eitaa logo
آشپزخانه مقاومت
342 دنبال‌کننده
358 عکس
84 ویدیو
0 فایل
آشپزخانه مقاومت،اتاق پشتیبانی جنگ که توسط زنان بر پا شده است. این پویش ذیل کارگروه امهات القدسommahatalqods@در بله هست کانال پیام رسان در بله http/ble.ir/ashpazkhane_moqavemat راه ارتباطی @ma_rezaii @gomnamm2121
مشاهده در ایتا
دانلود
*چفیه ای به سمت مقصد غایی ..* من فکر میکنم بعضی چیزها که به چشم ما بی جان هستن ، به واسطه ی زمان ها و مکان های مقدسی که در اون قرار میگیرن ، جاندار میشن ، انگار روحی در کالبدشون دمیده میشه و وارد دنیای دیگه ای میشن .. 💫 و انگار به بعضی از اینها ، رسالتی هم داده میشه ، که تا اون رو به انجام نرسونن ، بیقرارن و زمانی آرام میشن که در مسیر رسیدن به مقصد در حرکت باشن ..🌱 مثل چفیه ای که در سفرهای راهیان نور با من بود ، ۳ سال با من به مسیر پیاده روی اربعین اومد ، و در زیارت حرم أئمه ع کنارم بود .. 🥲 چند روز پیش هم در بازارچه ی مقاومت ، جزئی از تزئینات ساده ی غرفه مون بود ..✨ انگار طی اون سفرها چفیه م صاحب روح شده بود و رسالت شو پیدا کرد ، و به سمت مقصد رهسپار بود ..🕊 بعد از خبر آتش بس در لبنان ، محصولات آشپزخانه ی مقاومت رو به بازارچه ی مقاومت بردیم ..🍲 توی غرفه بودیم که خانم کم حجابی به غرفه مون اومدن و گفتن : چفیه دارید که من بذارم روی سرم؟ ..🙆🏻‍♀ ما هم گفتیم : نه نداریم .. این خانم داشتن میرفتن که ما چشممون به چفیه ی روی میز افتاد ، همین چفیه ای که براتون گفتم .. چفیه رو از روی میز برداشتیم ، خانم رو صدا زدیم ، ایشون برگشتن و چفیه رو گرفتن و گذاشتن روی سرشون ..🧕🏻 گفتن من توی مراسمات مربوط به مقاومت چشمم دنبال چفیه می گشت ، که بذارم روی سرم ، تا حجابمو باهاش حفظ کنم ، به این امید که شاید این چفیه بتونه حجاب منو حفظ کنه ..🥲 (دیدید گفتم این چفیه رسالت داره ؟)❤️‍🔥 براشون از سفرهایی که چفیه رفته بود گفتیم .. خیلی خوشحال شدن ، گفتن : ان شاءالله بتونم حفظش کنم .. 🥹 گفتن : من قبلا محجبه و چادری بودم ، به خاطر رفتارای خانواده همسرم ، از همسرم جدا شدم ، پدر همسرم ۶ ساله که اجازه نداده من پسرمو ببینم ، از شهرستان اومدم تهران و از سر لج و لجبازی بی حجاب شدم ..😔 طی گفت و‌ گومون متوجه شدیم که ایشون انقلابی بودن ، و بعد از خبر آتش بس می خواستن بین مردم شیرینی پخش کنن ، حتی میخواستن گوشواره هاشونو به مقاومت هدیه بدن اما نمی دونستن به کجا باید تحویل بدن ..🤷🏻‍♀ الحمدلله رفاقتی بین ما شکل گرفت ، چند روز بعد به من پیام دادن و گفتن : برای مطالبه ی وعده صادق ۳ میرم پاستور ، با چفیه ت ..