eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 توصیف عاشقانه و لطیف امام جواد علیه‌السلام از امام رضا علیه‌السلام. ✖️ آیا ما هم این تعبیر رو حس کردیم؟ Instagram.com/ostad.shojae1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅از شیر گرفتن کودک ✍در زمانهایی که شیر میخواهد او را با خوراکی‌های مختلف و با بازی کردن مشغول کنید تا فراموش کند . شیر خوردن و تماس با سینه مادر یک روش انتقال حرارت و عاطفه مادر است با قطع شیردهی این ارتباط قطع میشود؛ بنابراین در این دوره بیشتر به او محبت کنید غذاهایی مانند انواع سوپ های رقیق ، شیر برنج ، فرنی و شربت شیره انگور برای دوره از شیر گیری مناسب اند. در مدتی که کودک را از شیر می گیرید از مصرف موادی که باعث میشود مثل شوید، شنبلیله ، زیره و رازیانه و.... پرهیز کنید کمی صبر زرد با آب مخلوط کنید و به نوک سینه بمالید ؛ صبر زرد تلخ است و کودک میلی به خوردن شیر پیدا نمی کند کمی کنجد آسیاب شده را با عسل مخلوط کرده و روی سینه ضماد کنید تا شیر قطع شود @asraredarun 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴مذمت پرخوری ✍پیامبر اکرم (ص): هر کس به پُرخوری و زیاد نوشیدن عادت کند، سنگدل میشود و اراده‌اش کم میگردد 📚 بحار الانوار ۱۸۲/۷۷ @asraredarun
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 🔴خواص بینظیر دارچین: 1.کنترل قند خون. 2.کاهش سطح کلسترول و تری گلیسیرید. 3.جلوگیری از بیماری آلزایمر 4.جلوگیری از عفونت 5.دارچین برای تقویت عملکرد بدن 6.جلوگیری از بیماری های قلبی 7.بهبود گردش خون 8.کمک به تسکین دردهای عضلات و سردرد 9.جلوگیری از سرطان 10.تغذیه با شیر مادر 11.جلوگیری از خونریزی 12.کمک به بهداشت دهان و دندان 13.کنترل و دفع حشرات 14.درمان سرفه ها و سرماخوردگی های معمول 15.کمک به هضم غذا و رفع مشکلات گوارش 16.کمک به تحریک و افزایش رشد مو 17.ماسک صورت دارچین برای از بین بردن آکنه 18.دارچین خوش بو کننده نفس 19.مدیریت و کنترل وزن 20.کاهش اضطراب و استرس @asraredarun 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴تقویت کودکان ✍کدو حلوایی ؛ تقویت کننده مغز و رافع خشکی مغز که سبب سبکی خواب می‌شود.طبیعت آن سرد و تر است. رطوبت بخش و ملین است. زودهضم‌ و مناسب کودکان گرم‌مزاج است.کدوی پخته غذائیت کمی دارد، لذا برای کودکان با اضافه وزن گزینه خوبی است. خوراک تهیه شده از کدو با به و آبغوره و روغن زیتون، خلط مناسبی در بدن تولید می کند. مربای کدو یا کدو حلوایی پخته با شکر قهوه ای یا عسل، تقویت کننده مغز و مولد خون صالح است. @asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دوربین مخفی در حرم علیه السلام❗️ 😊واکنش‌های جالب مردم... 🏡 @Khanehtma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قدرت و شکوه زن 👈🏻 قدرت‌ها و ویژگی‌هایی که برخی از بانوان از آن بی‌خبرند! ⭕️ 🏡@Khanehtma ┄┅─✵💞✵─┅┄
🔴 : 💠 بدترین مردم کسى است که بر خانواده‌اش باشد. گفتند اى رسول خدا! سخت‌گیرى بر خانواده چگونه است؟ فرمودند: مرد وقتى وارد خانه شود، همسرش از او هراسان و فرزندان از او گریزان شده، فرار کنند و چون بیرون رود همسرش شاد گردد و خانواده‌اش با یکدیگر انس گیرند. 📙مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ۸، ص ۲۵ @asraredarun
