🎙ابوذر روحی نماهنگ جدید خونده واسه اربعین چقدر زیباست http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490

اربعینی ها التماس دعا🌹

۹) #تینا #قسمت_۹ دوباره نگاهی به زخم‌های دستم نگاه کردم. دیدن بخیه‌ها، واقعا وحشت‌زده‌ام می‌کرد. از ته دل ناله زدم و به زمین و زمان بد گفتم. صدای زنگِ گوشی، روی مُخم بود. بلندش کردم تا روی زمین بکوبم. با دیدنِ نامِ پرهام، خشکم زد و دکمه وصل را فشردم. هنوز داشتم هق‌هق می‌کردم. صدایش از پشتِ خط آمد: - هنوز زنده‌ای؟ شنیدم داشتی می‌مردی؟ بغض و خشم و تنفر با هم به گلویم حمله کردند. نفسم را با حرص و تند ‌تند، بیرون دادم. صدای خنده بلندش را که شنیدم، خشمگین فریاد زدم: - برو گم شو. تماس را قطع کردم و با صدای بلند زار زدم. چرا با من این‌طور حرف زد؟! چقدر زود همه چیز فراموشش شده! باید این زندگی را تمام کنم. هیچ چیز این دنیا، دوست‌داشتنی نیست؛ هیچ چیز! گوشی را که مرتب زنگ می‌خورد، خاموش کردم و کناری انداختم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490

۱۰) #تینا #قسمت_۱۰ روز بعد با بی‌حوصلگی از جا بلند شدم. طبقِ معمول، سینا زودتر از من رفته بود. مادر هم که تا لنگِ ظهر می‌خوابید. با خودم گفتم: "هرچی باشه مدرسه از این خونه بهتره. باید برم. تازه برای غیبت روزِ قبل هم، باید یه داستانی سرِ هم کنم." درون یخچال، چیزِ زیادی پیدا نمی‌شد. لقمه نانی برداشتم و با زورِ آب فرو بردم. هنوز سردرد داشتم. روی زخم‌های دستم را با دستمالی بستم. درد و سوزشش آزارم می‌داد. نگاهی به عقربه‌های ساعت دیواری انداختم که به سرعت یکدیگر را تعقیب می‌کردند. هرچه بیشتر دنبالِ هم می‌دویدند، انگار زمان برای من دیرتر می‌گذشت. با کلافگی لباس پوشیدم و راه افتادم. سرم را پایین انداختم تا هیچ‌کس را نبینم. حوصله احوال‌پرسی و نگاه‌های ترحم‌آمیز همسایه‌ها را نداشتم. چند خیابان را باید پیاده می‌رفتم. پاهایم حس رفتن نداشت. سر و صدای بوقِ ماشین‌ها و حرف زدنِ مردم با یکدیگر، کلافه‌ترم می‌کرد. هنگام عبور از چهارراه، صدای دخترکی که اسفند دود می‌کرد، توجه‌ام را جلب کرد. حتی او از من خوشبخت‌تر بود. با حسرت نگاهش کردم. لباسِ کهنه‌ای به تن داشت ولی هر بار که برای راننده‌ای اسفند دود می‌کرد و او با لبخند اسکناسی به دستش می‌داد، لبخندی زیبا بر لبانش نقش می‌بست که باعث می‌شد ناخودآگاه من هم لبخند بزنم. بعد از چند روز درد و گریه، وجودِ این لبخندِ نصف و نیمه برای من غنیمت بود. به خوشحالی او غبطه خوردم. نزدیک مدرسه که شدم، خانم غلامی در حالِ بستنِ در بود. به پاهایم سرعت دادم و صدایش کردم. با دیدنم اخمی کرد و در را باز گذاشت. با تکان دادنِ سرم تشکر کردم و وارد شدم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490

#نظر_شما #مشاوره_تلفنی سلام.انشالا خدا به خانم فرجامپور عزیز طول عمر و سلامتی بده من با ایشون در مورد مشکلاتی که با پسرم داشتم صحبت کردم خیلی با حوصله به صحبت‌هام گوش کردن و نکاتی که فرمودن برام کاربردی بود و شکر خدا خیلی آروم شدم هزینه شون هم که واقعا خیلی کم بود 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇 @asheqemola

┄┅─✵💝✵─┅┄ #بسم_الله_الرحمن_الرحیم الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلام امام زمانم❤️ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ #احادیث_حسینی ✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سجده بر تربت حسين عليه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‏‌كند.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄

#انگیزشی💪 🍃خدا از همون شاخه ای که تو دستت بهش نمیرسه..... برات نور میچینه صبر داشته باش🍃 الهی به امید خودت❤️ الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490

🔉 هنر آزاد اندیشی 📅 جلسۀ اول | ‌۱۴۰۳/۰۴/۲۷ 🕌 دانشگاه هنر 👈 برخی از عناوین مهم این جلسه: ➖دین، مهم‌ترین عامل آزادی‌بخش ➖شعار آزادی، اصالتاً برای دین است ➖طبیعت، خودش قانون دارد ➖اگر طبیعت چیزی را حکم کند، آزادی است ➖در یک جامعه دینی، آزادی بیشتر است ➖فهم جامعه ما از حقیقت دین فاصله دارد ➖سابقاً طبیعی‌بودن را فطرت نام نهاده بودند ➖گرایش انسان به طبیعت @Panahian_ir @Panahian_mp3 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490

#همسرداری #سیاست‌های_زنانه_۳۴ رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روش‌های جلب محبت همسر🤗👇

سلام،،، سلام،،،هزاران سلام😍 بر شما خوبان💐💐 ایام به کام تان🌹 زائرین کربلا التماس دعا الهی که سفر همه زائر ها بی خطر و پر ثمر باشه الهی که با سلامتی و دست پر برگردید🌹 سلام ما جامانده ها را هم به حضرت ارباب برسونید🌺🌺