eitaa logo
آشپزخانه مقاومت
342 دنبال‌کننده
358 عکس
84 ویدیو
0 فایل
آشپزخانه مقاومت،اتاق پشتیبانی جنگ که توسط زنان بر پا شده است. این پویش ذیل کارگروه امهات القدسommahatalqods@در بله هست کانال پیام رسان در بله http/ble.ir/ashpazkhane_moqavemat راه ارتباطی @ma_rezaii @gomnamm2121
مشاهده در ایتا
دانلود
21.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام ما جمعی از مادران محله ی نوبنیاد شهرک شهید چمران برای دفاع از مردم مظلوم غزه آشپزخانه مقاومت راه اندازی کردیم و پای سیب،🍎🍏 مرغ ترش،🍗 ته چین🧇 ساندویچ فلافل🌯 لواشک🫐 پفک هندی🍿 سبزی خوردن🥦 اب هندوانه با گلاب 🥤 خیارشور 🥒 پیازداغ چیپسی 🧅 ،کوکی ،پیراشکی شیرین🥯🥞 برای فروش داشتیم.😋 ان شاالله پر قدرت تا پیروزی نهایی ادامه خواهیم داد.💪💪 🇮🇷🇱🇧🇵🇸 راه ارتباطی با ما: @moqavemat110 ╭┅───────┅╮ @ashpazkhane_moqavemat📻🌿 ╰┅───────┅╯
آشپزخانه مقاومت
‌ قاشق را پر از حریره‌‌بادام می‌کنم. دوباره می‌چِشَم؛ کمی داغ است، کمی شیرین و کاملاً نرم. علی دهانش را باز کرده، چشم‌هایش برق می‌زند. نمی‌دانم چندمین بار است که بهش غذا می‌دهم، اما هر بار کلی ریخت‌وپاش دارد، و به همراهش سروصدا و شیطنت. گاهی قاشق را پس می‌زند، گاهی با هر دو دست حمله می‌کند سمت کاسه؛ می‌خواهد همه‌چیز را یک‌جا کشف کند. ‌ از وقتی وارد دنیای غذاهای کمکی شده‌ایم، اولین اقلامِ فهرست خرید خانه هم عوض شده: «آرد برنج، بادام، موز رسیده.» چیزهای ساده‌ای که حالا برای‌مان مهم شده‌اند. ‌ علی با بندِ پیش‌بندش بازی می‌کند. هنوز قاشق اول را نخورده، که دستش را دراز می‌کند طرف کاسه؛ می‌پاشد روی لباسش، می‌خندد. می‌پاشد به موهای خودش، به آستینم، به روفرشی. ‌ دوباره قاشق را پر می‌کنم. دهانش باز است، اما نصف قاشق توی دهان می‌رود، نصف دیگر برمی‌گردد بیرون. روی چانه‌اش سُر می‌خورد، می‌چسبد به گردنش. با دستمال خیس شروع می‌کنم به پاک‌کردنش. ‌ وسط همین لحظه‌ی شلوغ و شیرین، فکرم یک‌هو پرت می‌شود سمت زن‌هایی که این ریخت‌وپاش‌ها را ندارند. تصویر، خودش را واضح می‌کند: «زنی با روسری خاکستری، نشسته روی زمین. بچه‌اش روی پاهایش، لاغر، بی‌رمق، با دهانِ باز، چشم دوخته به دست مادر. اما توی دست مادر چیزی نیست؛ نه بادامی پودرشده، نه کاسه‌ای گرم، نه قاشقی نرم؛ فقط یک دلِ پاره‌پاره، و کودکی گرسنه.» ‌ همه‌چیز را می‌بینم؛ واضح، بی‌صدا. و چیزی در دلم تیر می‌کشد. ما مادرها فرق زیادی نداریم. همه‌مان با یک دل‌نگرانیِ مداوم بیدار می‌شویم. همه‌مان بغض داریم وقتی تب بچه بالا می‌رود، یا چیزی نمی‌خورد. فقط بعضی‌هامان در جای متفاوتی از دنیا ایستاده‌ایم؛ با سقفی امن، با غذای کافی، با قاشق‌های نرم. ‌ قاشق بعدی را به دهان علی نزدیک می‌کنم. این