🍃خانمی که
اعتدال مزاج داره
و
اعتماد به نفس داره
و
خودش را قبول داره.
برای محبت دیگران بیتابی نمی کنه❌
💖یک خانم با #سیاست
به خودش اهمیت میده
ورزش می کنه
پیاده روی میره
مهمانی و دورهمی خانمانه میره
لباس خوب می پوشه
عطر خوب میزنه
موهاش را شانه می کنه
و همیشه
لبخند روی لبش هست😊👌
🍃از همه مهم تره
یک کار هنری که بهش علاقه منده انجام میده
و به همین خاطر
همیشه حالش خوبه
و احساس قوی بودن داره💪
💞و البته
برای جلب محبت همسرش
از روش هایی که اموزش دادیم استفاده می کنه
و حسابی دلبری می کنه🤗
حالا ببینم کدام همسریه که محبت نکنه🤔⁉️
💞ببینم چه می کنید⁉️
کلمهکلمه را با دقت بخونید
و انجام بدید
و
البته یادتون باشه
غلبه مزاجی سودا، بیشترین علت برای
افکار منفی و احساس ضعیف بودن کردن
و
وابستگی را ایجاد می کنه
حتما #اصلاح_مزاج انجام بدید✅
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ ویدئویی
#همسرداری💞
🎤 #استاد_دهنوی
🔹 همسران موبایل های📱 همدیگر را دائم چک نکنید این کار #تجسس است وتجسس در اسلام #حرام است
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#جاذبه_ظاهری_داشته_باشید
🔵آنچه مردان می بینند برایشان بسیار مهم است و در آنها کشش یا دافعه ایجاد می کند در حالیکه خانم ها با مغز خود عشق می ورزند مردان از طریق آنچه می بینند مجذوب می شوند. بسیار مهم است که خود را برای همسر خود سرحال و جذاب نگه دارید.
🔵 بعد از ازدواج شما یک مسئولیت مهم داریدکه نباید با خود خواهی از زیر آن شانه خالی کنید. باید خود را #آراسته کنید، باید از نظر بدنی متناسب باشید از پوست و موی خود مراقبت کنید و از نظر روحی فردی #پر_انرژی باشید. همه این کارها نه تنها به دوام زندگی زناشویی شما کمک می کند بلکه سبب اعتماد به نفس بالای شما می شود.
#همسرداری
#زناشویی
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
.#دلبرانه😍💞
~ هَـرچـیهَمبِشه،
تَهشٖباٰزمانتخـاٰبَمــي ֶָ֢ ׁ🤍ꞋꞌꞋ𓍢 😘❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#فصل_دوم
#قسمت_48
برای اولین بار، فرشته صدای خندهی فرهاد رو شنید که از ته دل میخنده.
_چی شد؟ حرفِ بدی زدم؟!
_نه ببخشید. آخه میدونید بعد سالها من تازه چشمای شما و لبخندتون رو دیدم. توی این سالها همیشه نگاهتون رو ازم دریغ میکردید.
خدا رو شکر.
_توقع نداشتید که به یک نامحرم زُل بزنم و بخندم؟!
_نه نه، من عاشقِ همین پاکیتون شدم. راستی شما به معجزهی عشق، عقیده دارید؟
_نمیدونم...
_ولی من عقیده دارم. یعنی اگر که قبلا عقیده نداشتم، الان باورم شد. عشق اگر پاک باشه، معجزه میکنه. عشقِ پاکِ شما، واقعا معجزه کرد و من رو به زندگی برگردوند. من واقعا رفته بودم به دنیای دیگه.
ممنونم که بهم کمک کردید.
قول میدم تا جان دارم، هرچه که از دستم بیاد برای خوشحالی و خوشبختیتون انجام بدم.
باور کنید خودم رو لایقِ این همه خوبی شما نمیبینم. هنوز باورم نمیشه که شما رو کنار خودم دارم...
فرشته خانم، شما به معنای تمامِ یک فرشته هستید. فرشتهای که شاید اصلا نظیر و مانند روی زمین نداره. حتی بعید میدونم توی آسمان هم مانندی داشته باشید.
