریاری کنید وبه دوستان اطلاع بدهید6273811048290180زینب کاظمی لازم به ذکر است مواردیکه از شما عزیزان یاری میخواهیم تحقیق شده هستند اجرکم عندالله
⚪️آب سیب زمینی برای سلامت رشد مو ! 🔸برای شوره‌ی سر، ریزش مو، و رشد کم مو این روش رو انجام بدین :👇🏻 🔸4 عدد سیب زمینی‌ را با پوست در غذاساز بریزید و آب آن را بگیرید، این عصاره را به مدت 5 دقیقه به پوست سرتان ماساژ دهید. 🔸بگذارید 20 دقیقه روی سرتان بماند، سپس آبکشی کنید و پس از تکرار شاهد معجزه باشید 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
@childrin1کانال دُردونه.mp3
4.06M
"حاصل مهربونی" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه شد و باز مهمان شماییم یا ابالمهدی گدای یک عنایت و بیتاب سامراییم ابالمهدی ❤️ 🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀 گدایان! هرکجا هستید، امروز هرچه می خواهید دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد کسی چون عسگری را هم گدای سامرا دارد 🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخنرانی 12-3-1399-حسینیه مجازی.mp3
19.22M
🔈صوت : ( ۲۲) 🌹 شرح حکمت های شریف. (جلسه بیست و دوم ) ✅ محور بحث : شرح حکمت ۱۷ بیان مقتضیات زمان درقالب طرح یک سوال پویایی و عدم رکود از ویژگی های فقه شیعه دوازده امامی ، با استفاده از اصول کلی و توجه به مقتضیات زمان ، پاسخگو بودن به همه موضوعات قدیم و جدید . 🔷 حجت الاسلام 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
سه دقیقه در قیامت 22 ؛ بازگشت.mp3
2.09M
22 ؛ بازگشت جهت سلامتی و ظهور آقا امام زمان علیه السلام 3 هدیه کنید🍃🌺 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد. زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد: «داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا می‌کرد که شکیبایی‌ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد. 💠 حیدر حال همه را می‌دید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد: «نمی‌بینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی می‌کنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد: «پس اگه می‌خوای بری، زودتر برو بابا!» انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زن‌عمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را می‌بوسید و با مهربانی دلداری‌اش می‌داد: «مامان غصه نخور! ان‌شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه‌هاش برمی‌گردم!» 💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد: «منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد: «بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.» 💠 نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا می‌زدم که تا عروسی‌مان فقط سه روز مانده و دامادم به قتلگاه میرفت تا می‌توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا کسی گریه‌ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس کردم. 💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه‌های اشک را از صورتم چید: « خیلی زود برمی‌گردم! تا سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!» شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد: «تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم می‌دیدم جانم می‌رود. 💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه می‌لرزید و می‌خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و نجوا کرد: «تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمی‌کَند، از کنارم بلند شد. همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو می‌گیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس می‌کردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. 💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. 💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد 💠 شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم. 💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن‌عمو و دخترعموها می‌لرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد: «برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد: «فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!» کشتن مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم... @asheghanvlaiat