eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبح بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💖✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در بهشت مقام و منزلتی وجود دارد که هیچ بنده ای به آن نرسد ، مگر به درد و بیماری ای که در بدنش حادث شود.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
غایبی از نظر اما شدہ‌ایی ساکن دل بنما رخ به من ای غایب مشهود بیا نیست خوشتر زشمیمت نفس باغ بهشت گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_بیســت_و_پـنجـم ✍صدایی ناآشنا و مردانه به گوشم رسید.
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍گرمای عجیبی در سرم احساس میکردم دلم فریاد میخواست و یک سیلی محکم نفسهایم تند و بی نظم شده بود با صدایی خفه به سمتش هجوم برم گورتو از خونه ی من گم کن بیرون عوضی لبخندهایش پنجه میکشید بر صورتم. دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا برد آرووم مودب باش دخترِ ایرانی چقدر از این نسبت متنفر بودم فریاد کشیدم من ایرانی نیستم با ابروهایی بالا رفته به عثمان نگاه کرد عه مگه نگفتی عاشق یه دختر ایرانی شدی عثمان دست پاچه و عصبی لیوان را روی اپن گذاشت و به سمت یان آمد ببند دهنتو بیا بریم بیرن و او را به سمت در هل داد دوست داشتم با دو دستم گلوی عثمان را فشار دهم او پست تر از چیزی بود که فکرش را میکردم یان در حین خروج زورکی ایستاد سارا اگه اون زن در حد یه انسان برات مهمه ببرش ایران راستی این کارتمه هر کمکی از دستم بربیاد برات انجام میدم و کارت را روی میز گذاشت این مرد واقعا دیوانه بود عثمان به ضرب از خانه بیرونش کرد در را بست و به سمتم آمد سرش پایین بود و صدایش ضعیف سارا من عذر عصبی بودم آنقدر زیاد که ضربان قلبم را به بلندی و وضوح میشنیدم:گمشو بیرون دیگر نمیخواستم ببینمش هیچ وقت دستی به صورتش کشید و از خانه خارج شدکلافه به سمت حمام رفتم آّب سرد را باز کردم و با لباسهایم، در مسیر دوش ایستادم آنقدر آتش در جانم بود که این سرما به استخوانم نمیرسید سرگردان و عصبی به سمت اتاق مادر رفتم روی سجاده نشسته بود و زل زده به قاب عکسِ من و دانیال، چیزی زیر لب زمزمه میکرد رو به رویش نشستم هیچ وقت به مادری قبولش نداشتم اما یک انسان چطور من از ایران میترسیدم ترسی آمیخته با نفرت آن روانشناس دیوانه چه میگفت ایران کجایِ نقشه ی زندگیم بوداما دلم به حالِ این زن میسوخ زنی که تک فرزنده والدینش بود و از ترسِ ناپدید شدن منو دانیال توسط شوهرش، نتوانست حتی در مجلسِ ترحیم پدرو مادرش شرکت کند یان راست میگفت، در حد یک انسان باید برایش دل میسوزاندم خیره به چشمانش پرسیدم دوست داری بری ایران حوضچه ی صورتش پر از اشک شد این زن به چه چیزی در آن خاک دلبسته بود 🍃🌼🍃🌼🍃 ✍پریشان و گیج از خانه بیرون زدم شب  بود و تاریک وارد اولین کلوپ شبانه شدم شاید آرامم میکرد همیشه آرامم کرده بود و من باز همان انتظار را داشتم اما تجدید خاطرات ناراحتم میکرد  تهوع و درد به معده ام لگد میزدند دستی مردانه دستم را گرفت سر چرخاندم همان روانشناس کت و شلوار پوش امروز بود من مسلمون نیستم ابرویی بالا انداخت و سر تکان داد:اگه قصد کتک کاری نداری بشینم در سکوت به درد بی امان معده ام فکر میکردم صندلی گرد کناریم را کشید و رویش نشست ساعت مچی مردانه و فلزی اش با آن صفحه ی بزرگ و پر عدد نظرم را جلب کرد من زیاد با این چیزاموافق  نیستم بیشتر از آرامش، تداعی میکنه، مشکلاتتو دختر ایرونی نمیداستم که چه اصراری به ایرانی خواندنم داشت حواسم جمع نبود و حضورش در آن زمان درست در کنارم سوالی، بی جواب! سرم را روی میز گذاشتم فضای رو به تاریکی آنجا آرامم میکرد اما شلوغیش نه یان بی توجه به اطراف با انگشت اشاره اش با لبه ی گیلاس بازی میکرد بعد از اینکه عثمان از خونه ات اومد بیرون، تنها کاری که نکرد کتک زدنم بود اوووف فکرکنم خدا خیلی دوستم داشت و اِلا با اون چشمای قرمز عثمان؛زنده موندم یه جور معجزه محسوب میشه او هم از خدا حرف میزد این خدا انگار خیالِ بی خیالی نداشت صدایش صاف بود میدونستی عثمان هم روانشناسی خوونده اما خب هیچ چیزش شبیه روانشناسا نیست مخصوصا اخلاقِ افتضاحش ولی از نظر من عثمان روانشناس بزرگی بود که این چنین خام و رام کرده بود به ساعت مچی اش نگاه کرد و به سمتم چرخید نمیدونم چی به عثمان گفتی که اونطور رم کرد اما وقتی که رفت، من همونجا تو ماشینم منتظرموندم مطمئن بودم که از خونه میزنی بیرون کش و قوسی به صورتش داد ولی خب انگار یه کوچولو تو اندازه گیری زمان اشتباه کردم چون چند ساعته که هیچی نخوردم و الان دارم از حال میرم صاف نشست مشخص نیست این مرد دیوانه چه میگفت انگار از تمام دنیا فقط لبخند را به او بخشیده بودند وقتی با بی تفاوتیم مواجهه شد دستش را زیر چانه اش زد ظاهرا فعلا از غذا خوردن خبری نیست خب میدونی به نظر من گاهی بعضی از آدما بیشتر از آرامش و حرفهای ایده آل روانشناختانه به شوک احتیاج دارن و من امروز تمام تلاشمو کردم انگار کمی هم موفق بودم و شروع کرد به حرف زدن از مادر از حالِ وخیم روحش از سکوتی که امکانِ ماندگاری داشت از کمکی که باید میکردم و.. و. در سکوت فقط گوش دادم تمام عمر فقط شنونده بودم نه گوینده نگاهم کرد میدونم از ایران و مسلمونا متنفری عثمان خیلی چیزا از تو برام گفته اما فراموش نکن... ⏪ ... @asraredarun اسرار درون
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غایبی از نظر اما شدہ‌ایی ساکن دل بنما رخ به من ای غایب مشهود بیا نیست خوشتر زشمیمت نفس باغ بهشت گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در بهشت مقام و منزلتی وجود دارد که هیچ بنده ای به آن نرسد ، مگر به درد و بیماری ای که در بدنش حادث شود.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبح بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💖✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی به فرزندمون مسئولیت نمیدیم، تاییدش نمی‌کنیم و هر کاری که میخواد بکنه جلوشو بگیریم، بعدها در بزرگسالی دائم میگه نمیتونم و در مسئولیت های بزرگ مثل ازدواج کم میاره و احساس ناتوانی میکنه @asraredarun