وای که چقدر دلم میخواست این حرفا رو بهتون بگم. ولی نمیشد.
خدا رو شکر که بعد از سالها به آرزوم رسیدم.
دیگه لحظهای بدونِ شما نمیخوام زندگی کنم.
باید همیشه کنارم باشید. همیشه...
قول بده هیچوقت تنهام نذاری. دیگه نمیخوام اون سالهای تلخ ِ دوری برام تکرار بشه.
میدونی این انگشتر را کِی براتون خریدم؟
فرشته نگاهی به انگشتر انداخت.
_حتما چند روز قبل از تصادف.
فرهاد لبخندی زد و گفت:
_نه، خیلی قبلتر. وقتی بعد از تمام شدنِ سربازیم برای کار رفتم تهران و با اولین حقوقی که گرفتم.
با چه ذوق و شوقی رفتم و خریدمش.
ولی وقتی برگشتم دیر شده بود. توی تمامِ این سالها نگهش داشتم. همیشه و همه جا همراهم بود تا بالاخره به دستتون رسید.
خدا رو شکر. خیلی خوشحالم. خیلی...
_ممنونم خیلی قشنگه. منم خیلی منتظرتون بودم. دلم شکست وقتی نیومدید. پیشِ خودم گفتم اگر فرهاد من رو دوست داشت، حتما تا حالا شنیده بود برام خواستگار اومده و پا پیش میگذاشت.
پس حتما گرفتارِ یک عشقِ یک طرفه شدم.
الآن که دیگه محرم شدیم. میخوام بگم منم خیلی خوشحالم.
امیدوارم بتونم همسرِ خوبی باشم و به تلافی سالهای سختی که پشتِ سر گذاشتید، سالهای خوبی رو کنارِ هم سپری کنیم.
_حتما همین طوره.
برگهای درختان دیگر سبزی و طراوتشان را از دست داده بودند. یکی یکی زرد و سرخ شده و از شاخه جدا میشدند و زمین را پر از رنگهای زیبا میکردند.
صدای خِشخِش برگها آهنگ زندگی جدیدی سر میداد و برای فرهاد و فرشته، نویدِ پیوند ِ عاشقانهای را آواز میکرد.
روزهایی که بعد از سالها عشقِ پنهان و
بازیهای زمانه و تقدیراتِ الهی، بالاخره به بهار میرسید و جوانه میزد و شکوفا میشد.
فرهاد چشم به راه، در حیاطِ بیمارستان،
روی ویلچر نشسته بود.
برادرش هم مشغولِ آماده سازی ماشینش بود تا فرهاد رو به تهران ببره.
ولی قبل از اون، قرارِ رفتن ِ به محضر برای عقد دائم رو گذاشته بودن.
بیقرار و مضطرب، چشم به در دوخته بود. هنوز باور نداشت که زندگی روی خوشش رو به اونها نشان داده. فرهاد که روزی تا ورطهی خودکشی هم رفته بود، الآن، امیدوارترین و عاشقترین مرد جهان بود.
لحظات براش به کندی میگذشت و هر لحظه بیتابتر میشد.
کاش این لحظات هر چه زودتر بگذرن.
کاش این بیقراری به پایان برسه و کنارِ همسرش، بالاخره به آرامش دست پیدا کنه.
آرامشی که سالهاست نداشته و فقط صبوری کرده.
ولی الآن لحظه گرفتنِ پاداش صبرشه و لحظهی گرفتنِ پاداشِ عشقی پاک.
(وخداوند صابران را دوست دارد)
مرتب زیرِ لب ذکر میگفت و دعا میکرد که همه چیز به خوبی بگذره.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
علیک سلام...ایشان درباره مشکل من که بی توجهی وبی هدفی نسبت به درس بود ،راهکارهایی را دادند ومن تقریبا موفق شدم وتونستم طبق راهکارهای ایشون بادخترم رفتار کنم ...ان شاء الله که در راه خدمت به خلق الله عاقبت بخیربشن
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر🌺
هر چه هست لطف خداست🌹
منشی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490