#کرامتی_از_حاج_شیخ_عباس_قمی
نقل می کنند که حضرت آیة الله العظمی نائینی رحمة الله علیه مدتی بود به درد پا مبتلا بود، به مرحوم شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان فرمودند: مدتی است پای من درد میکند، دعائی بکنید که پایم خوب شود.
مرحوم شیخ عباس قمی فرمودند: من یقین ندارم که با زبانم گناه نکرده باشم نمی توانم با زبان برای شما دعائی بخوانم ولی با دستم به اهل بیت کمک کرده ام، لذادست به پای مرحوم آیة الله العظمی نائینی کشیدند و خوب شدند.
آداب الطلاب ص۴۹۱
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
علامه سید نعمت الله جزائری در رابطه با علامه مجلسی می نویسد :
چندین سال با ایشان مصاحبت داشته و شب و روز با وی بودم. در این مدت طولانی هیچ عمل مباحی از او ندیدم تا چه رسد به مکروهات ، زیرا علامه از فرموده رسول اکرم ﷺ وَلْيَكُنْ فِي كُلِّ شَيْءٍ نِيَّةٌ حَتَّى النُّومِ وَ الأكل پیروی می نمود. او تمام اعمال و افعالش طاعت و عبادت بود .
اختران فقاهتی ص۴۲
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#احترام_به_سادات
آیت الله مرعشی (ره) درباره احترام آیت الله کنی به سادات می فرماید : وی علاقه و احترام مفرطی به سادات داشته است. اگر سیدی وارد می شد ولو جوان، حاجی با این مقام و ریاستش،با عظمتش و کهولت سنش می ایستاد تا سید بنشیند.
اختران فقاهت ص۲۰۱
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#موعظه_ای_فوق_العاده
یک روز حضرت آیة الله حاج شیخ جعفر شوشتری در ماه رمضان بالای منبر فرمودند: بوی سوختن چیزی می آید مردم فکر کردند کهنه ای یا چیزی آتش گرفته و مدتی مجلس به هم ریخت و مردم به دنبال آتش می گشتند. وقتی قدری مجلس ساکت شد ایشان فرمودند: مردم جعفر کذاب( جعفر اسم کوچک ایشان بود)روز رمضان،بالای منبر،یک چیزی گفت، شما باور کردید، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده اند و گفته اند:ما خدا داریم، عالم قبر و قیامت داریم، جهنم و عذاب داریم، شماباور نکردید ولی حرف من یک نفر را باور کردید.
آداب الطلاب ص۴۷۹،۴۸۰
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#ایت_الله_شیخ_جعفر_شوشتری
هنگام مسافرت مرحوم حاج شیخ به مشهد مقدس ، به یکی از دولتمردان گفتند که آقای حاج شیخ در مدت عمر خود هرگز لقمه حرامی نخورده است . او این مطلب را بسیار عجیب شمرد و برای تکذیب آن ، به یکی از نوکرهای خود فرمان داد تا بره ای را بدزدد و آقای حاج شیخ را برای صرف آن دعوت کند. آن شخص بره ای دزدید و پس از پختن گوشت آن ، آقا را به ناهار دعوت کرد . نزدیک ظهر ، از حیاط خانه صدا بلند شد و کسی فریاد زد: بره مرا دزدیده و به این جا آورده اند ؛ من آن را برای آقای حاج شیخ تهیه کرده بودم . میزبان تعجب کرد و قضیه را به آقا گفت .مرحوم شیخ نیز آن
را میل کردند »
اختران فقاهت ص۱۴۷،۱۴۶
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#چشم_بصیرت
یک روز بعد از نماز جماعت یک مرد روستایی به خدمت آیت الله شاه آبادی می رسد و می گوید: هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می کنم،#سیدی را می بینم که جلوتر از شما به نماز می ایستند. آقا از او می پرسند شغل شما چیست؟ او می گوید مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهرمی آورم و می فروشم. آقاپرسیدند :غذا چه میخوری؟ روستایی پاسخ میدهد از محصولات خودم.
روز بعد همان مرد خدمت آقای شاه آبادی می رسد و عرض می کند که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه آبادی می پرسند امروز غذا چه خورده ای؟ مرد روستایی پاسخ می دهد که از بازار تهیه کردم آقای شاه آبادی می فرمایند: به همین دلیل است که آن سید را ندیده ای.
آسمانی ص۴۱
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#مبارزه_با_نفس
در منزل آیت الله مروارید آیت الله بهجت فرمود: در رشت یک اهل منبر بود که می گفت: وقتی بالای اول منبر می روم و به امام حسین علیه السلام سلام می دهم، اگر جواب مرا داد منبر را ادامه می دهم، و گرنه از مردم عذر خواهی می کنم و به پایین می آیم.
