هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇
💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
یا
سواد جنسی
👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده،
به همراه پی دی اف تصویری،
آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند،
آناتومی اندام جنسی زن و مرد.
اموزش رابطه صحیح.
صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی،
پوزیشن های مناسب
و کلی مطلب مهم ...💞
💔#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
سواد عاطفی💞
👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران.
خودشناسی.
انتخاب صحیح.
نحوه انتخاب همسر
رفتار صحیح با همسر
نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕
👼#دوره_تربیت_جنسی کودک و نوجوان
👈شروع تربیت جنسی
آموزش صحیح به کودک و نوجوان
مشکلات دوران بلوغ
اصلاح مزاج دوران بلوغ و ...
هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
حتما بنر را در گروه ها و کانال هاتون بگذارید
و برای دوستان تون بفرستید
تا زندگی هاشون رنگ و بوی تازه ای بگیره👌
الهی که زندگی هاتون مملو از عشق و لذت و محبت باشه💞
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام رضا علیهالسلام فرمودند:
هركس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در «قم» زيارت كند كه ثواب زيارت مرا در مى يابد.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💖✵─┅┄
#انگیزشی💪
به چه میاندیشی؟
نگرانی بیجاست
عشق اینجا و خدا هم اینجاست.
زندگی فردا نه، همین امروز است
راهها منتظرند
تا تو هرجا که بخواهی برسی
لحظهها را دریاب
پای در راه گذار
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین❤️
الهی به امید خودت💖
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#روز_دختر_مبارک💥💥💐💐
کمی بیشتر به دخترانی که امسال از سایه پدر و یا مادر محروم شدند و از تبریک پدرانه و مادرانه محروم شده اند.
#بخصوص_دختران_شهدای_مدافع_حرم
#دختران_مدافعین_امنیت
روزتون مبارک💐💐
ان شاءالله خوشبخت وعاقبت بخیر بشید💐💐
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
شگفتانه😍💥💥#تخفیف_ویژه
دختر خانم های عزیزی که اسم شون فاطمه یا معصومه است
یک تخفیف فوق العاده هم دارند😍👏👏
جا نمونید👏👏
عزیزانی که ثبت نام کردید
صبور باشید
به زودی لینک کلاس را در اختیارتون می گذاریم✅✅
فعلا ادمین سرشون شلوغه
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
شگفتانه😍💥💥#تخفیف_ویژه دختر خانم های عزیزی که اسم شون فاطمه یا معصومه است یک تخفیف فوق العاده هم دار
فاطمه خانم ها
و
معصومه خانم ها
را
خبر کنید😍👏👏
از این عیدی جا نمونند🎁🎁
#فرشته_کویر
#قسمت_41
_برم ببینم خواهرگلم چی می گه..
فرشته بیام تو ؟
_بله بفرما.
_خب ببینم خواهرگلم چطوره؟
مریض هم که هستی نه یعنی بودی الان
که منو دیدی الحمدلله خوب شدی..
خب یه کم از این آقاتون برامون تعریف کن ببینم .چه جوریاست ؟
لیاقتِ خواهر گلِ منو داره یانه؟
برای لحظه ای لبخند به لبان فرشته نشست ."چقدر این داداش فرزاد ماهه..."
_خب بگو دیگه،
_چی بگم داداش ؛
_از علی آقا بگو .فرشته یه سؤال کنم ناراحت نمی شی؟
ببینم تو اصلا این علی آقا رو درست وحسابی دیدی؟اصلا دوستش داری؟!
با شنیدنِ حرفهای فرزاد
دوباره غم به دلِ فرشته نشست .
چی باید می گفت؟
می گفت که نه دوستش ندارم ...
نه تاحالا درست وحسابی نگاهش نکردم
حتی نمی دونم چه شکلیه؟...
می گفت :داداش من را بااصراروزور دارند شوهر می دهند .
نه ،
فرشته نمی توانست این حرف هارا بزند.
آن هم الان .
الانی که دیگر انگشتر در دستش بود .
واسم علی را بر رویش گذاشته بود ند.
چطوری می گفت ؟
کاش فرزاد زودتر می آمد ،
کاش هفته قبل آمده بود .
شاید آن موقع می شد ولی الان ؛
دیگر نمی شد ،باآبروی دوخانواده بازی کرد.دیگرکار از کار گذشته...
_چی شد فرشته ؟چرا ناراحت شدی ؟
نبینم ناراحتی ات رو .فرشته تورو خدا اگه راضی نیستی بهم بگو ،من بادیدنِ این حال وروزت ؛به خدا دلم گرفت .
اگه تو دوستش داری باید الان خوشحال باشی .نه ناراحت ومریض.فرشته حرف دلت وبزن.بحثِ یه عمر زندگیه .نگران هیچی هم نباش. زندگی تو از همه چیز مهم تره.
ولی فرشته چه طوری می توانست بگوید. آخه چطوری؟!
با حرفهای فرزاد؛ فرشته دوباره غمگین شد.
"کاش این کابوس هرچه زودتر تمام شود.کاش یک دفعه بیدارشوم وببینم همه چیز خواب بوده .به جای علی،
فرهاد به خواستگاریم بیاد .کاش بعداز 3 سال واَندی عاشق بودنودعا کردن
به آرزوم می رسیدم .یعنی اگه به فرزاد بگم ،می تونه برام کاری کنه .
