#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_93
بر عکسِ هر روز، عجله داشت که زودتر خودش را به خانه برساند.
باید مادرش را برای خواستگاری کردن از زهرا راضی کند.
رسیده به خانه، مستقیم به اتاقش رفت و یک راست به حمام رفت.
شاید آب سرد حالش را بهتر کند.
هر چند از دستِ قرص های مسکن کاری بر نیامده بود.
زیر آبِ سرد ایستاد وچشمانش را بست.
اگر مادر قبول نکند چه؟
مثل دفعه های قبل که بهانه آورده بود که "هنوز زوده."
یا اگر زهرا قبول نکند. هیچ وقت نمی شد از رفتارش فهمید که نظرش چیست؟
از نگاهش فقط حیا می بارید و از رفتارش، متانت و خانمی.
آهی کشید و شیر آب را بست.
چند دقیقه وساعت زیر دوش بود، حسابش را نداشت.
بیرون آمد و لباس راحتی پوشید.
خوب می دانست که باید منتظرِ توبیخ و سرزنش های پدرش باشد.
ولی باید می رفت و با مادرش صحبت می کرد.
کنار پنجره ایستاد و به دور دست خیره شد.
شب، پرده تاریکی بر تنِ باغ کشیده بود.
ولی از اتومبیل پدرش خبری نبود.
خوشحال شد و زود از اتاق بیرون رفت. شاید بهترین موقعیت باشد برای خلوتِ با مادر و گفتنِ حرف های مادر و پسری.
پله ها را با دو پایین رفت.
نور ملایمی سالن را نیمه روشن کرده بود. گویی کسی در این خانه زندگی نمی کند.
پایین پله ها کلید برق را زد و سالن نورانی شد.
به طرف آشپزخانه رفت.
با تعجب به مادرش نگاه کرد.
خیلی عجیب بود. سرش را روی میز گذاشته بود و تکان هم نخورد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_94
آهسته جلو رفت و آرام صدا زد:"مامان...مامان...خوبی؟.."
حوابی نشنید. بلند تر صدا زد:"مامان ...بیداری؟.."
دستش را روی شانه مادرش گذاشت و تکان داد.
واو مثل برق گرفته ها از جا پرید و جیغ کشید.
امید دستانش را از هم باز کرد و گفت:"منم ... مامان .. نترس:"
مادر لحظه ای، گیج و بهت زده اورا نگاه کرد و بعد دستش را روی پیشانیش گذاشت و گفت:"وای امید تویی؟ کِی اومدی؟"
امید با تعجب نگاهش کرد و گفت:"خیلی وقته. مگه متوجه نشدید؟"
مادر دوباره روی صندلی نشست و گفت:" نه خواب بودم. حالت خوبه؟ دیشب تا حالا کجا بودی؟"
امید صندلی را عقب کشید و نشست. به چهره غمزده مادرش نگریست و گفت:"
مامان حالت خوبه؟ چرا اینجا خوابیدی؟
نکنه ... دیشب... وای مامان"
مادر نگاهی به سر تا پای امید انداخت و گفت:" خودت می دونی که تو خونه نباشی خوابم نمی بره. تا صبح چشمم به در بود. جواب تماس هام را هم که نمی دی. دلم هزار راه رفت. با اون حالِ خراب، بدون وسیله، اون موقع شب، راه افتادی و رفتی. نگفتی چی به روزِ من میاد؟"
بعد دستش را دراز کرد و دست امید را در دستانش گرفت و گفت:" به خاطرِ من مواظب خودت باش."
امید با حرص نفسش را بیرون داد. خسته شده بود از این دلنگرانی هایی که سد راهش شده بود.
در دلش گفت:" اگه به خاطر تو نبود که می دونستم چه کار کنم."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام، ممنونم از خانم فرجامپور عزیز، صدای آرومشون دلم رو آروم کرد و با مشورت از ایشون مطمئن شدم تصمیمی که میخام بگیرم درسته، همچنین بابت اصلاح مزاج با ایشون صحبت کردم و نکاتی رو بهم یاداوری کردن که واقعا نیاز بود.
واقعا سپاسگزارم و دعاگوشون هستم💚🙏
ای دی جهت هماهنگی مشاوره👇👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسرار درون
السلام علیک یا فاطمه الزهرا(سلام الله علیک)
ایام سوگواری بی بی دو عالم تسلیت باد🖤
#نذر_فرهنگی
از تاریخ ۲۳ آذر ماه تا ۳۰ آذر ماه
هر روز یک #مشاوره_رایگان
در زمینه👇
خانواده،
ازدواج،
همسرداری،
تربیت فرزند،
اصلاح مزاج،
توسط خانم فرجامپور
انجام می شود✅
آی دی جهت هماهنگی 👇
@asheqemola
آموزش #رایگان_همسراداری
و #شخصیت_شناسی👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
لطفا این بنر را در گروه ها و کانال هاتون بگذارید و برای دوستانتون بفرستید
تا در ثوابش شریک باشید✅👏
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح شد
بازهم آهنگ خدا می آید
چه نسیم ِخنکی!
دل به صفا میآید
به نخستین نفسِ
بانگِ خروس سحری
زنگِ دروازه ی
دنیا به صدا میآید
سلام امام زمانم🌹
سلام صبحتون بخیر🌺
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
در تعریف از امام على (ع) فرمودند: او پیشوائى الهى و ربّانى است، تجسّم نور و روشنائى است، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گویندهاى حقگو و هدایتگر است، او مركز و محور
امامت و رهبریّت است.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💔✵─┅┄
#انگیزشی💪
"راز شاد بودن این است که زندگی خود را بپذیرید و از هر روز بهترین استفاده را ببرید."
همین و بس😊👆
بپذیر که هر چه هست تقدیر الهی است
و
حتما برای رشد کردنت لازم است
خدایا شکر، الحمدلله رب العالمین💐
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
السلام علیک یا فاطمه الزهرا(سلام الله علیک) ایام سوگواری بی بی دو عالم تسلیت باد🖤 #نذر_فرهنگی از
سلام عزیزان
طرفیت تکمیل شد✅
ان شاءالله بتونم کمکی باشم براتون
سعی می کنم برنامه بریزم که
مشاوره های رایگان تداوم داشته باشه
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری #طبع_و_مزاج #شخصیت_شناسی #جلسه_اول بسیار بسیار مهم ✅
دوستان حدید خوش آمدید🌺
مباحث #شخصیت_شناسی را از اینجا مطالعه بفرمایید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰مهمترین نکته برای داشتن یک خانواده خوب
✅چرا خوب شوهرداری کردن برای خانمها حکم جهاد دارد؟
#همسرداری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_95
آرام دستش را از توی دست مادرش بیرون کشید و گفت:"مامان من دیگه بچه نیستم. خواهش می کنم"
مادر با دلخوری به پشتی صندلی تکیه داد و گفت:"برای یه مادر، بچه اش همیشه بچه است."
امید به سمتِ قوری روی سماور رفت و دوتا فنجان را پر کرد و روی میز گذاست و گفت:"مامان، خودت می دونی که من از یلدا و رفتارهاش خوشم نمیاد. چرا نگفتی تولدِ یلداست. تاکِی باید با من این طوری رفتار کنید؟"
مادر نگاهی به چشمهای امیدانداخت وگفت:"خودت اخلاق بابات را می دونی. نمی شه باهاش مخالفت کرد."
امید سرش را پایین انداخت و به بخاری که از فنجان بالا می رفت نگاه کرد و گفت:"باشه. اصلا ولش کن. الان می خوام یه چیزِ دیگه بگم."
مادر لبخندی زد و گفت:"خیر باشه"
امید سرش را بلند کرد وگفت:"خیره.
راستش می خوام درباره زهرا حرف بزنم. من فقط می خوام خیالم راحت بشه. بعدش تا هر وقت که زهرا بخواد صبر می کنم."
مادر با دلخوری آهی کشید گفت:" چند بار بگم. فعلا نمی شه. باید صبر کنی."
امید با عصبانیت مشتش را روی میز کوبید و بلند شد و به طرف اتاقش رفت.
صدای مادرش را می شنید ولی بی اعتنا به اتاقش رفت و در را پشت سرش بست. روی تخت افتاد و به سقف خیره شد.
"بازهم مثل همیشه. دوباره همان جواب. اینطوری نمی شه. باید یه فکر اساسی کرد.
حتما مامان دلش نمی خواد که زهرا عروسش بشه. پس باید خودم اقدام کنم. باید اول صبح سراغ خاله زری می روم."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_96
بازهم مثلِ بیشتر شب های عمرش خواب با چشمانش قهر کرده بود.
از وقتی به اتاقش آمده بود، دیگر بیرون نرفته بود. حتی برای خوردن شام. دعوت مادرش را هم برای خوردن شام، با میل ندارم رد کرده بود و حتی در اتاق را برایش باز نکرد.
از دردِ معده به خود می پیچید.
درست ظهر هم همین حالت را داشت که محسن غذای خودش را با او نصف کرد. بعد از مدت ها یک قرمه سبزی خوشمزه خورد که به قول محسن،"دستپختِ آبحی کوچیکه بود"
ولی دوباره با احساس ضعف و معده درد از جا بلند شد.