بار با دست، قاشق را از من می‌گیرد. با اصرار می‌خواهد خودش بخورد. مثل بارهای قبل، مانع نمی‌شوم. نگاهش می‌کنم. لبخند می‌زنم. اما دلم سنگین است. ‌ کاش می‌شد حریره‌ بادام‌مان را قسمت کنیم. کاش لااقل غذای بچه‌ها می‌رسید به غزه، به اردوگاه‌ها، به آن‌هایی که چشم به قاشق‌های خالی دارند... . ‌ از این‌‌همه منفعل بودن خودم کلافه‌ام. از روی آخرین پیامک بانک، موجودی حسابم را چک می‌کنم. نمی‌دانم این روزها قیمت یک وعده غذای نوزاد در غزه چقدر است! اما همین، تنها کاری‌ست که از من برمی‌آید. ‌ ‌ ‌ ‌❤️ پویش ایران همدل ادامه دارد و مردم از طریق زیر می‌توانند به مردم مظلوم غزه کمک کنند: شماره کارت: 6037998200000007 شماره شبا: Ir320210000001000160000526 کد دستوری: * [پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR](https://irane-hamdel.khamenei.ir/) 📲 [جمع‌‌سپاری ۲۰ میلیاردی زائران اربعین در پیام‌رسان بله](https://ble.ir/irane_hamdel/-3324126945798594879/1754064993653) 💻 irane-hamdel.khamenei.ir
بعد از کنار میز فروش ایستاده بودم که مادری با صورت مهربان نزدیک شد و پرسید:* «این محصولات را می‌فروشید؟ با پولش چه می‌کنید؟»* قبل از من، دوستم پاسخ داد: *«می‌رسانیم به دست مردم غزه و جبهه مقاومت.»* صورتش آشفته شد و گفت:* «چرا دروغ می‌گویید؟ مگر راه باز است؟ مگر دسترسی وجود دارد؟» گفتم: «مادر جان، وقت دارید چند عکس و کلیپ باهم ببینیم؟*» فعالیت‌های ایران همدل را برایش باز کردم و توضیح دادم که از طریق گروه هایی که در غزه حضور دارند و شبانه‌روز فعالیت می‌کنند الحمد لله این پول‌ها به غزه می‌رسد. اشک در چشمانش حلقه زد و آهی کشید و *گفت: «الحمد لله، پس هنوز راهی برای کمک هست...»* بیایید کمک‌های مالی خود را دریغ نکنیم؛ این پول‌ها به غزه می‌رسد... نگوییم وای، کاری از دست ما بر نمی‌آید... قطره قطره جمع می‌شود و سیل راه می‌افتد. مشارکت در کمک به مردم غزه از طریق سایت رهبری و پویش ایران همدل http://irane-hamdel.khamenei.ir یا شماره کارت
6037998200000007
یا بواسطه نهضت مادری اردبیل،بنام زهرا تمجید
6063731094195873
نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary http://ble.ir/join/HyrhAb9uzW 🇮🇷🇱🇧🇵🇸 راه ارتباطی با ما: @moqavemat110 ╭┅───────┅╮ @ashpazkhane_moqavemat📻🌿 ╰┅───────┅╯
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میرن که به دست توانای مامان‌های کـ👩‍🍳ـدبانو بشن یه پیش غذای لذیذ و جذاب😋 پیشاپیش خداقوت بهتون🫶 ‌ ‌ 🇵🇸آشپزخانه مقاومت محله امامت_نیروهوایی 🇮🇷@ashpazkhane_moghavematt 🇮🇷🇱🇧🇵🇸 راه ارتباطی با ما: @moqavemat110 ╭┅───────┅╮ @ashpazkhane_moqavemat📻🌿 ╰┅───────┅╯
