1_1114007743.mp3
2.78M
🌸 #عید_غدیر
♨️روش شناخت حق!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@ashgjanam_amamzamanam
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_⚡️_اینم جواب اون عزیزانی که میگن دعاشون برآورده نشده
@ashgjanam_amamzamanam
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا باید جشن غدیر را باشکوه برگزار کرد؟
ثواب یک غذا در شب و روز #عید_غدیر برابر است با... 😳😱
🔸خاطرۀ #استاد_پناهیان از پاسخ غمانگیز استاد مصری دربارۀ غدیر
⁉️دیگران، شیعه را به چه چیزی میشناسند؟
#مبلغ_غدیر_باشیم
@ashgjanam_amamzamanam
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠
دولت کریمه 07.mp3
3.09M
🔊 #صوت_مهدوی ( #پادکست)
📝 #دولت_کریمه_امام_عصر
📌 قسمت هفتم
👤 استاد دکتر #شجاعی
📜 #سلسله_مباحث_مهدویت
@ashgjanam_amamzamanam
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠
🔴 #رمان #داستان
🌷 #سلام_بر_ابراهیم – قسمت 7⃣
🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ پهلوان (راوی: حسیناللّه کرم) – بخش اول
💥 سید حسین طحامی (کشتیگیر قهرمان جهان) به زورخانهی ما آمده بود و با بچهها ورزش میکرد.
هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمیرفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: «حاجی، کسی هست با من کشتی بگیره؟»
حاج حسن نگاهی به بچهها کرد و گفت: «ابراهیم! بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود.»
معمولاً در کشتی پهلوانی، حریفی که زمین بخورد، یا خاک شود میبازد.
کشتی شروع شد. همهی ما تماشا میکردیم. مدتی طولانی دو کشتیگیر درگیر بودند. اما هیچکدام زمین نخوردند. فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچکدام نتوانست حریفش را مغلوب کند، این کشتی پیروز نداشت.
بعد از کشتی سید حسین بلندبلند میگفت: «بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوون!»
💥 ورزش تمام شده بود. حاج حسن خیرهخیره به صورت ابراهیم نگاه میکرد. ابراهیم آمد جلو و باتعجب گفت: «چیزی شده حاجی!؟»
حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: «تو قدیمهای این تهرون، دو تا پهلوون بودند به نامهای حاج سیدحسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش، اونها خیلی با هم دوست و رفیق بودند.
توی کشتی هم هیچکس حریفشان نبود. اما مهمتر از همه این بود که بندههای خالصی برای خدا بودند.
همیشه قبل از شروع ورزش، کارشان رو با چند آیه قرآن و یه روضهی مختصر و با چشمان اشکآلود برای آقا اباعبدالله(ع) شروع میکردند. نَفَس گرم حاج محمد صادق و حاج سید حسن، مریض شفا میداد.
بعد ادامه داد: ابراهیم! من تو رو یه پهلوون میدونم مثل اونها!
ابراهیم هم لبخندی زد و گفت: «نه حاجی، ما کجا و اونها کجا.»
بعضی از بچهها از اینکه حاج حسن اینطور از ابراهیم تعریف میکرد، ناراحت شدند.
فردای آن روز پنج پهلوان از یکی از زورخانههای تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از ورزش با بچههای ما کشتی بگیرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتیها شروع شد.
چهار مسابقه برگزار شد. دو کشتی را بچههای ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتی آخرکمیشلوغ کاری شد!
آنها سر حاج حسن داد میزدند. حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود.
من دقت کردم و دیدم کشتی بعدی بین ابراهیم و یکی از بچههای مهمان است. آنها هم که ابراهیم را خوب میشناختند مطمئن بودند که میبازند. برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور!
🍃🌹🍃 ادامه دارد...✒️✒️✒️
@ashgjanam_amamzamanam
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠
1_719197782.mp3
11.91M
#سلام_بر_ابراهیم
قسمت7⃣
@ashgjanam_amamzamanam
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