_بیرون چی میبینی؟
(از پنجرهی پشت سرش به بیرون نگاه میکنم.)
+درختها، آسمون و یه کم ابر میبینم؛
و چند پرنده روی شاخههای درخت.
_هیچ چیز غیر عادی نیست، درسته؟
+درسته
_ولی اگر میدونستی فردا صبح،
دیگه نمیتونی اینها رو ببینی،
همه چیز ناگهان در نظرت جلوه میکرد
و ارزشمند میشد، نه؟
#شکر_گذاری
#جزئیات