🎊مؤمنان برادران یکدیگرند که بعضى از آنان نیازهاى بعضى دیگر را رفع مى‏‌کنند و خداوند هم نیازهاى آنان را برآورده مى‏‌گرداند.از بهترین اعمال این است که انسان مؤمنى را شاد،یا گرسنگى را از او دفع کند و از غصه برهاند یا قرض او را ادا کند یا به او لباس بدهد. 🌸پیامبر مهربانی‌ها،حضرت محمد مصطفی(ص)🌸 ‌ همزمان با ✨۱۵۰۰‌مین✨ میلاد با سرسعادت پیــ❣ــامبر اکرم(ص) و میلاد با کرامت امـ❣ـام صادق(ع) 💫دومین آشپزخانه مقاومت محله امامت_نیروهوایی برگزار می‌شود: فروش انواع غذاهای 🫶سالمِ 🥘خانگیِ 👩‍🍳مامان‌پز به نفع 🇮🇷جبهه مقاومت🇵🇸 ‌ شاید برای خیلی‌ها سوال بشه که چه غذاهایی⁉️ انواع غذاهای سنتی و جوان‌پسند شامل: 😋کوفته 🌭ساندویچ‌سوسیس‌بندری(با سوسیس خونگی) 🥗سالاد ماکارونی 🧆فلافل 🥓سوسیس و کالباس خانگی و انواع میان‌وعده: 🥤آب طالبی 🍰انواع کیک خانگی و.. ‌ 🇵🇸ان‌شالله سه‌شنبه(۴/۶/۱۸)با مردم غزه بر سر یک سفره شام می‌نشینیم و یک بار دیگه همدلی‌مون رو با مظلومین جهان به دنیا نشون می‌دیم..🇮🇷✌️ ‌ 💠عزیزانی که علاقه‌مند به مشارکت در این امر خیر هستند می‌توانند مبلغ مورد نظر خود را به شماره کارت زیر واریز نمایند: 5022291335667679 راضیه سادات حجتی ‌@Hojati63 منتظر تک‌تک شما همدلان هستیم 🕔ساعت ۱۷ 🕌حیاط مسجد لیله‌القدر تهران‌نو ‌ 🇵🇸آشپزخانه مقاومت محله امامت_نیروهوایی 🇮🇷@ashpazkhane_moghavematt ╭┅───────┅╮ راه ارتباطی با ما: @moqavemat110 @ashpazkhane_moqavemat📻🌿 ╰┅───────┅╯
دوستان آشپزخانه مقاومت با دستان پرتوانشون برای روز اردو که اعضای همه ی نهضت مادری محلات حضور دارند در حال آماده سازی اقلام زیر هستند👇👇👇 *تنقلات:* 🔸کوکی بسته ای 🍪 🔸کیک یزدی 🥧 🔸پفک هندی 🔸کیک مرغ 🍗 🔸کاپ کیک 🥮 🔸پفک سویق 🍿 🔸شربت زعفران🍹 🔸قره قوروت تمشک🫐 🔸لواشک خانگی😋 *غذاها:* 🔹ساندویچ فلافل🌯 🔹ساندویچ کالباس بوقلمون خانگی 🥪 🔹 ساندویچ ناگت🌭 🔹پرس کباب مرغ 🍗 🔹آش 🍲 🔹سالاد ماکارانی 🍝 🔹دلمه🧆 🔹سیب زمینی سرخ کرده🥔 *غذای نوزاد و کودک:* 💓 فرنی برنج و بادام🍵 💓 سوپ جو و هویج و مرغ🍜 *اگر به هر دلیلی نتونستی تو این اردو شرکت کنی از کار خیر جا نموندی چون 😉 می‌تونی سفارش بدی و همزمان برای شما هم آماده و ارسال می‌شه.* 🥳 ╭┅───────┅╮ @ashpazkhane_moqavemat📻🌿 ╰┅───────┅╯ *پذیرش سفارشات اردوها، هیات ها، مراسم و برنامه ها*: @moqavemat110
آشپزخانه مقاومت
راستش امروز اصلاً تصمیم نداشتیم میز داشته باشیم. گفتم این هفته رو استراحت کنیم، چون هفته قبل هم میز نبود.😀 ولی یک‌دفعه به دلم افتاد: نکنه کمک به مردم مظلوم غزه دو هفته پشت هم وقفه بخوره؟ 😔 حتی اگه شده با یک کار کوچیک هم باید چراغ این سفره روشن بمونه.