دستش را روی شکمش گذاشت. به ساعت روی دیوار نگاه کرد.
نزدیک صبح بود. در کیفش را باز کرد. یک مسکن و یک قرص معده درد برداشت. از بطری کنار تختش لیوانی پر کرد و هر دو قرص را با هم خورد.
کنار پنجره رفت.
اتومبیل پدرش در زیر نور چراغ های باغ پیدا بود.
چشمش به پنجره اتاق نادر افتاد. چراغ خانه اش روشن بود. یعنی امشب هم مثل هرشب در حال نماز خواندن است.
"چه افکار بیهوده ای داره."
پوزخندی زد و دوباره روی تخت افتاد.
هیچ وقت شب ها را دوست نداشت.
شب با آمدنش، برای ذهنِ خسته او فقط و فقط درد و رنج می آورد.
یا اصلا خوابش نمی برد یا خواب های آشفته می دید.
"کاش بساط هر چه شب است، برچیده شود. مخصوصا امشب. کاش صبح زودتر طلوع کند، تا زودتر به معشوق رسد."
استرسی به جانش نشست که درد معده اش را بیشتر کرد.
امشب را دوام بیاورد. فردا همه چیز حل می شود. یا زندگی با زهرا.... یا.....
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
روضه خانگی - حضرت زهرا(س) - 395.mp3
8.64M
🎙مادرت گوشه گودال تماشا میکرد ...
🔻روضه #حضرت_زهرا(س)
🔻روضه #امام_حسین(ع)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 10:34
👤استاد #میرزامحمدی
#شب_جمعه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام
من از وقتی با استاد فرجام پور آشنا شدم فکر میکنم توراه درست مسیر زندگی دارم حرکت میکنم و هرجا به مشکل میخورم ازشون مشاوره میگیرم.
به نظرم بجای دردل با بقیه و شنیدن راهکار اشتباه و بعد هی سوال و جواب وکنکاش توی زندگیت با کسی صحبت کن که حداقل خیالت راحته حرف تو جایی نمیگه و از همه مهمتر بهت راهکار درست میده. من باهمسرم به اختلاف خوردیم(وخانواده ها) کار داشت به جدایی میکشید که با راهکار های استاد خداروشکر مشکل حل شد
بهترینهارو براشون از خدا میخوام❤
آی دی نوبت دهی مشاوره👇👇👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسرار درون
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید تو💚
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌺
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى كه فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💔✵─┅┄
#انگیزشی💪
شد شد،نشد لابد خدا یه فکر بهتر واست داره:!👌
پس همه چیز را بسپر به خودش✅
الهی به امید خودت💐
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
❤️🌸❤️🌸
السلام علیک یا فاطمه الزهرا(سلام الله علیک)
#نذر_فرهنگی
به مناسبت ایام فاطمیه
نذر حضرت مادر (علیها سلام)
یک #تخفیف_ویژه
و باور نکردنی برای
#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
#سواد_عاطفی
داریم.
فقط
و فقط
برای
افرادی که تا
فردا شب، شنبه شب، ۲۵ آذر
ثبت نام کنند
قیمت واقعی دوره ۱۴۹۰۰۰۰ تومان است
که
فقط و فقط
با ۳۹۰ هزار تومان عرضه می شود✅
از تخفیف جا نمونید.👏👏👏
این دوره به این زودی ها تکرار نخواهد شد❌
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسرار درون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
به نام خالق عشق💞
💞رابطه عاطفی غذای روح است💞
و تنهایی فقط برای خداست
💖رابطه عاطفی لزوما بین همسران نیست.
#سرفصلهای_دوره
#اسرار_ارتباط_موثر
یا
#سواد_عاطفی👇
🔺رابطه عاطفی یعنی چه؟
🔺ویژگیهای یک رابطه عاطفی چیست؟
🔺چگونه عشق به رفتار تبدیل شود؟
🔺مهمترین تصمیم زندگی ما چیست؟
🔺عوامل مهم در تصمیم گیری ازدواج
(انواع بلوغها)
🔺نکات مهم برای شروع رابطه عاطفی
🔺اصول محبت کردن در رابطه عاطفی
🔺منحنی عشق و رابطه عاطفی
🔺مجردی خوب چگونه است؟
🔺دو چیز شکستنی خطرناک در رابطه عاطفی
🔺دو فاکتور مهم در رابطه عاطفی
🔺نکات خروج از رابطه عاطفی
و کلی مطالب مهم و آموزنده جهت ساختن یک رابطه عاطفی و اصولی دقیق👌
شرکت در این دوره برای هر خانم #مجرد و #متاهلی واجب است✅
برای شرکت در این دوره بسیار عالی
حتما آماده باشید👏👇
جا نمونید😍👏
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490