↫☸ #آب_جوش
✅ یکی از بهترین و موثر ترین درمان #سرطان و #لک های پوستی خوردن آب جوش است!!!!
برای درمان سرطان باید آب جوش خورد و دوید تا بدن عرق کند
✅ وقتی آب جوش میخوریم و میدویم، آبی که باید از طریق کلیه دفع شود در بدن #گردش میکند و از عروق دفع میشود بنابراین سبب #شویندگی تمام اعضا میشود
👈 تقریبا۷۵درصد هر سلولی آب است، وقتی آب سلول، #غلیظ و سودایی شد، در اندامی از بدن بیماری ایجاد میشود و به دلیل این سودای موجود در داخل سلول، چهره ما #تیره تر میشود و چروک برمیدارد وقتی این سودا فشرده شد موجب بروز سرطان میشود!!!
👆حال اگر بخواهیم این سرطان را درمان کنیم، با #شویش_سودا از طریق آب جوش این کار را میکنیم
عرق کردن بعد خوردن آبجوش مثل این است که وقتی زائده ای به لیوان چسبیده باشد،بتدریج آب رویش میپاشیم این زائده کوچکتر و لاغرتر میشود تا در نهایت #پاک میشود
👈 شویش با آبجوش و عرق کردن چون #سراسری است ،هر چه سودای داخل سلول هاست را پاک میکند،بدن #قویتر میشود و قدرت عمومی بدن افزایش می یابد
قاعده مصرف ابجوش این است که هر روز ۴الی۶لیوان بخورند و بدوند .البته بلغمی مزاجها آب جوش را همراه #عسل بخورند
و هر شب ۱۳-۱۴عدد #بادام_درختی ،دانه دانه بصورت آدامس بجوند تا مغزشان سرد نشود
✅ بیمار سرطانی باید پیوسته آبجوش بخورد تا خوب شود
البته چون بیماران سرطانی ضعف شدید دارند توصیه میشود یک هفته آبجوش بخورند و یک هفته رژیم معمولی خود را داشته باشند
اگر بخواهیم به اینها غذای دیگری بدهیم یک غذای ساده #سوپ_گندم با #روغن_زیتون میدهیم
📚دراسه فی طب الرسول،استاد تبریزیان
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از من گدای حیدرم
💢حاج اسماعیل دولابی:👇👇
🔸در هر شبانه روز لااقل یک #سجده_ی_طولانی داشته باشید.
👈به #تربت_امام_حسین(ع) زیاد سجده کردن #اخلاق را عوض می کند.
🆔پرسش و پاسخ طبی
http://eitaa.com/joinchat/579534864C98ec26c28c
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
رازِ پلِ خرگوشی 🌹
در یک جنگل زیبا و سرسبز خرگوشِ بازیگوشی زندگی می کرد.
که سفید و زیبا و تُپُل بود.
اسمش خرگوشی بود.
خرگوشی هرروز به این طرف وآن طرفِ جنگل می رفت و غذاهای خوشمزه پیدامی کردو می خورد.
از سبزی های معطر و خوشبو تا میوه های آب دار و خوشمزه .
اما خرگوشی عاشقِ هویج بود.
هیچ غذایی از هویج برایش خوشمزه تر نبود.
مرتب به امید پیدا کردنِ هویج به این طرف وآن طرف می رفت.
تا اینکه یک روز؛ از دور برگهای هویجی را دید .
با خوشحالی به سمتش دوید.
"بله خودش بود."
برگهای هویج نشان می داد که چند هویج درشت و خوشمزه زیرِ زمین منتظرِ خورده شدن هستند.
با خوشحالی زبانش را دورِ دهانش چر خاند و آب دهانش را قورت داد و
دستهایش را به هم مالید و گفت:
_بالاخره بعد از مدت ها یه هویج خوشمزه پیدا کردم. امروز باید دلی از عزا در بیارم.ولی بهتره اول برم دستهام را بشویم و بعد بیام.
کمی آن طرف تر یک رودخانه بود و یک پل روی رودخانه.
خرگوشی جلو رفت. ولی با تعجب دید که این پل با تمام پل هایی که دیده فرق دارد.
