حسین یوسف الهی رانندگی میکرد و من صحبت میکردم. گفتم : «چند تا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که باید موفقیت آمیز نبودند. به گمانم این یکی هم مثل بقیه نتيجه نمیدهد» گفت : «برای چه نتيجه ندهد؟» گفت : « اتفاقا در این نبرد پیروز هستیم.» گفتم : «حسین اطمینان داری؟ عملیات عبور از اروند سخت است؛ موفق میشویم؟» خندید و با تکه کلام همیشگیاش گفت : « حسین پسر غلامحسین میگوید.» حسین را میشناختم و میدانستم که بیحساب حرف نمیزند. گفتم : « از کجا میدانی؟» گفت: «خبر دارم» گفتم : « از کجا؟» گفت : «گفتند که ما پیروزیم.» پرسیدم : « کی گفت؟» جواب داد : «حضرت زینب.»
اطمينان او برایم کافی بود. من به حسین اطمینان داشتم و هرگز از اطمینان به حسین پشیمان نشدم.
📖 حاج قاسم
🌹 #صلوات_برروح_پاک_شهدا
.