شخصی از او سوال کرد چه کار کردی که به این مقام رسیدی ؟ گفت: یک مجلسی بود دو تا منبری قبل از من به منبر رفتند و من در دل گفتم: طوری باید صحبت کنم که منبر او را خراب کنم ولی بعد پشیمان شدم و تصمیم گرفتم با نفس خودم مبارزه کنم، بنابراین تا چهل روز به منبر نرفتم و خداوند این عنایت را به من کرد.
نکته های ناب از آیت الله العظمی بهجت ص۱۴۴
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#ازار_شوهر
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل می کند : زنی بود که شوهرش سید و از دوستان جناب شیخ بود، او خیلی شوهر را اذیت می کرد. پس از چندی آن زن فوت کرد هنگام دفنش جناب شیخ حضور داشت.
بعد فرمودند:
روح این زن جدل می کند که خوب مردم که مردم چطور شده ! موقعی که خواستند او را دفن کنند اعمالش به شکل سگ درنده سیاهی شد، همین که خانم فهمید که این سگ باید با او دفن شود متوجه شد که چه بلایی در مسیر زندگی بر سر خود آورده، شروع کرد به التماس و التجاء و نعره زدن ! دیدم که خیلی ناراحت است، لذا از این سید خواهش کردم که حلالش کند، او هم به خاطر من حلالش کرد، سگ رفت و او را دفن کردند.
در محضر صاحبدلان ص۱۵
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#ذکری_فوق_العاده
حضرت آقای سید عبدالکریم کشمیری (ره) فرموده است: یک بار از مرحوم آقای قاضی (قدس سره) درخواست#کیمیا و راهنمایی رسیدن به آن را کردم. ایشان فرمودند: این ذکر را بسیار بگو: «اللَّهُمَّ أَغْنني بحلالك عَنْ
حرامک وَ بِفَضْلِكَ عَمَّن سواک)) که این خود کیمیاست.
جمال آفتاب ص۲۰۱
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#دستورالعمل_فوق_العاده_جهت_قرائت
حضرت آقا سید علی قاضی (قدس سره) به جناب حاج شیخ محمد تقی آملی رحمه الله تعالی علیه در شیوه ی قرائت قرآن فرموده بودند که قرآن کریم را باید ایستاده و رو به قبله در حالی که قرآن را بر روی دو دست گرفته ای و دستانت را به سوی آسمان بلند نموده ای و همراه با تأمل در آیات شریفه قرائت نمایی در این صورت است که حالات معنوی خاصی برای شما حاصل خواهد شد
منبع:در محضر صاحبدلان ص۲۶۹
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#بهتر_از_علم_کیمیا
یکی از دوستان شیخ از او نقل می کند که فرمود: ((در مسجد جمعه ی تهران، شبها می نشستم و حمد و سوره ی مردم را درست می کردم، شبی دو بچه با هم دعوا میکردند یکی از آنها که مغلوب شد برای این که کتک نخورد آمد پهلوی من نشست، من از فرصت استفاده کردم، حمد و سوره اش را پرسیدم، و این کار آن شب ،همه ی وقت مرا گرفت. شب بعد درویشی نزدم آمد و گفت: من علم كيميا، سيميا، هيميا و لیمیا دارم و آمده ام به شما بدهم،مشروط به این که ثواب کار دیشب خود را به من بدهید .
به او پاسخ دادم: نه اگر اینها به درد می خورد به من نمی دادی.
منبع:کیمیای محبت ص۵۲
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea
#زنده_شدن_مرده
حاج شیخ حسین ازغدی ساعت ساز می گفت :برادری داشتم مصروع که در اثر حمله ی صرع در جوی آب افتاده و مرده بود. آب جنازه ی او را برده بود و جسد در زیر پلی مانده بود. چون جسد مانع جریان آب می شد آبیاران به جستجوی علت بند آمدن آب پرداختند و جنازه را پس از یکی دو ساعت از زیر پل بیرون کشیدند. خلاصه جنازه را روی زمین خواباندیم و با پارچه ای آنرا پوشاندیم.
در آن هنگام حاج شیخ حسنعلی اصفهانی در ده ما که «حصار» نام داشت ساکن و به ریاضتی مشغول بودند.باری گریه کنان به خدمتشان رفتم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم آن مرد بزرگ بالای سر جسد برادرم حضور یافتند و با انگشت خود بر پیشانی او اشارتی کردند و دعایی خواندند. ناگاه برادرم که قریب دو ساعت زیر پل در آب مغروق مانده بود، عطسه ای کرد و برخاست.
در محضر صاحبدلان ص۱۳۵
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea