🚨 در فرهنگ ما روحیه "راحت طلبی" به فراوانی دیده میشه.
فرهنگ تن پروری و تنبلی که هر روز داره تقویت میشه.
بچه ای که باید از ۷ تا ۱۴ سالگی تحت برنامه شدید نظم و ادب قرار بگیره
والدین و مدارس، با این عنوان که بچمه و اذیت میشه میگن بذار راحت باشه!!!
😒
عه!!! یعنی چی "راحت" باشه؟!
💢 خب این اگه الان راحت باشه پس فردا نمیتونه درست زندگی کنه، درست تحصیل کنه و موفق بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مبارزه با راحت طلبی در بین رزمنده ها
خیلی جالبه👌
استاد #پناهیان
#خانومها_بخوانند
👈ریتم قلب مرد با تن صدای همسرش ارتباط مستقیم داره
🔻شاید باورتون نشه ولی خانومایی که لحن صداشون بالاست به هیچ وجه برای همسرشون خوشایند نیستن
🔻وقتیکه پیش همسرتان هستید، ملایم صحبت کنید. تن صدایتان را طوری تنظیم کنید که همسرتان از صحبتکردن شما آرامش بگیرد.
🔻 از کلمات وزین و عبارات محبتآمیز استفاده کنید وگاهی با صدای کودکانه با همسرتان صحبت کنید اما نه خیلی زیاد و نه در زمان رابطه جنسی
🔻لحن آرام و استفاده از واژه های محبت آمیز مثل عزیزم . عشقم و ... معجزه خواهد کرد
❤️در یک کلام: همه چیز به لحن شما بستگی دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃🍃
مردها تصور ميكنند تلاش براي تامين خانواده براي نشان دادن علاقه و محبتشان به همسر و خانواده كافي است.
در حالی که اينها نشانه مسئوليتپذيري تلقي ميشوند نه عشق و محبت!
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃
#سیاست_های_دوران_نامزدی
🔵 هواشو داشته باش از همین اول ...
✅برای اینکه احترام نامزدتون از همین اول،توی خانواده خودتون بیشتر بشه:
👈اولا همیشه از خوبی هاش توی خانوادتون بگین و سعی کنین جریان اختلافات رو برای خانوادتون تعریف نکنین چون شما دو تا آشتی میکنین ولی اون تصور بد داخل ذهن خانوادتون یا هر کسی که جریان رو براش تعریف کنین میمونه.
🍃🌹
👈دوما اینکه توی جمع همیشه اسمش رو با احترام و الفاظ قشنگ صدا کنین. مثل "سعید آقا"...
حتی وقتی که نیست توی تعریف هاتون نگین "سعید" بگین "سعید آقا"
اینجوری بقیه هم حواسشون هست و احترام بیشتری به نامزدتون میذارن و احترام بیشتر به نامزدتون احترام بیشتر به شماست.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃
▫️ مردها دوست دارن در رأس باشن و حرفشون مورد توجه باشه
▪️حالا اگر در موضعی قرار بگیرن که بهشون دستور داده بشه اصلا بعید نیست که عکس اون کار رو انجام بدن یا اصلا اون کار رو انجام ندن.
▫️ پس سعی کنین اصلا به شوهرتون دستور ندین و اصلاً رئیس بازی در نیارین ، بخصوص در مورد خانواده همسرتون
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃
#آقایون_بخوانند
#همسرتان_را_عاشق_کنید
❣به ظاهر و لباسش توجه کنید( زنها عاشق دیده شدن هستند).
❣ مرتب و تمیز باشید و به ظاهر خود برسید.
❣مرد باشید( بچه ننه نباشید، استقلال مالی و قدرت تصمیم گیری داشته باشید، زنان از اینکه شوهرشان وابسته باشد متنفرند).
❣غافلگیری یا به قول امروزی ها " سوپرایز" کنید( زنان شیفته غافلگیر شدن هستند، حتی یک شاخه گل، هدیه کوچک و یا یک پیام عاشقانه).
❣ بحث و مشاجره نکنید.
❣در مهمانی ها متشخص باشید و هوایش را داشته باشید( نگاه محبت آمیز در جمع را فراموش نکنید) .
❣مناسبتهای حیاتی را فراموش نکنید
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃🍃
وقتی همسرتان اشتباه میکند به او نگویید: "دیدی گفتم"
👈اگر از اشتباه كردن در حضور شما #هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما #دورتر ميشود.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃
👈🏻برای خوشبخت شدن با یک مرد
کافیست او را باور کنی، حتی اگر دوستش هم نداشته باشی
👈🏻و برای خوشبخت شدن با یک زن کافیست او را دوست داشته باشی.حتی اگر باورش نداشته باشی!
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃
✴️ دلایل بیوفایی مردان
🔅 رفتار تحکمآمیز زن با شوهر
🔅 سرزنش کردن مرد توسط زن
🔅بیتوجهی زن به رابطهی زناشویی
🔅 توجه بیشتر زن به خانوادهی پدری خود
🔅 تمرکز بیش از حد زن بر روی فرزندان و یا دوستان
🔅 وقتی زن مانند یک مادر با همسرش رفتار میکند
🔅وقتی زن بذر شک و تردید را در ابتدای رابطه میکارد
🔅 زنانی که به کار و مادیات بیشتر اهمیت میدهند
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃
💢تاثیر مثبت مهمانیهای زنانه💢
تحقيقات جدید نشان داده که علت عمر طولانیتر زنان و ميزان کم تر #سکته_قلبی در میانشان، همین میهمانی های زنانه است.
#زن_ها به نحوه مختلفی با یکدیگر ارتباط برقرار ميکنند و یک سیستم حمایتی فراهم می آورند که #استرس و دشواری های زندگی را با یکدیگر تقسیم کرده و از شدت آن می کاهند. این کیفیت که به« وقت گذرانی با دوست های مونث» تعبیر ميشود ، در بدن به تولید #سروتونین بیش تر کمک می کند؛ نوعی انتقال دهنده عصبی که با افسردگی مبارزه ميکند و در بدن حس سرزندگی و نشاط بوجود می آورد.
در این میهمانی ها زنان راحت و رها حرف ميزنند ، مهم نیست که این صحبت در مورد دستور پخت غذایی جدید باشد یا تجربه ای در نحوه برخورد با کودکان یا تعریف داستان فیلم تأثیرگذاری که به تازگی دیده اند. مهم این است که زن ها میتوانند حرف بزنند. اینگونه که معلوم است حرف زدن #فشار_خون شان را تنظیم ميکند ، اعصابشان را ارامش مي کند ، روحشان را شاداب و احتمالا ميزان چربی و کلسترول خونشان را میزان نگه می کند
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🍃🌸 🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Pnahian-Clip-TaghViatRavabeteKhanevadegiBaRozeEmamHosein-128k.mp3
2.29M
🎵 تقویت روابط خانوادگی با روضه امام حسین(ع)
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
#افطارانه ۶
عمریست پُشتِ تمامِ بدیهایم ایستاده ای، و مُنتظرِ یک پشیمانیِ منی!
چقدر طول می کشد تا بفهمم؛ تو زودتر از زود، راضی میشوی!
اولین جرعه ی آب
بالحسینِ..."الهـی العفــو "
استادمحمدشجاعی
#التماس_دعای_فرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#داستان_کودکانه
هدیه🌹
زینب با خوشحالی از مغازه بیرون آمد.
به وسایلی که خریده بود نگاه کرد.
زهرا گفت:
_وای چقدر قشنگن.
زینب خندید و گفت:
_حالا فردا ببین چی درست کنم. چند روزِ که خوراکی نخریدم تا اینا رو بگیرم.
زهرا گفت:
_خوش به حالت. ولی من هنوز هیچی نگرفتم.
زینب دستش را گرفت و گفت:
_شاید بتونم دوتا درست کنم. ناراحت نشو.
با هم به خانه رفتند. در راه بچه ها را می دیدند. هر کس برای معلمش کادویی گرفته بود.
بعضی ها هم دسته گل گرفته بودند. زینب و زهرا با حسرت به دسته گل ها نگاه کردند. اما آن ها پولی برای خریدن دسته گل نداشتند.
وقتی به خانه رسیدند. زهرا گفت:
_الان می رم ناهار می خورم میام کمکت.
خداحافظی کرد و رفت.
زینب برایش دست تکان داد.
وارد خانه شد. مادر امیر علی را در تختش گذاشت. جواب سلام زینب را آهسته داد. به آشپزخانه رفت. زینب لباس هایش را عوض کرد.
وسایلش را برداشت. از اتاق بیرون رفت.
مادر سفره را چید. برای زینب غذا کشید.
زینب با خوشحالی وسایل را نشان داد و گفت:
-مامان ببین، می خوام با این روبان ها و چسب و مقوا، برای خانم معلم، قاب عکس درست کنم.
مادر نگاهی کرد و گفت:
-آفرین، منم کمکت می کنم.
هنوز غذایشان تمام نشده بود که صدای گریه امیر علی بلند شد. مادر به اتاق رفت. امیر علی را بغل کرد. ولی او اصلا ساکت نمی شد. مادر گفت:
_این بچه حالش خوب نیست. خدا کنه بابا زود بیاد باید ببریمش درمانگاه.
زینب از جا بلند شد. پای امیر علی را گرفت و گفت:
-وای چقدر داغه.
امیر علی سرش را روی شانه مادر گذاشته بود.
گریه اش بند نمی آمد. مادر راه می رفت. دستمال نمدار روی پیشانی و پاهایش می گذاشت. اما فایده ای نداشت. یک ساعت بعد پدر آمد. امیر علی را به درمانگاه بردند. زینب تنها ماند. تکالیفش را انجام داد. نگاهی به ساعت کرد هوا داشت تاریک می شد. ولی پدر و مادرش نیامده بودند. زهرا هم تماس گرفت و گفت که نمی تواند بیاید. نگاهی به وسایلش انداخت. باید خودش قاب عکس درست کند. قیچی و چسب را آماده کرد. عکسی را در کتاب داستانش بود، نگاه کرد. می خواست قاب عکسش شبیه آن شود.
با خودش گفت:
_اگر عکس خانم معلم در این قاب باشد، چقدر قشنگ می شود.
خط کش را برداشت. مقوا را از وسط نصف کرد. تا برای زهرا هم قاب درست کند.
روبان ها را با دقت، فرفری کرد و دور تا دور مقوا چسباند. کار سختی بود. دلش می خواست مادرش بود و کمکش می کرد. چسب آبکی به دستش می چسبید. روبان ها نا مرتب می شد.
باید دوباره آن ها را می چسباند.
هوا تاریک شده بود. هنوز کارش تمام نشده بود.
با سختی قاب ها را آماده کرد.
حالا باید در آن ها نقاشی می کشید. تبریک روز معلم را باید زیبا می نوشت. با خودش گفت:
_کاش زهرا اینجا بود. او خط و نقاشی اش بهتر از من است.
کارش که تمام شد، با خوشحالی به قاب ها نگاه کرد. باید تا صبح بمانند، تا چسبش خشک شود. بعد آن ها را کادو کند. نگاهی به کاغذ کادویی که خریده بود انداخت. لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت. بالاخره پدر و مادر آمدند. امیر علی، خواب بود. مادر شام را آماده کرد. امیر علی بیدار شد. دوباره شروع به گریه کرد. مادر داروهایش را داد. ولی بهتر نشد.
پدر به زینب گفت:
_دخترم تو باید بخوابی.
زینب به اتاق رفت. نگاهی به قاب ها اندخت. لبخند زد و خوابید.
صبح با صدای مادر بیدار شد. سریع از اتاق بیرون رفت. امیر علی، داشت روی زمین چهار دست و پا می رفت. زینب خوشحال شد. به آشپزخانه رفت.
پدر به اداره رفته بود. مادر سفره را پهن کرد. برای زینب چای ریخت. خودش هم نشست. لقمه ای نان و پنیر و گردو پیچید تا در کیف زینب بگذارد. زینب لقمه ای در دهانش گذاشت.
مادر از آشپزخانه بیرون رفت. با صدای بلند گفت:
_ای وای.
زینب از جا پرید. با خودش گفت:
_نکند برای امیر علی اتفاقی افتاده.
از آشپزخانه بیرون رفت. اما صدای مادر از اتاق می آمد. با عجله به طرف اتاق دوید.
امیر علی قاب ها را برداشته بود.
روبان های آن ها را کنده بود. و مقواهایشان را پاره کرده بود.
زینب با دیدن آن ها زیر گریه زد.
مادر هر چه گفت، فایده نداشت. زینب خیلی ناراحت بود. گفت:
-الان همه بچه ها کادو می آورند. ولی من چیزی ندارم.
مادر امیرعلی را درون تختش گذاشت.
زینب را بوسید. دستش را گرفت و به طرف کمد برد. در کمد را باز کرد. دو کتاب برداشت. به زینب داد و گفت:
_من این دوکتاب را خیلی دوست دارم. یادگاری است. ولی معلمت برای شماها خیلی زحمت می کشد. من این کتاب ها را هدیه می دهم به تو. تا برای او ببری. زینب کمی آرام شد. مادر با کاغذ کادویی که زینب خریده بود. کتاب ها را کادو کرد. با خطی زیبا روی آن ها نوشت.
"معلم عزیزم روزت مبارک "🌹
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
مرا شستشو ده به غفران خدایا
به دریای عفو رمضان خدایا
به روحم صفا ده به جسمم شفا ده
به ماهت شوم چو مهمان خدایا
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
التماس دعا
حاجات روا
شبتون بهشت🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام صبح بخیر🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶
#حدیث_رمضان
💫امام صادق علیه السلام فرمود:
هر كس روزه دارى را افطار دهد، براى او هم مثل اجر روزه دار است.✨
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
#سلام_امام_مهربانم
ای راحت دل، قرار جانها برگرد
درمان دل شکسته ی ما، برگرد
ماندیم در انتظار دیدار، ای داد
دلها همه تنگِ توست مولا برگرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