📢یکی از بدترین رفتارهایی که یه زن نسبت به یه مرد داره اینه که نشون میده من به رابطه نیازی ندارم...😱 و عقیده داره که فقط مرد باید پیشقدم بشه... 🔵اینجا دیگه مرد تامین کننده نیست، بلکه: تامین شونده ست... و دیگه اون رضایت و آرامش و اعتبارش ازش گرفته میشه... ❌وای از وقتی که خانم به آقا میگه: من احتیاجی به رابطه ندارم و فقط به خاطر توئه... و هیچ وقت شروع کننده نیست... یا میگه: ❌به من دست نزن ❌حوصله ت رو ندارم ❌یادت نیست رفتار فلان موقع ات رو؟(تلافی) 👈این خیلی برای یه مرد سنگینه... و دیگه مرد نه تنها احساس تامین کنندگی پیدا نمیکنه، بلکه یه احساس مصرف کنندگی پیدا میکنه...😞 📢اصلا یکی از دلایل عمده ی گرایش آقایون متاهل به سمت زنان دیگه اینه که: آقا میخواد خانومشو تامین کنه،خانوم پسش میزنه(مثلا در رابطه، در مسائل مالی، در مسائل عاطفی...) بعد یه خانوم دیگه پیدا میشه و بهش اون حس تامین کنندگی را میده... 🔵پس خانومای عزیزم؛ شما هم گاهی برای رابطه با همسرتون پیشقدم بشید و رابطه را کلید بزنید 👈نشون بدید که شما هم به رابطه نیاز دارید؛ این ابدا باعث نمیشه که شما سبک یا ذلیل بشید؛ بلکه اینجوری خیلی بهش حس تامین میدید... @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فقط با رابطه .... نیست، میدونی اینا هم خیانته؟!!👇👇👇 🍃وقتی پیام شخصی رو پلک میکنی تا شریک زندگیت نبینه ⛔️ 🍃گاهی یک لبخند یا یک نگاه آلوده به هوس⛔️ 🍃اون لحظه که به سرت میزنه حلقه رو در بیاری تا نفهمه متاهلی ⛔️ 🍃 وقتی که کنار همسرت هستی ولی فکرت درگیر به آدم دیگه است.⛔️ 🍃همه اینا خیانته و خیانت هیچ توجیهی نداره چون تو همسرت رو انتخاب کردی 🍃🌸اما بیاییم و کسانی که خیانت کردن رو حق برگشت به زندگی بهشون بدیم چون هر انسانی شاید خطا کنه! به نظر شما خیانت یک اشتباه یا انتخاب؟ @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
🍃🌸💞 📌 یه جورایی اینا نقطه ضعف های مردهاست 👈🏻اول اینکه پیش همه ازش تعریف کنیم مردا خیلی دوست دارن پیش مردم خانومشون ازشون تعریف کنه😌 👈🏻دوم ازش دفاع کنید پیش همه نزارید مورد توهین تمسخر قرار بگیره پیشتون 👈🏻سوم اینکه از هیکلش تعریف کنید مثلا بگیید قربووووون اون هیکل خوشگلت برم فداااای اون بازوهای مردونت مرد من💪😍 و....... مردا به هیکلشون خیلی حساسن این یدونه خیلی جواب میده 👈🏻چهارم در رابطه همه جوره راضیش کنید مردا به این چیزا خیلی اهمیت میدن پس هرجور که دوست داره باشید اگه واقعا هم نمیتونید نقش بازی کنید ولی حتما تو این مورد به خواسته هاش اهمیت بدید و آموزش ببینین خیلی مهمه 💞 👈🏻پنجم برای فک و فامیلاش زبون بریزید مخصووووووصا مادرش. او خیلی دوست داره زنش زبون باز باشه دییییگه زبونه دیگه بچرخونید😉 ببینید چه هاااااا میکنه این زبون سوپرایزش کنید🤗 👈🏻ودر آااااااااخر بهش بگید که دوسش دارید😘 اگه روتون نمیشه براش بنویسید. این اس و دنیای مجازی رو ولش کنید توروخدا روی یه کاغذ کوچولو براش بنویسید که دوسش دارید و وجودش براتون آرامش میاره و خیلی براتون مهمه که باشه و اونه که براتون بهتریییینه😍💞 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
🔴 💠 برخی کارها تنوع خوبی برای ایجاد علاقه و جدید در قلب همسر است. 💠 گاهی سر سفره بگیرید و به همسرتان بگویید: این لقمه‌ی و عشق است لقمه‌ای مخصوص همسر . 💠 یا بگویید امروز دلم میخواد بهت باشم. پس بیا داخل یک بشقاب بخوریم. 💠 مهم این است که گاهی از تکراریهای زندگی خارج شوید تا جدید از همسرتان ببرید. @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
