دلمان خوش بود به اینکه سالی یکبار میرویم خارج. خارج از دنیایی که گردش روز و شبش حول حساب پساندازی میگردد که قرار است آرامش ذخیره کند برای روزهای مبادای عمری که در آغوش باد خفته است.
دلمان خوش بود پنج روز از سیصدوشصتوپنج روز سال را میرویم به دنیایی که فقط غلظت چایهایش، میشوید و میبرد تمام اندوه بشری را.
دلمان به دیدن خارجیهایی خوش بود که خروج کرده بودند علیه تِزهای بشری، علیه رفاه، آه، حسرتِ نداشتنها، علیه بخل، حرص، طمع، علیه انسانیتِ شرطیشده.
دلمان خوش بود به قیمههای نجفی، به کباب ترکی، به فلافلهای پر از کلمی که هر قرصش یک دنیا کلام داشت با آدمهایی که توی صف نذری، صبر ایستاده بودند.
دلمان به میهمانشدن در منزل میزبانهایی خوش بود که باهم مسابقه میدادند برای آنکه محبت، ایثار و مجمعههای پر از عاطفهشان را خرجِ ما کنند.
دلمان به تاولهایی خوش بود که تعفن دنیا را از وجودمان بیرون میکشید و دور میریخت هر چیزی را که در وجودمان بوی حسین(ع) را نمیداد.
دل ما به گریهها و نالهها و اشکهایی خوش بود که افسردگی انسان امروز را درمان میکرد.
دلِ غمگرفتهی ما در این دنیای کوفتی؛
به اربعین حسین(ع) خوش بود. به آن خستگی، کوفتگی، و شرمندگیهای توی راه دربرابر عظمت و شکوهِ اجتماعِ ایمان.
اینک تو؛
که راه را به روی فقرا بستهای،
بر ما بگو: "دنیا بیکربلا مَظَنّه چند؟"
#اربعین
#پیادهرویاربعین #کربلا
[ @asraneh313 ]