🤓 یه مقدار مواد الویه داشتم. با یکی از مامان ها تماس گرفتم، با دل بزرگشون قبول کردن آماده کنن. پیش خودم گفتم خب همینو با کمی لواشک و پفک هندی می‌بریم سر میز. اما حقیقتش خیلی خسته بودم… یاد سفارش فلافل روز قبل افتادم و پیش خودم غر می‌زدم که: "وای حالا باید پفک هندی هم سرخ کنم…" یه دفعه گروه رو باز کردم و چشمم افتاد به پیام یکی دیگه تز اعضای آشپزخانه مقاومت 😍 که گفتن: "پفک هندی با من." دلم قرص شد…💪 مخصوصاً وقتی فکر کردم با وجود بچه‌ی کوچولویی که دارن و وابستگی‌ش، باز هم قبول زحمت کردن.😇 از اون طرف ولادت پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) هم بود 🌸 دوستان گفتن جشنه، باید شیرینی هم باشه. زنگ زدم به یه مامان با سلیقه ی کیک پز گفتن کاپ‌کیک می‌پزن. خانم دیگه ای هم گفتن پیراشکی درست می‌کنن. خیالم راحت شد. هنوز داشتم فکر می‌کردم که خدایا تو این تعطیلات، همه رفتن سفر، چطوری مواد اولیه رو جور کنم؟ یکهو پیام مامان مواساتی پای کار اومد: "جابجایی داری؟ من با ماشین هستم." 🌹 بعدش خانم دیگه ای هم گفتن: "منم برای فروش میام." همین شد که مطمئن شدم خدا خودش میزبان این سفره‌ست. از اون طرف، خانم ... عزیز که مسئول خرید هستن، زنگ زدن گفتن: "این آقا سوسیس و پفک سویق رو با کیفیت عالی و قیمت مناسب میده، بخرم؟" گفتم: "بخر خدا خیرت بده" 🙏 چون واقعاً غصه می‌خوردم تعداد وسایلمون کمه. هنوز خرید نکرده بودن که یکی دیگه از دوستان پیشنهاد دادن: "حالا که سوسیس گرفتیم، چرا اسنک درست نکنیم؟" 😍 ما هم از خدا خواسته، قبول کردیم! خلاصه ۴ ، ۵ نفری دور هم جمع شدن و باهم اسنک درست کردیم. پیاز داغ هم درست کرده بودم، خیارشور هم آوردیم گذاشتیم کنار بقیه، و کم‌کم میز پر و پربرکت شد. سرمون اونقدر شلوغ شد که دیگه حتی فرصت نشد چندتا عکس بگیریم 📸، ولی خداروشکر همه‌چیز عالی پیش رفت.🤲 یدالله مع جماعت اینطوری، به برکت این ولادت مبارک و دل‌های پاک شما عزیزان، میزی برپا شد که هم شور داشت، هم صفا، هم فروش عالی. این روایت امشب نشون داد که واقعاً خدا خودش همه‌چیز رو می‌چینه، فقط کافیه نیت خالص باشه. 🌹 پ.ن: عکس آرشیوی ╭┅───────┅╮ راه ارتباطی با ما: @moqavemat110 @ashpazkhane_moqavemat📻🌿 ╰┅───────┅╯
آشپزخانه مقاومت
‌ از دیدن شماره‌ی خاله‌جان روی تلفن خوشحال شدم. سریع جواب دادم. بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: - ریحانه جون برنامه‌ی جمعه‌ت مشخص شد یا نه؟ - خودم که خیلی دوست دارم بیام ولی امتحانای رضوانه داره شروع می‌شه و می‌دونم می‌گه نمیام که درس بخونم. این‌جوری خیلی دل‌نگران می‌شم. کاش اونم میومد. - منم خیلی کار دارم، منتها دلم می‌سوزه میوه‌ها بریزه و از بین بره ، اسرافه. ‌ قرار شد پنج‌شنبه در مورد رفتن به باغشان تصمیم قطعی بگیریم.