⚠️ زندگی خود با زندگی زوج‌های اطراف، آفتی خانمان سوز در زندگی زناشویی است. 🔺بهترین تضمین خوشبختی 👈تلاش برای شادی و حفظ دستاوردهای زندگی مشترک است @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
😍💖 از همـه کس رمیـده‌ام❣ با " تــو "❣ درآرمیـده‌ام💕❣💕 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#او_را... 119 صبح همین که چشمام رو باز کردم،دلشوره به دلم چنگ انداخت! دانشگاه!چادر!من!ترنم! احساس
... 120 -سلام بی معرفت.کجایی تو؟ -سلام مرجان جونم.چطوری؟ -خوب یا بدم چه فرقی میکنه برای تو؟ -دیوونه!یه جوری حرف میزنه انگار ده ساله همو ندیدیم!خوبه چند روز پیش با هم بودیم! -یعنی الان نمیخوای دعوتم کنی بیام خونتون؟! خندم گرفت از مدل حرف زدنش. -چرا خل و چل.میخوام! -خب بکن دیگه! -مرجان جان میشه افتخار بدی امشب بیای خونه ی ما؟ -نه نمیشه! -کوفت!مسخره... -عه؟به به چندوقتی بود از این کلمات گهربار کمتر میشنیدم ازت!با ادب شده بودی! -مگه بده؟ -اوهوم!همین ترنم بیشعور خودم بهتره! صدای خنده ی بلندم به بغض نصفه نیمه ی تو گلوم تنه زد و باعث شد چشم هام دوباره پر از اشک بشه.تازه فهمیدم چقدر بده بغض داشته باشی و بخوای بخندی! سرم رو روی فرمون گذاشتم و چشم هام رو بستم.این بار هم صدای گوشی،سکوت ماشین رو در هم شکست... انگار من حتی توی عالم خیال هم،اجازه ی خلوت با سجاد رو نداشتم! -سلام خاااانوم!خوبی؟ -سلام.ممنون زهرا جون.تو خوبی؟ -خداروشکر.ممنون.میگم که وقت داری امروز ببینمت؟! -امممم...راستش نه.مرجان میخواد بیاد پیشم! -عه؟حیف شد.دوست داشتم ببینمت!پس بمونه برای فردا اگر خدا بخواد. -باشه گلم.منم دوست داشتم ببینمت.مرجان چنددقیقه قبل از تو زنگ زد! -پس از تنبلی خودم بود!عیب نداره عزیزم.خوش بگذره. -ممنون عزیزم. واقعا حیف شد که دیر زنگ زد!هرچند دلم برای مرجان تنگ شده بود؛اما ساعت های بودن با زهرا،بیشتر خوش میگذشت. به صندلی تکیه دادم و نگاهم رو به در کوچیک فلزی سفیدرنگ دوختم. تازه رسیده بودم خونه و داشتم چادرم رو قایم میکردم که مرجان رسید.کیف و کیسه ای که دستش بود رو گذاشت رو میز و ولو شد رو کاناپه. -بذار برسی بعد وا برو!! -وای ترنم خیلی خسته ام .مامانتینا کی میان؟ -کم کم باید برسن .چرا خسته ای؟ -بابا دو روزه نیکی برام زندگی نذاشته! همش منو میکشه اینور،میکشه اونور!خستم کرده...الانم کلی صغری کبری چیدم تا پیچوندمش و اومدم! -نیکی؟!قضیه چیه؟! -بابا به این بهروز نکبت شک کرده .پدر منو دراورده!دو روزه هرجا بهروز رفته،مثل کارآگاها دنبالش رفتیم. -عه!!جدی؟چرا؟اونا که خیلی همو دوست داشتن! -هه!آره خیلی! ولی فقط تا قبل از اینکه بهروز یکی خوشگلتر از نیکی رو ببینه!من همون روز اول به این دختره احمق گفتم این پسره دنبال پول باباته نه خود خرت !کو گوش شنوا؟ -یعنی چی؟!الان نیکی کجاست؟ -هیچی .رفته وسایلشو جمع کنه و بره خونه باباش! -وای مرجان راست میگی؟ -نه یه ساعته دارم دروغ میگم! -ای وای چه بد!خیلی ناراحت شدم. -نشو!کسی که به حرف گوش نکنه همین میشه عاقبتش!بهروزم یکی مثل سعید،نیکی هم یکی مثل تو! سرم رو انداختم پایین -اوهوم. با صدای ماشین و باز شدن در،مرجان هم از جاش بلند شد و وسایلش رو برداشت و رفت سمت اتاق . خودشم میدونست بابام خیلی ازش خوشش نمیاد! برای همین سعی میکرد با هم رو به رو نشن. دو لیوان شربت درست کردم و بردم بالا. مرجان رو تختم نشسته بود و یه گوشه ی لبش رو به نشونه تمسخر بالا داده بود. -مامانتینا فهمیدن رد دادی؟! -من؟