😍 من نمی دونم نقطه ی پایانی سیر این چفیه کجاست ، نمی دونم قراره چه کسانی بعد از من و این دوست جدیدم صاحبش بشن ، حتی نمیدونم تو‌ کدوم نقطه از کره ی زمین سفرش و تموم میکنه و مُهر اتمام رسالتش زده میشه ، فقط اینو میدونم که توی پازل خلقت هر کدوم از ما جای خودمونو داریم و اثرگذاری خاص خودمونو میتونیم داشته باشیم ، اگر یک چفیه میتونه اینقدر سیر نورانی داشته باشه ، و تحول آفرین باشه ، منِ انسان کجای این پازلم؟🌏🧩 به نظرم روح مقاومت همیشه میتونه جریان ساز باشه ، همیشه میتونه مثل یه مربی ، آدمای مستعد و پیدا کنه ، به هم پیوند بده و توی مسیر رشد تربیت کنه .. حتی به واسطه ی یک چفیه 💚 باید از خودم بپرسم .. مقاومت کجای زندگی منه ؟ و چطور میتونم خودم رو‌ به دریای همیشه جاری و زنده ی مقاومت برسونم و در مسیر باشم .. ✍ میم . پِ ــــــــــــــــــــــــــ 🔻| روایت آشپزخانه مقاومت ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎|ایتا|بله
آشپزخانه مقاومت
چفیه ای به سمت مقصد غایی .. من فکر میکنم بعضی چیزها که به چشم ما بی جان هستن ، به واسطه ی زمان ها و مکان های مقدسی که در اون قرار میگیرن ، جاندار میشن ، انگار روحی در کالبدشون دمیده میشه و وارد دنیای دیگه ای میشن .. 💫 و انگار به بعضی از اینها ، رسالتی هم داده میشه ، که تا اون رو به انجام نرسونن ، بیقرارن و زمانی آرام میشن که در مسیر رسیدن به مقصد در حرکت باشن ..🌱 مثل چفیه ای که در سفرهای راهیان نور با من بود ، ۳ سال با من به مسیر پیاده روی اربعین اومد ، و در زیارت حرم أئمه ع کنارم بود .. 🥲 چند روز پیش هم در بازارچه ی مقاومت ، جزئی از تزئینات ساده ی غرفه مون بود ..✨ انگار طی اون سفرها چفیه م صاحب روح شده بود و رسالت شو پیدا کرد ، و به سمت مقصد رهسپار بود ..🕊 بعد از خبر آتش بس در لبنان ، محصولات آشپزخانه ی مقاومت رو به بازارچه ی مقاومت بردیم ..🍲 توی غرفه بودیم که خانم کم حجابی به غرفه مون اومدن و گفتن : چفیه دارید که من بذارم روی سرم؟ ..🙆🏻‍♀ ما هم گفتیم : نه نداریم .. این خانم داشتن میرفتن که ما چشممون به چفیه ی روی میز افتاد ، همین چفیه ای که براتون گفتم .. چفیه رو از روی میز برداشتیم ، خانم رو صدا زدیم ، ایشون برگشتن و چفیه رو گرفتن و گذاشتن روی سرشون ..🧕🏻 گفتن من توی مراسمات مربوط به مقاومت چشمم دنبال چفیه می گشت ، که بذارم روی سرم ، تا حجابمو باهاش حفظ کنم ، به این امید که شاید این چفیه بتونه حجاب منو حفظ کنه ..🥲 (دیدید گفتم این چفیه رسالت داره ؟)❤️‍🔥 براشون از سفرهایی که چفیه رفته بود گفتیم .. خیلی خوشحال شدن ، گفتن : ان شاءالله بتونم حفظش کنم .. 🥹 گفتن : من قبلا محجبه و چادری بودم ، به خاطر رفتارای خانواده همسرم ، از همسرم جدا شدم ، پدر همسرم ۶ ساله که اجازه نداده من پسرمو ببینم ، از شهرستان اومدم تهران و از سر لج و لجبازی بی حجاب شدم ..😔 طی گفت و‌ گومون متوجه شدیم که ایشون انقلابی بودن ، و بعد از خبر آتش بس می خواستن بین مردم شیرینی پخش کنن ، حتی میخواستن گوشواره هاشونو به مقاومت هدیه بدن اما نمی دونستن به کجا باید تحویل بدن ..