eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 زن وشوهری بیش از ۶۰ سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. پیرمرد با اجازه‌ی همسرش جعبه کفش را آورد. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ ۵۰۰ هزار تومان دید. پیرمرد گفت اینها چیست؟ پیرزن گفت: اوّل زندگی، مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی شما این است که هیچ وقت مشاجره نکنید و هر وقت از دست شوهرت عصبانی شدی ساکت بمان و یک عروسک بباف. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشکهایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دوبار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود و از این بابت شادمان شد. سپس پرسید: این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک‌ها به دست آورده‌ام. ‌ @asraredarun
😍💖 وقتی که هیچ شانسی برای تغییر همسرت نداری و دلایل خوبی داری که او را ترک نکنی یعنی می خواهی با او ادامه بدهی، تنها راه باقی مانده این است که او را به همان صورتی که هست بپذیری... 🌀اجازه بدهید همسرتان همان گونه ای که هست باشد و به جای این که سعی کنید او را تغییر دهید، بر خودتان تمرکز کنید 👈منظور از این حالت این نیست که با بی تفاوتی او را به حال خود رها کنید یا تسلیم او شوید،⛔️ بلکه او را به همان شکل که هست بپذیرید👌 پذیرش، فرایند فعالی است که می تواند زندگی سراسر رنج را به یک زندگی معنادار تبدیل کند😍👌 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
🤗💖 🔵عشوه گرانه ترین رفتار یک زن به خودش رسیدن و به خودش اهمیت دادنه لازم نیست پرخرج باشیم⛔️, همینکه همیشه مرتب و آراسته باشیم خودش کلی جذابیت زنانه ایجاد میکنه. 🤗 👈🏻 منظور این نیست که همیشه آرایش کرده باشیم⛔️ اتفاقا این کاملا اشتباهه که بعضی خانما همیشه آرایش دارن، صبح از خواب بیدار میشن آرایش میکنن تا شب به جاش صبح یه دوش بگیریم موهای مرتب دندونای مسواک زده بوی عطر ملایم لباس تو خونه ی مرتب 👌💖 👈🏻 اینا خانم بودن و طناز بودنه، خانم باکلاس آرایش زیاد نداره ولی مرتب و تمیزه... گاهی فقط گاهی بچگانه حرف بزنید،🤗 از رعد و برق بترسید بپرید توی بغل همسر، وقتی براتون هدیه میخره مثل بچه‌ها ذوق کنید😍 و برای باز کردن و استفاده کردن از هدیه عجله نشون بدید و عاشقانه تشکر کنید ☺️، 🔵 لبخند قوی ترین وسیله دلبری زن هاس.😊 مردها دیوانه لبخند زن ها میشن عشوه گر بودن یعنی بانو بودن🤗 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
🔴 ⛔️ 💠 بحث و مجادله به وسیله پیام نوشتاری، بدترین نوع بحث کردن است. زیرا طرفین نمی‌توانند لحن و حالت صحبت کردن یکدیگر را ببینند و این مسئله در اکثر موارد باعث سوءتفاهم می‌شود چرا نمی‌توانند مقصود یکدیگر را در فضای پیامکی به طور‌ کامل به یکدیگر منتقل کنند. 🔸 اگر گاهی مجبور شدید مطلبی را در مواقع دلخوری، با پیامک انتقال دهید حتما منظور خود و یا حالت درونی خود را بیان کنید مثلا بیان کنید که این پیامم شوخی بود و یا از روی علاقه و یا عصبانیت و ... بود. اما سعی کنید حضوری و یا تلفنی مسئله را حل کنید. برکات صحبت کردنِ حضوری، صدها برابر فضای پیامکی است. @asraredarun
002.mp3
1.5M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر 🌴 بخش دوم ⭕️ دعوای زن و شوهر 🔴 @asraredarun
😍💖 ❣ امید زندگی منی 😍💕❣ @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسین معنی آزادی - @Maddahionlin.mp3
6.65M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃هیچ پرچمی غیر کربلا بالا نیست 🍃حسین معنی آزادیست 🎤 🌷 @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنـجـاه_و_سـوم ✍ نمیدانم چقدرگذشت چند ساعت؟ یا چند رو