برای چی؟ -ترنم انصافا اینا چین رو در و دیوار اتاقت؟! بیشعور عکس منو از دیوار کندی که این چرت و پرتا رو بچسبونی؟؟ -مرجان باور کن اینا چرت و پرت نیستن! منو نگاه کن!من همون دختر چند ماه پیشم؟؟ببین چقدر عوض شدم! سر تا پام رو نگاه کرد و پوزخند زد -به فرضم که خوب شده باشی؛اونی که حال تو رو خوب کرده، زمانه. نه این مزخرفات!اینا هم حکم همون کلاس هایی که قبلا میرفتی رو دارن. فقط حواست رو از اصل ماجرا پرت میکنن. ترنم تو از جهان پرتی کلا! این که پایان دنیا نزدیکه و بشر هیچ راه نجاتی نداره رو حالا دیگه کل عالم فهمیدن. کمال و آرامش و اینجور مزخرفاتی که رو در و دیوار اتاقت زدی،همه کشکه عزیزمن! هممون به زودی تموم میشیم. تو این چند روزی که از عمرت مونده لااقل خوش بگذرون! سینی شربت رو گذاشتم رو تخت و با مهربونی نگاهش کردم. -یه نفس هم بگیر وسط حرفات! خندید و لیوان شربتش رو برداشت. ادامه دادم -مرجان اینجوریا که تو میگی هم نیست .ما هر چی میکشیم بخاطر اینه که به یه زندگی حداقلی و کم لذت قانع شدیم. اگر بدونیم ما نیومدیم که مثل حیوونا صبح و شبمون رو الکی بگذرونیم و از هرچی که خوشمون اومد بریم طرفش،کم کم همه چی فرق میکنه. چشم هاش رو ریز کرد -ترنم انصافا حوصله ندارم. بیا بیخیال ما شو! -من دلم میخواد تو هم درست زندگی کنی!چرا نمیفهمی اینو؟ -من نمیخوام درست زندگی کنم!دلم میخواد همینجوری باشم. من اینجوری خوشم! "محدثه افشاری" @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#او_را... 120 -سلام بی معرفت.کجایی تو؟ -سلام مرجان جونم.چطوری؟ -خوب یا بدم چه فرقی میکنه برای تو؟
.... 121 هنوز نتونسته بودم نمازم رو بخونم.شام رو با هم تو اتاق خوردیم.نشسته بودیم و با گوشی هامون مشغول بودیم که بلند شد و رفت سمت وسایلش و یه بطری کوچیک درآورد -ببین چی آوردم برااااات! -مرجان!اینو برای چی آوردی اینجا؟ -آوردم خوش باشیم عشقم! احساس کردم بدنم یخ زد -مرجان بذارش تو کیفت.خواهش میکنم. 😐 اخم کرد -وا!یعنی چی؟انگار یادت رفته التماسم میکردی...😒 -میدونی که تو ترکم.ازت خواهش میکنم! -نچ!نمیشه. در اتاق رو قفل کرد و اومد کنارم. تو دوتا لیوان ریخت و گرفت جلوی صورتم.با دستم عقبش زدم. -مرجان بگیرش کنار...لطفا! -ترنم لوس نشو.مامانتینا هم الان خوابیدن دیگه.کسی نمیفهمه.منم که به کسی نمیگم تو چیزی خوردی! یه دفعه ساکت شدم.راست میگفت.کسی چیزی نمیفهمید! خیلی وقت بود نخورده بودم.دوست نداشتم بگم کم آوردم اما داشتم وسوسه میشدم؛نفسم داشت شدیدا قلقلکم میداد. -آفرین آجی گلم.بیا یه شب رو بی دغدغه بگذرونیم. احساس میکردم بدنم داره میلرزه.یه نگاه به لیوان انداختم و یه نگاه به برگه های روی دیوار.قلبم تندتر از همیشه میزد و داغ داغ شده بودم.چشم هام رو بستم،سرم رو تو دست هام گرفتم و از خدا کمک خواستم و نالیدم -ولم کن مرجان...نمیخورم.جون ترنم بیخیال! هیچ صدایی ازش نیومد.سرم رو بالا آوردم.با اخم تو چشم هام زل زده بود. -میخوای التماست کنم؟به جهنم!نخور. بلند شد رفت سمت تراس و هر دو لیوان رو تو حیاط خالی کرد. نفس راحتی کشیدم. بدون توجه به من برگشت رو تخت و خوابید.رفتم کنارش و دستم رو گذاشتم رو شونش. -مرجان؟ دستش رو آورد بالا و بازوش رو گذاشت رو صورتش.