🤷🏻‍♀ الحمدلله رفاقتی بین ما شکل گرفت ، چند روز بعد به من پیام دادن و گفتن : برای مطالبه ی وعده صادق ۳ میرم پاستور ، با چفیه ت ..😍 من نمی دونم نقطه ی پایانی سیر این چفیه کجاست ، نمی دونم قراره چه کسانی بعد از من و این دوست جدیدم صاحبش بشن ، حتی نمیدونم تو‌ کدوم نقطه از کره ی زمین سفرش و تموم میکنه و مُهر اتمام رسالتش زده میشه ، فقط اینو میدونم که توی پازل خلقت هر کدوم از ما جای خودمونو داریم و اثرگذاری خاص خودمونو میتونیم داشته باشیم ، اگر یک چفیه میتونه اینقدر سیر نورانی داشته باشه ، و تحول آفرین باشه ، منِ انسان کجای این پازلم؟🌏🧩 به نظرم روح مقاومت همیشه میتونه جریان ساز باشه ، همیشه میتونه مثل یه مربی ، آدمای مستعد و پیدا کنه ، به هم پیوند بده و توی مسیر رشد تربیت کنه .. حتی به واسطه ی یک چفیه 💚 باید از خودم بپرسم .. مقاومت کجای زندگی منه ؟ و چطور میتونم خودم رو‌ به دریای همیشه جاری و زنده ی مقاومت برسونم و در مسیر باشم .. ✍ میم . پِ ــــــــــــــــــــــــــ 🔻| روایت آشپزخانه مقاومت ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎|ایتا|بله
ادامه... 🔻از یکی از مساجد اعتکاف در خواست دادند که برای سحری غذا میخوان ما خودمون تا حالا تجربه این تعداد پخت رو نداشتیم ولی دلو زدیم به دریا و با یه بسم الله شروع کردیم به خرید مواد اولیه مواساتی🤝 بخشی از مواد اولیه رو دوستان دادند، چندتا از دوستان بقیه مواد اولیه رو تهیه کردند، روز مقرر با کمک دوستان خورشت بار گذاشتیم حالا مونده بود که این سری پای همسران 🤠 هم به میدان رقابت در عرصه آشپزخانه مقاومت 🇵🇸 باز شود نصف شب باید برنج 🍚 بار میذاشتیم و سه تا از همسران مقاومتی 🇵🇸در سرمای هوا برنج هارو آبکش کردند و الحمدلله حرفه ای هم وارد کار شدند.....👌 و حالا باید قابلمه ها جابجا میشد و اینجا هم مواسات🤝 موج میزد یکی از خانواده ها که فردا مسافر بود و راننده، اون دو تا همسر گفتند شما برو بخواب🥱 که فردا راننده ای و مابقیه کارها رو انجام میدیم و خودشون راهی مسجد شدند البته بگم ما در کنارمون مادر یکی از دوستان و داشتیم که هم منزلشون در اختیارمون گذاشتند و هم تجربه پخت و پزشون👩‍🍳 و خیلی هم بهمون کمک کردند اجرشون با امام علی (ع) سفارش از مسجدی بود که ما چند وقتی دنبالش بودیم که باهامون تو بحث فروش محصولات مقاومت و تبیین همکاری کنند ولی موفق نمیشدیم باهاشون صحبت کنیم تا اینکه خودشون برای سفارش سحری اعتکاف دنبال آشپزخانه های مقاومت 👩‍🍳🇵🇸بودند الحمدلله صحبت کردیم و بسته های تبیین هم نشونشون دادیم و قرار شد باهامون همکاری کنند... اینم از برکت سحر، میگن روزی رو از سحر بگیرید... 🆔 @ashpazkhane_moqavemat