فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش من همه بودم
صد دست میخواهم که قلم بگیرم و صد چشم میخواهم تا همه جا را ببینم.
● تهیه ترشی برای فروش در بازارچه مقاومت●
-مستقر در هیئت ثارالله زنجان-
توپ آبیِروشنِ کاموا قل میخورد جلوی پایم.
میله های بافتنی تند و تند به هم میخورند.
سرم را میچرخانم و کوه کلم و هویج را میبینم.
دلم میخواهد بروم پیش حاج خانوم و بگویم بار دیگر چاقو گیر کند به پرِ گوشتِ دستت باید چسب زخم را روی چسب زخم بزنیم ها!!
اینطور نمیشود.
حدود صد دست میخواهم که قلم بگیرم و صد چشم میخواهم تا همه جا را ببینم.
یک قلم و یک چشم برای صف اهدای طلا..
یکی برای غرفه دار هایی که در این سرما جیبشان گرمای اسکناس را حس نمیکند و با عبارت ( سود حاصل از فروش به حساب جبهه ی مقاومت واریز میشود) چادر آوارگان غزه و لبنان را گرم میکنند.
یکی هم میخواهم بنشینم برای حلوا پزها بنویسم.
دیگری را میخواهم تا پای دیگ آش بایستم و قلم بزنم.
یا بروم پیش بچهها و بپرسم مادرتان بین ترشی لیته و بادمجان انداختن چطور رجز خوانی برای اسرائیل را به شما یاد داده؟!
- پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ -
#آشپزخانه_مقاومت
#زنجان_همدل
#هیئت_تراز
برای ارتباط با این گروه
حیات را در تلگرام و ایتا دنبال کنید🌱
•| @Group_Hayat |•
ــــــــــــــــــــــــــ
🔻| روایت آشپزخانه مقاومت
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎|ایتا|بله