دوباره تکونش دادم -مرجان؟قهری؟ بازهم حرفی نزد. -خب چرا ناراحت میشی؟تو که میدونی من دیگه نمیخورم.چرا اینقدر زودرنجی تو؟مرجان؟ میدونستم چجوری باید آرومش کنم.نشستم بالا سرش و موهاش رو آروم آروم ناز کردم.بعد از چند دقیقه آروم و با مهربونی شروع به صحبت کردم -مری؟!قهر نکن دیگه!مگه چیکار کردم خب؟ دستش رو برداشت.ولی همچنان روش به سمت تراس بود و اخمی تو پیشونیش... -چرا اینقدر عوض شدی؟ خم شدم و بوسش کردم بده؟ اره بده بده.... دوست دارم مثل قبل باشی .مثل هم باشیم. ته دلم یه جوری شد!یعنی مرجان دوست داشت من تو همون حال بدم بمونم؟ چقدر با زهرا فرق داشت...!😞 -مرجان من نمیخوام زندگیم مثل قبل باشه! حال بدم یادت رفته؟ چشم هاش رو بست و دیگه حرفی نزد.زانوهام رو بغل کردم و دیگه اصراری برای جواب دادنش نکردم. نمازم مونده بود و چنددقیقه دیگه قضا میشد. نه میتونستم بیرون از اتاق بخونم و نه داخل اتاق .یه چشمم به مرجان بود و یه چشمم به ساعت .خوابش برده بود ولی اگر یدفعه بیدار میشد،دیگه نمیتونستم آرومش کنم. همین شوک برای امشبش کافی بود! بیشتر فکر کردم. چاره ای نداشتم .بهتر بود فکر کنه از اتاق رفتم بیرون! آروم و با احتیاط وسایل نمازم رو برداشتم و رفتم تو حموم .بغضی که تو گلوم بود رو رها کردم. " خدایا دیدی من بازم تونستم رو نفسم پا بذارم؟ ولی خیلی سخت بود. ممنون که کمکم کردی! " از وقتی که پای دین تو این مبارزه باز شده بود،هم پیدا کردن لذت های سطحی برام راحت تر شده بود و هم پس زدنشون. شاید اون شب زیباترین نماز عمرم رو خوندم...! صبح با صدای مرجان از خواب بیدار شدم. خیلی ذوق زده صحبت میکرد! -دمت گرم. اتفاقا خیلی نیاز داشتم. آره بابا. حتما!فدات .بای. با خنده گوشی رو قطع کرد و چرخید طرف من که دید چشم هام بازه! لپم رو کشید و گفت -پاشو که خبر خوب دارم! تعجبی نکردم.تا به حال قهر ما بیشتر از سه چهار ساعت طول نکشیده بود!چشمم رو مالیدم و کش و قوسی به بدنم دادم. -چه خبره؟؟حتما خیلی خوبه که تو رو این وقت صبح بیدار کرده! بلند خندید -خوب نیست؛عالیه! رفت سمت کمدم و درش رو باز کرد. -پاشو ببینم لباس خوب داری یا باید بریم خرید؟! نیم خیز شدم. -برای چی؟!چرا نمیگی چه خبره؟ -فرهاد برای آخرهفته یه مهمونی توپ داره. توپ که میگم یعنی توپاااا! فقط باید بیای ببینی چه خبره!! نشستم و موهام رو از صورتم کنار زدم. -خب؟! -چی خب؟!پاشو دنبال لباس باشیم .وای چقدر خوش بگذره! نفسم رو بیرون دادم و دوباره دراز کشیدم. اومد طرفم -برای چی خوابیدی باز؟!با تو دارم حرف میزنما! تو چشم هاش نگاه کردم -مرجان چرا خودتو میزنی به اون راه؟!تو که میدونی من نمیام! دوباره اخم هاش رفت تو هم. -جنابعالی غلط میکنی!ترنم پاشو!دوباره نرو رو مخ من...هنوز کار دیشبت یادم نرفته. نشست رو لبه ی تخت و ادامه داد -خودم مامان و باباتو راضی میکنم. میگم یه شب میای خونه ما. -اولا میدونی که راضی نمیشن.بعدم اونا هم رضایت بدن،من خودم نمیخوام بیام. -تو غلط میکنی!تو همون کاری رو میکنی که من بهت گفتم! محدثه افشاری @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ خرد هرکجا گنجی آرد پدید ز نام خدا سازد آن را کلید به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم خدایی که داننده رازهاست نخستین سرآغاز آغازهاست الهی به امید تو💚 سلام صبحتون بخیر🌹 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