🧐 ‌ نماز صبح جمعه را که خواندم، دیگر نخوابیدم. شروع کردم به نوشتن لیست وسایل مورد نیاز و گذاشتن آنها. ساعت هفت‌ونیم زنگِ در را زدند. از دیدن خاله‌ی مهربانم با آن قدّ بلند و صورت بیضیِ پ‍ُرمهرش لبخند روی لب‌هایم نشست. دختر آرام و مهربانش زینب که هم‌سن رضوانه است هم همراهش بود. ‌ شربتی برایشان آوردم و رفتم که بچه‌ها را بیدار کنم. زینب گفت: «رضوانه رو هم بیدار کنین. دیشب باهاش چت کردم. این‌قدر وسوسه‌ش کردم که قبول کرد بیاد.»😇 ابروهایم را بالا دادم و گفتم: «خیلی بلایی زینب. خدا خیرت بده. خیالم راحت شد.»😀 ‌ بیشتر از یک ساعت در راه بودیم. وقتی رسیدیم زیبایی باغ خستگی‌مان را به در برد؛ باغشان بزرگ و سرسبز است، با ویلایی وسط آن. پر است از درختان سیب و گلابی و گیلاس و آلبالو و آلو و گردو.🍎🍐🍒🍑 ‌ ناهار را آماده کردیم و خوردیم. باید صبر می‌کردیم هوا خنک شود تا بتوانیم سراغ چیدن میوه‌ها برویم.🥵 ‌ شدّت گرمای هوا که کم شد، من و خاله سطل و سبد به دست به سمت سیب‌های تابستانی رفتیم و شروع کردیم به چیدن. گلابی‌ها را به دلیل لطافت و احتمال خراب شدن به فردا موکول کردیم. ‌ بیش‌ترِ گلابی‌ها روی شاخه‌های بلند بود و ناچار شدم برای چیدنشان نردبان بیاورم. میوه‌ها آن‌قدر رسیده بودند که وقتی در دست می‌گرفتمشان، با یک اشاره کنده می‌شدند.🪜 ‌ تجربه‌ی چیدن میوه بسیار لذت‌بخش بود؛ ولی دخترها به بهانه‌ی درس داشتن، خودشان را از آن محروم کردند!😕 ‌ ناچار بودیم به قدری که میوه در صندوق ماشین جا می‌شد، بچینیم. زیر سایه و در جای خنک گذاشتیمشان تا سالم‌تر به مقصد برسند. ‌ ‌ دو روزِ پرکار و پرآرامش و لذت‌بخش خیلی زود به پایان رسید. بعد از نماز صبح روز یکشنبه، وسایل و میوه‌ها را در ماشین جا دادیم و باغ زیبای خاله‌جان را به مقصد منزل ترک کردیم.🚘 ‌ جاده خلوت بود و خیلی زود و راحت رسیدیم. خاله جان فقط یک سبد میوه برداشت و گفت بقیه مال شما باشد.😇 ‌ به خانه که رسیدیم، میوه‌ها را بالا بردم و شروع کردم به جداسازیِ بهتر و بدتر و جا دادنشان در یخچال. مقداری هم برای همسایه‌ها گذاشتم. ‌ آن حجم از میوه را که دیدم ناگهان دلم گرفت. کاش می‌توانستم از این میوه‌ها به بچه‌های غزه هم بدهم! ‌ فکری در ذهنم جرقه زد. گوشی را برداشتم و سراغ گروه مادرانه‌ی محله‌مان رفتم و نوشتم: «فروش صددرصدی به نفع مقاومت سیب و گلابی ارگانیک تازه چیده شده، محصول باغ دماوند. هزینه خرید را مستقیما به سایت رهبری برای کمک به غزه واریز کنید.» نوشته و قیمت را به عکسی که از میوه‌ها گرفته بودم پیوست کردم و در گروه گذاشتم. ‌ به چند ساعت نکشید که همه‌ی میوه‌ها به سمت غزه به حرکت درآمدند؛ جز مقدار کمی که در کشوی یخچال برای خودمان گذاشتم!🇯🇴 ‌ ‌ ‌💠 بله | ایتا 💠 🇮🇷🇱🇧🇵🇸 راه ارتباطی با ما: @moqavemat110 ╭┅───────┅╮ @ashpazkhane_moqavemat📻🌿 ╰┅───────┅╯