من ندانم ، به نگاه تو ، چه رازی است نهان
که من آن راز ، توان دید و گفتن ، نتوان
#چقدر رازی در نگاه حزن انگیزت نهفته است
که به ماورای آنها می اندیشی و اینک تنهای تنها با هم سنگرانت روزگار را میگذرانی و نگاه معصومانه و غم انگیزت به ورودی اتاقت
است و چشمان کم سو و ضعیفت را به درب دوخته ای که شاید فرزندت به ملاقاتت بیاید ولی زهی خیال باطل که او اینک غرق در تجملات و مادیات گردیده و به مدل و رنگ ماشینش می اندیشد واصلا فراموش کرده که پدر و یا مادری داشته و دارد.
تازه اگر از او درمورد تو سوال کنی
با بی حسی تمام میگوید؛
خانه ی سالمندان است و آنجا راحت است
راحت یعنی چه؟
اگر تو زمانی که جوان بودی کمی دیر میکردی و او دلش هزار جا می رفت و دلنگرانت میشد اما تو با بی احساسی تمام میگویی آنجا راحت است.....
بنازم..
اف بر تو باد موجود بی وجود و بی احساس...
نوبت تو هم خواهد رسید
# وبالوالدین احسانا...
سوره اسرا ِیه ۲۳
..
.
✍.احمدی