🔸️توبه خانم بی حجاب
📖آیت الله ری شهری رحمه الله علیه از آقاي محمد رضا خُرميان، قاري بين المللي قرآن و كارمند وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران نقل می کنند:
سال ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ دو مرتبه به شهر زوريخ كه از شهرهاي بزرگ كشور سوئيس است، دعوت شدم. در آنجا مسجدي هست به نام «امام علي عليه السلام» كه متعلق به ايرانيان مقيم زوريخ است. البته شيعيان افغاني و عراقي هم در آنجا حضور مييابند. هر دو دعوت در ماه محرم الحرام بود. بنده هر شب نماز جماعت مغرب و عشاء را اقامه ميكردم و سپس چند دقيقه اي قرآن تلاوت كرده، بعد از آن حدود يك ساعت پيرامون علل قيام امام حسين عليه السلام و بعضاً احاديث اخلاقي سخنراني ميكردم. پس از آن عزاداري و توسل و سينه زني مفصل و روضه خواني سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام شروع ميشد كه خودم همه را ميخواندم. پس از دعا و اتمام مراسم نيز، شام داده ميشد. در چندين شب متوالي وسط روضه خواندن متوجه شدم كه در قسمت خانمها كه پشت پرده بودند، خانمي با صداي بلند گريه ميكند و بعضاً جيغ ميكشد و نعره ميزند. از آقاي خياباني كه مسئول و گرداننده مسجد بود پرسيدم: آيا اين خانم مشكلي دارد و يا مثلاً اولادش فوت شده كه اين طور گريه و ناله ميكند؟ . آقاي خياباني گفت: اين خانم داستاني دارد كه ميگويم بيايد در دفتر مسجد تا خودش براي شما تعريف نمايد. آن خانم به دفتر مسجد تشريف آوردند. به او گفتم: شنيدهام كه حال خوشي داريد، ميخواستم ببينم اگر داستاني داريد برايم نقل كنيد تا استفاده كنيم. آن خانم گفت: من و شوهرم با دختر و پسرم حدود پانزده سال قبل براي زندگي به شهر زوريخ آمديم. از روز اوّلي هم كه آمديم متأسفانه دينمان را كنار گذاشتيم. من حجابم را كنار گذاشتم و نماز و روزه و عبادات را هم ديگر به جا نياورديم. مادرم وقتي فهميد كه من بي حجاب شده ام، مرتّب از تهران تلفن ميزد و مرا نصيحت ميكرد. مادرم با گريه ميگفت: پدرت از وقتي كه فهميده تو #بي_حجاب شدي، نماز نمي خواني و عبادت نمي كني، دائماً گريه ميكند و سر نمازها برايت دعا ميكند كه هر چه زودتر با خدا آشتي كني.
پس از گذشت پانزده سال، امسال دو ماه به محرم مانده، شبي در عالم رؤيا ديدم كه در سالني هستم كه مردها و زنهاي زيادي در آن جمع بودند. يك دفعه در سالن باز شد، آقايي آمد و با صداي بلند اعلام كرد: آقايان و خانمها آماده باشيد، الآن آقا امام حسين عليه السلام تشريف ميآورند. طولي نكشيد كه در سالن باز شد و آقا امام حسين عليه السلام با جبروت و چهره اي بسيار زيبا و نوراني كه من در عمرم شخصي به آن شُكوه و زيبايي نديده بودم، تشريف فرما شدند. جمعيت، كوچه باز كردند، آقا آمدند و شروع به سلام و عليك با حاضران كردند. من در عالم خواب با خودم گفتم: اي واي بر من! من كه #حجاب ندارم، چطور با آقا روبرو شوم؟ حضرت كه نزديك من شدند، من دو دستم را روي سرم گذاشتم كه جلوي آقا خجالت نكشم. وقتي حضرت نزديك من رسيدند، من به ايشان سلام كردم. تا سلام كردم آقا روي مباركشان را از من برگرداندند. يك لحظه ساكت شدم و نفس در سينهام حبس شد. بعد، امام حسين عليه السلام فرمودند: دخترم! ما به تو چه بدي كرديم كه شما با ما قهر كرديد؟ . من ديدم هيچ جوابي ندارم؛ زيرا راست ميگفت. آنها كه به ما بدي نكرده بودند. ما خودمان به خودمان بدي كرديم و با اين بزرگواران و با مكتب انسان ساز آنها قهر كرديم. در اينجا شروع كردم به گريه كردن. جيغ ميزدم و مرتب ميگفتم: آقا! غلط كردم، اشتباه كردم، جبران ميكنم. سپس آقا امام حسين عليه السلام فرمودند: دخترم! اگر ميخواهي عاقبت به خير شوي و اگر ميخواهي ما از شماها راضي شويم اين گوشه عباي مرا بگير. تا خم شدم و گوشه عباي آقا را گرفتم از خواب پريدم. بعد از اين ماجراي خواب، دو ماه است كه باحجاب شده ام. دخترم هم باحجاب شده است. خودم و شوهرم نماز ميخوانيم و با خدا و قرآن و پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام آشتي كرده ايم. گريهها و آه و سوزهاي من از گذشتهام است كه چطور پانزده سال در جهل و ناداني بوديم و چقدر مردها موي سرم را ديدند. گريه ميكنم تا گناهانم پاك شود. به او گفتم: اين كه امام حسين عليه السلام شما را از ضلالت و گمراهي نجات داد، همه از دعاهاي پدر و مادرت بوده، هميشه آنها را دعا كن و مواظب خود و بچه هايت باش.
📚منبع:خاطرههاي آموزنده/ محمدي ري شهري صفحه۸۴
کانال محتوایی عفاف و حجاب
https://eitaa.com/asibha_hejab