خیلی باریک بود و تکان تکان می خورد.
کمی نگاهش کرد ولی چیزی نفهمید.
برگشت که هویج را بخورد.
اما همین که دستش را دراز کرد برای چیدنِ هویج، صدایی شنید.
_صبر کن ... صبر کن.
با تعجب اطراف را نگاه کرد.
کبوتری به او نزدیک می شد.
کبوتر نفس نفس زنان کنار خرگوش نشست وگفت:
_خواهش می کنم این هویج ها را از زمین بیرون نیار.
خرگوش گفت:
_چی می گی؟من مدتهاست دنبال هویج می گردم حالا اینها را بیرون نیارم؟
کبوتر گفت:
_من می دونم که چقدر هویج دوست داری. به خاطر همین می گم این هویجها را بیرون نیار.
خرگوشی که پاک گیج شده بود؛ گفت:
_یعنی چی؟
کبوتر آرام تر گفت:
_اگر این هویجهارا درنیاری من بهت مزرعه هویج را نشان می دم که تا عمر داری راحت از هویج هاش بخوری.
چون صاحب مزرعه؛ مزرعه اش خیلی بزرگه؛ هیچ وقت هویج های آن قسمت را برداشت نمی کنه. وتو به راحتی می تونی از آن هویج ها بخوری.
خرگوشی شگفت زده گفت:
_راست می گی؟زود باش نشانم بده .
کبوتر گفت:
_دنبال من بیا و قول بده که نترسی.
خرگوشی قول داد وبه دنبال کبوتر راه افتاد.
کبوتر به سمت پل رفت. و از خرگوش خواست که از روی پل عبور کند.
خرگوشی خیلی ترسیده بود. چون پل هم باریک بود وهم تکان های زیادی می خورد. می خواست برگردد که کبوتر گفت:
_من بهت قول می دم که تورا به مزرعه هویج ببرم فقط نترس وبیا.
خرگوشی چشمهایش را بست و آرام آرام
روی پل رفت.
پل مرتب تکان می خورد و خرگوش از ترس جیغ می کشید ولی کبوتر مرتب به او وعده می داد که هویج های زیادی در انتظار توست.
خلاصه با هر بدبختی بود؛ خرگوشی خودش را به آن طرف پل رساند.
کبوتر گفت:
_آفرین خرگوش زرنگ.حالا دنبالم بیا.
خرگوشی پشت سرش را نگاه کرد. آن طرف پل هنوز هویج در زمین بود.
دنبال کبوتر راه افتاد.
کمی آن طرف تر مزرعه هویج را دید.با ذوق وشوق خودش را به آن رساند و هرچقدر دلش می خواست خورد.
وقتی سیر شد.
به کبوتر گفت:
_خیلی از تو ممنونم. تا به حال اینقدر هویج یک جا ندیده بودم.
خیلی خوشمزه بود.
ولی یک سوال: چرا نگذاشتی آن هویجها را بخورم. چه اشکالی داشت آنها را می خوردم و بعد می آمدم اینها را هم می خوردم؟
کبوتر گفت:
_آخه اگر آن هویجها را می خوردی دیگه نمی تونستی اینها را بخوری.
خرگوش با تعجب پرسید:
_چه طور مگه؟
کبوتر گفت:
_اگر آن هویجها را از زمین در می آوردی.
در تور صیاد گرفتار می شدی.
و هیچ وقت نمی توانستی به این مزرعه برسی .
چون ریشه های آنها به تور صیاد وصل بود.
خرگوش باتعجب به حرف های کبوتر گوش دادو از او تشکر کرد.
ودر دلش خدارا شکر کرد.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
تورا من باتمامِ جان ستایم
تو جانی و منم جانان ستایم
همه هستیم اگر بر باد رفته
توهستیِ منی، من آن ستایم
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت🌹
در پناه خدا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#سلام_امام_زمانم 🌹
آزرده گشتـ خاطرتـ از ڪرده های من
آقا ببخش نوڪرتان دَردِسَر شده ...،
#آقا_ببخش..😭
#مولایم_ببخش_شرمنده_ایم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون