✨ندبه های انتظار✨
🔴شوخی طبعی تا کجا!
✳️روزی مخرمه بن نوفل که از بزرگان انصار بود و صد و پانزده سال از خدا عمر گرفته بود، در #مسجد احتیاج به قضای حاجت پیدا کرد.
💠 اما چون #نابینا شده بود، از اطرافیان خواست تا او را به محلی امن هدایت کنند، تا او رفع حاجت کند.
💥نعمان بن عمرو انصاری که خود یکی از صحابه پیامبر و مردی بسیار شوخ طبع بود، دست او را گرفت و اندکی گردانید و در نهایت او را به مکانی نزدیک صحن مسجد در میان مردم برد و گفت: همین جا بنشین.
✨و بعد خودش گریخت!
💠مخرمه تا خواست مشغول بشود، مردم از هر طرف فریاد برآوردند، او شرمسار شد و گفت: چه کسی مرا فریفت؟
گفتند: این کار نعمان بود. گفت: واللّه اگر دستم به او برسد، با این عصا چنان به سرش می زنم که تاکنون چنین ضربتی نخورده باشد!
🌾چند روز بعد مخرمه و نعمان هر دو در مسجد بودند که عثمان بن عفّان وارد مسجد شد و در محراب نماز ایستاد.
⚡️ نعمان برخاست و در گوش مخرمه گفت: ای پدر، نعمان اینک در محراب ایستاده و نماز می خواند. مخرمه گفت: ای فرزند مرا به او برسان که از او دلی پر خون دارم.
✅نعمان دست او را گرفت، نزدیک محراب آورد و خود فرار کرد. مخرمه با قدرت تمام، عصای خود را بر فرق عثمان زد، چنان که سر او شکست!
❗️ اطرافیان پیش آمدند و گفتند که ای مخرمه چه کار کردی؟ ولی افسوس که کار از کار گذشته بود و سر شکسته!
🔰بعد هم بستگان مخرمه از عثمان عذرخواهی کردند...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
📕کتاب خزائن، اثر مرحوم ملا احمد نراقی، ۳۹۷٫ (با اندکی تصرف)