یعنی فرزاد می تونه همه چیز رو درست کنه ....اگه نامزدیم رو به هم بزنم
یعنی فرهاد به خواستگاریم میاد؟
از کجا معلوم که اون حتی به من فکرهم بکنه.اگه نامزدیم وبهم بزنم
آبروی بابا ومامانم چی می شه؟مردم چی میگن؟خدایا چه کار کنم؟!
چه برزخیه "
فردا صبحِ زود
علی وفاطمه آمدند تا با فرشته برای آزمایشِ خون بروند.
فرزاد هم چنان نگرانِ خواهرش بود .
مادر؛ علی وفاطمه را به داخل تعارف کرد .وقتی وارد شدند ،
علی با فرزاد سلام واحوالپرسی کرد .
این دو همدیگر راخوب می شناختند.
چون علی هم عضو پایگاه بسیج بود.
ودر پایگاه باهم خاطراتِ زیادی داشتند .
_خوب علی آقا چه خبرا؟
چشم مارو دور دیدیا...
_اختیار داری ، آقا فرزاد ،شما بزرگواری.
_خلاصه حواست باشه
این خواهر ما عزیز دردونه ماست .
یه وقت نشنوم اذیتش کنی.
_اختیار داری داداش فرزاد
تمام سعیم را برای خوشبختیش می کنم .حالا اگه اجازه بدید ما بریم دیر می شه .دوباره به خدمتتون می رسم.
_در پناه خدا...
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_42
علی ماشین را روشن کردو راه افتاد .
_فرشته خوبی؟بهتر شدی؟
_ممنونم خوبم...
وعلی از این که فرشته سر به زیر و کوتاه جواب داد،کمی دلش گرفت.
فاطمه که جَو رااین شکلی دید.
با لبخند برگشت سمتِ فرشته:
_فرشته جان بهتر شدی؟
_بله خوبم.
_راستی فرشته ؛ مامان گفت ببینم حالت بهتره؟چون می خواد شمارا دعوت کنه خونه مون .مهمه که تو خوب باشی .
بالاخره عروسمون باید بیاد ؛خونه ای رو که قراره توش زندگی کنه ببینه دیگه.
و فرشته سر به زیر به آینده ای فکر می کرد که اصلا در بوجود آمدنش نقشی نداشت وچاره ای جز تسلیم شدن نبود.
وموقع برگشتن ؛
علی ماشین را کنار زد وایستاد
واز ماشین پیاده شد..
فاطمه رو به فرشته کرد وگفت:
_فرشته چرا این قدر ساکتی؟
همیشه این طوری هستی؟
زهره خیلی از اخلاقت تعریف می کرد .
می گفت خیلی اهلِ بگو وبخندی...
بابا این داداشِ ما که فقط اخم هات ومی بینه.من نمی دونم به چیه تو دل خوش کرده.؟آخه دق دادی داداشمو
به خداگناه داره .شرم وحیا هم اندازه داره.شما باهم نامزدید.
تورو خدا یه کم حرف بزن یه کم بخند .
از اون روز که نامزد کردید که این بنده خدا حال وروزش بدترشده.
اون موقع فقط غصه دوریت بود .
حالا غصه حرف نزدنت .
دلِ داداشم نازکه طاقت این همه غصه رو نداره.جون من فرشته حتی اگه برات سخته ولی یه کم تحویلش بگیر .
بذار حد اقل شبها راحت بخوابه
بابا بیچاره مون کرده از بس شب تا صبح راه می ره توی خونه.
وفرشته فقط سر به زیر گوش می داد.
که علی با لیوان های آب میوه آمد.
_بفرمایید :
_ممنونم.
_ببخشید فرشته امروز خیلی اذیت شدی .حالت هم خوب نبود .
_نه چیزی نیست.
هر کاری می کرد نمی شد .
نه لبش می خندید و
نه می توانست بیشتر ازاین چیزی بگوید.
وقتی رسیدند ؛فرشته پیاده شد وخداحافظی کرد .
_فرشته ؛ من ومامان عصری میایم برای مهمونی شب جمعه با مامانت صحبت کنیم.
_باشه ممنون.
وقتی وارد خونه شد مامان تنها بود .
سلامی گفت ؛ورفت سمت اتاقش.
_علیک سلام .
علی آقا وفاطمه نیامدند داخل ؟
_نه رفتند .
_فرشته بیا یه چیزی بخور.
_ممنونم ؛ میل ندارم.
_یعنی چی ؟تو تازه بهتر شدی باید جون بگیری.
_باشه هرچی شما بگید.
وتوی دلش گفت:
"تا حالا هم همه چیز به میل شما بوده .
هرکاری دوست داشتید انجام دادید ."
وبه سمت اشپز خانه رفت .
عصر که فاطمه ومامانش آمدند ؛
یک دسته گلِ زیبا دستِ فاطمه بود ویک کادو دستِ مامانش.
_فرشته جون مادر بهتر شدی؟
_ممنونم بهترم.
_فرناز خانم جان ما واقعا فرشته رو خیلی دوست داریم .قبل از این که بیام خواستگاری ؛رفته بودم پابوسِ امامِ رضا(علیه السلام)قربونِ اقا برم .
نذر کردم وکلی دعا کردم که خدا یه همسرِ خوب روزیِ پسرم کنه
باور نمی کنید وقتی برگشتیم و
علی اسمِ فرشته را آورد؛خدا می دونه چقدر خوشحال شدم .
فرشته جون؛ هدیه ی امام رضا ست برای ما.
وفرشته توی دلش می گفت:
"پس من چی؟دعای من چی؟
نذر کردنِ من چی؟....
خوش به حالِ شما که دعاتون مستجاب شد."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490