فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_عاشقانه
#عشق_مذهبیم
يا رب!
اسكُب على قَلبي سَكينة
أتجاهلُ بها كُل شيء يُؤلِمُني..
پروردگارا!
بر دلم آرامشی فرو ریزکه
هر آنچه مرا به درد می آورد
را نادیده بگیرم..
💞➺𝐉𝐨𝐢𝐧↴
「 @ashigh_mazhabem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عاشقانه
#عشق_مذهبیم
جٰان در تَن، نفس برای تو زَند
💞➺𝐉𝐨𝐢𝐧↴
「 @ashigh_mazhabem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فتوا #عشق_مذهبی
شاعرانه تَرین فَتوا از صَدر اسلام تا حٰالا🥲🤌🏻
بزن روپیوستن👇🏻
🤍⤜[ @ashigh_mazhabe ]'!
#شعر_عاشقانه
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
#سعدی
💞
#شعر_عاشقانه
به کویت با دل شاد آمدم با چشمِ تر رفتم
به دل،امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
#هوشنگابتهاج
💞
عشق مذهبی
#خدا
#عشق_مذهبیم
نگران حرف مردم نباش
خدا پرونده ای رو که بقیه
مینویسن ، نمی خونه ...
💞
عشق مذهبی
#حدیث
#امام_سجاد
ولی همونجا که امام سجاد(ع)
به خدا میگن:
شفایِ آن سوزشِ دلِ من پیشِ توست..
دقیقا همونجا..
#عشق_مذهبیم
وعاشقانه ترین لحظه اون زمانیکه🥲
که سر رو شونه یار در بین الحرمین🤌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عاشقانه_مذهبی
#استوری_عاشقانه
شمارو خدا فرستاده
برادری کردید
ازون برادرا بعدش یار میشه🤣
💞➺𝐉𝐨𝐢𝐧↴
「 @ashigh_mazhabem
عشق مذهبی
#حرف_دل
#عشق_مذهبیم
به شدت شبیه کسی میشید که دوسش دارید پس بگردید یکیو پیدا کنیدکه پسفردا نگاه به خودتون کردید عشق کنید
💞
عشق مذهبی
#عشقانه_مذهبیم
عشق دقیقا
موقعی کلید میخوره
ک ……………
یه نفری میخنده
که خنده اش با بقیه فرق داره
💞
تعریف میکرد: چندسال پیش موقع جام جهانی ایرانی و استرالیا پسرم مریض شد
حالش خیلی بد بود
موقع بازی هم تو بیمارستان بستری بود
خیلیم بهم وابسته بود..
چهل روز تمام بستری بود بیمارستان
خودمم همش پیشش بودم
حصبه گرفته بود و حالش خوب نمیشد
حدودا سی روزی میشد که بستری بود و منم همش بیمارستان بودم.
خیلی اذیت میشدم
باید از اون سر تهران میومدم این سر تهران
چهارتا بچه رو گذاشته بودم خونه
نمیتونستم بیام واسه همسرم غذا و.. اینا درست کنم
و کارم این شده بود که بمونم بیمارستان و پیش مهدی (پسرش) باشم.
یه شب خیلی خسته شده بودم
مهدی بعد از سه روز نخوابیدن و اذیت شدن، خوابید
منم کنار تختش سرمو گذاشتم رو دستام و آروم آروم شروع کردم حرف زدن با حضرت مهدی و حضرت زهرا و آروم آروم اشک میریختم و زمزمه وار حرف میزدم
که خوابم برد.
خواب دیدم
همونجوری که تو بیمارستان کنار مهدی نشسته بودم و داشتم گریه میکردم، یکی در زد و در اتاق باز شد
اول یه خانمی اومدن تو که سر تا پا مشکی پوشیده بودن
و بعدش یه آقای خیلی خوشچهره و قدبلند اومدن تو اتاق
خانم بهم گفت: چرا انقد منو صدا میکنی؟
چیشده؟
بگو من درستش میکنم
پسرم بهم گفته خیلی صدام میکنید و کارم دارید
جانم؟
چیشده؟
با گریه میگفت جواب دادم: من خانم حضرت زهرا رو صدا کردم
من با ایشون کار دارم
اون خانم یه لبخند زدن و گفتن: من و پسرم مهدی با هم اومدیم
چیشده؟
میگفت تو خواب رفتم جلو با گریه گفتم: خانوم دورت بگردم
بچم مریضه
دکترا جوابش کردن
اسم پسرمم مهدی گذاشتم بخاطر پسرتون
کمکم کنید
بخدا چندین روزه از بچههام خبر ندارم
از شوهرم خبر ندارم
این پسرمم حالش بده
کمکم کنید..
گفت: اون آقا (حضرت مهدی) رفت بالای سر پسرم، یه دست به سرش کشید،
خم شد پیشونیشو بوسید
اون خانم هم که حضرت زهرا(س) بود گفت: مهدیِ شما حالش خوبه
چندروز دیگه باهم میرید خونتون
بقیهی بچههاتونم خودم حواسم بهشون بوده تموم این ایام
خودم براشون غذا بردم، ازشون بپرسید بهتون میگن
دیکه نگران چی هستی؟
حالش خوبه
پسرت حالش خوبه..
گفت بعد از این حالش خوبه از خواب پریدم، چنان بوی گل نرگس تو اتاق پیچیده بود، که بقیهی مریضا میپرسیدن کی اینجا گل نرگس خریده؟
یه شاخه از اون گل بهمون بدین .
چقدر بوی خوبی داره
گفت: دکتر اومد و پسرمو معاینه کرد، گفت: بچتون علائم نداره
خیلی عجیبه
هیچ علائمی از بیماری توی بدنش نیست
و رفت
سپرده بود آزمایش بگیرن دوباره،
آزمایش گرفتن و هیچ علائمی نبود
و گفتن پسرت مرخصه و میتونی بری.
گفت: خیلی پولدار نبودیم
وقتی خواستم برم و تصویه کنم، گفتن که: خانم حساب شما تصویه شده، تازه ۴۰۰ هزار هم بیمارستان بهتون بدهکاره که موقع رفتن بیاید و تحویل بگیرید ازمون..