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍روز بعد به محضِ دیدنِ دنیا، چشم به در دوخته منتظرِ حسام ماندم. امروز گره از تمامِ معماهایِ روزهایِ بی دانیالی ام باز میشد. دلشوره ی عجیبی داشتم میترسیدم حرفهایِ حسام در موردِ سلامتیِ برادرم، دروغی به اصطلاح مصلحتی باشد مِن بابِ مراعاتِ حالِ بیمارم. هر ثانیه که میگذشت توفیری با گذرِ یکسال نداشت و ترسی که آوار میشد بر سرِ ذهنیاتم. من با خدایِ حسام در آن نفسهایِ همدم با مرگ حرف زدم و او خیلی زود جوابم را داد. پس رسم معرفت نبود گذاشتن و گذشتن و من باز صدایش کردم تا باز شود سرِ این غده ی چرکین و رها شوم از نبودنِ برادر و خدایی که حالا میخواستمش... یالله گویی حسام هواسم را به در جمع کرد. آن مرد آمد با ریشی بلند و موهایی مشکی و نامرتب که خبر میداد ماندگاریش رویِ تخت بیمارستان را. آرام و خمیده راه میرفت و یکی از پاهایش را تقریبا روی زمین میکشید، با هر گام کمی ابروهایش را جمع میکرد و مقداری می ایستاد. عثمان چه کرده بود با جسمِ این جوانِ مهربان و چه خیالی برایِ من داشت؟ ترسیدم. آن شب او گریخت پس باید هر لحظه انتظارِ آمدنش را میکشیدم و اگر می آمد...! حسام روی صندلی کنار تخت نشست، هنوز هم لبخند به لب داشت، با همان سربه زیریِ همیشگی اش، راستی چرا هیچ وقت به صورتم چشم نمیدوخت؟ با متانت خاصی سلام کرد و حالم را جویا شد. بی مقدمه نام دانیال را بر زبان چرخاندم با لبخندی محسوس، سرش را تکان داد: چشم الان همه ی ماجرا رو خط به خط تعریف میکنم اما قبلش چون میدونم نگرانید و اینکه زیاد به بنده اعتماد ندارین، قرار شد اول با دانیال صحبت کنید! حسی خنک و شیرین در تمامِ وجودم سرازیر شد. دانیال... دانیال من! شنیدن صدایش تنها آرزویِ آن روزهایم بود. از فرط خوشحالی لشکری از بی قراری به قلبم هجوم آورد. نمیدانستم باید بدوم، پرواز کنم یا جیغ بکشم؟ به سختی رویِ تخت نشستم: کو؟! کجاست؟! لبخندش عمیق تر شد: عجب خواهری داره این عتیقه، اجازه بدین. یک گوشی از جیب پیراهنش درآورد و دکمه ایی را فشار داد و آن را رویِ گوشش قرار داد: الو، آقایِ بادمجون بم تشریف دارین پشت خط؟ بعله.. بعله.. الحمدالله حالشون خوبه به کوریِ چشم بعضی از دشمنان، بنده هم خیلی خیلی خوبم بعدا حالتو رو هم به طور ویژه میگیرم... با چه کسی حرف میزد یعنی دانیال، برادر من، پشتِ همین خط بود؟ گوشی را به سمتم گرفت، دستانم یخ زد، به کندی گوشی را نزدیک صورتم گرفتم، نفسهایم تند بود و نوایی از حنجره ام، یارایِ خروج نداشت. صدایش بلند شد، پر شور و هیجان: الو.. الو.. ساراجان خواهر گلم! نمیتوانستم جوابش را بدهم. خودش بود همان دانیالِ خندان و پرحرف اما حالا گریه میکرد در اوج خنده، گریه میکرد: سارایی... بابا دق کردم یه چیزی بگو صداتو بشنوم. اشک ریختم، برایِ اولین بار اشک ریختم. هق هق گریه هایم آنقدر بلند بود که دانیال را از حالم با خبر کند و او با تمامِ شیرین زبانی، برادرانه هایش را خرجِ آرامشم میکرد. صدایش زدم نه یکبار که چندین مرتبه و او هربار مثل خودش پاسخم را داد. هر چه بیشتر میشنیدم، حریصتر میشدم و این اشتها پایان نداشت... بعد از مدتی عقده گشایی، در آخر از من خواست تا به حسام اعتماد کنم و نمیداست که من ناخواسته به این جوانِ محجوب اعتماد کرده بودم، قبل از آنکه خود بخواهم. دوست نداشتم تماس تمام شود، اما شد و چاره ای جز این نبود. ⏪ ... 📝نویسنده:اسعد بلند دوست @asraredarun اسرار درون
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
سلام علیکم ورحمه الله. خداقوت به همه سروران زحمت کش ودلسوز تنها مسیر. تشکر ویژه دارم از سرکار خانم فرجام پور مشاور عزیز تنها مسیر که الحق والانصاف همین لحن مهربان وپرمحبتشون برای آرامش طرف مقابلشون عالی وتاثیر گذار هست. ان شاءالله خداوند به همه عوامل مجموعه تنها مسیر خیر کثیر عطا کند به برکت صلوات برمحمد وآل محمد.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌹 هر چه هست لطف خداست و بس👌 محتاج دعای خیرتان هستم 🌹