#اسرار _درون
سلام به خلیفه های خوب خدا🌸
خوب درباره فلسفه نماز فکر کردید❓
عرض کردیم خدمتتون
که
1⃣نماز یک راه مبارزه بانفس است
2⃣دستور خداوند است
وما برای عبد شدن
نیاز داریم
هرانچه پروردگار عالم می فرمایند
ما بگوییم چشم✅
حالا چرا نماز بخوانم ؟
چرا چند رکعت بخوانم وغیره نداریم👌
ما اگه قراره عبد بشیم
فقط می گیم چشم
🔶نماز بخوان
چشم✅
روزه بگیر
جشم✅
دروغ نگو
چشم✅
غیبت نکن
چشم✅
فقط چشم
ان هم به همه فرمانهای خداوند
پس ما اگه بخواهیم
به میل خودمان از هر دستوری که خوشمان امد اطاعت کنیم
وهرچی رو خوشمون نیامد
انجام ندیم
که
این می شه عین خواسته هوای نفس✅
درسته ⁉️
لطفا کمی تامل
تابعد
یاحق🌸
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#اسرار _درون
سلام به خلیفه های خوب خدا
بندگی هاتون مقبول درگاه حق
وعیدتون مبارک🌸
خوش به سعادتِ کسانی که از فرصتِ
عرفه وعیدِ قربان بیشترین بهره رو بردند
خوش به سعادتتون 🌹
مارو هم دعا کنید😔
حتما در این دو روز
حسابی در داستانِ حضرتِ ابراهیم
وامرِ پروردگار به قربانی کردنِ فرزندش
تفکر کردید 🤔
به نظرِ شما
منظور رب العالمین از این فرمان چه بود⁉️
اگه شما به جای حضرت ابراهیم بودی
چه می کردی⁉️
دردانه پسری که بعد از سالها خدا به ابراهیم داده بود
وسالها ابراهیم از او دور بود
وقلبش برایش می تپید❤️
را باید به قربانگاه می برد
وابراهیم مانند همیشه فقط گفت
چشم✅
#اسرار _درون
سلام به خلیفه های خوبِ خدا
امید وارم سلامت وشاد باشید
چه کردید با امتحان های خدای مهربون⁉️
توجه کردید
تمامِ اتفاقها تمامِ افرادِ اطرافِ ما
برای ما امتحان است 👌
بله
داشتنِ پدر ومادرِ خوب یا بد اخلاق
داشتنِ خواهر وبرادر هایی که هر
کدام یه اخلاقی دارند 👌
داشتنِ
همسر خوب یا بد
داشتن یا نداشتنِ فرزند 👶
داشتن یا نداشتنِ مالِ دنیا
همسایه وهمشهری
هم کلاسی
معلم
وغیره
همه.ی اینها وسیله امتحانه ✅
اخه چرا⁉️
مگه ماباید چقدر امتحان بدیم⁉️
خیلی خیلی
ما از زمانی که پا توی این دنیا می گذاریم
تا وقتی که از دنیا بریم
مدام در معرضِ امتحان هستیم 👌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#اسرار _درون
سلام به خلیفه های خوب خدا 🌹
امیدوارم سلامت وشاد باشید🌸
دقت کردید
ما از هر طرف خود شناسی ودین شناسی
را بخواهیم بررسی کنیم
می رسیم به
عبد شدن🌹
هرچه می خواهید
دردنیا واخرت به دست بیاروید
باید
عبد شوید🌸
کم.مقامی نیست
وشاید راحت هم نباشد
ولی باید تلاش کنیم
چه طوری🤔❓
معلومه
یه راه داره
مبارزه بانفس✅
#اسرارِ _درون
سلام به خلیفه های خوبِ خدا
خوب دوستان راجع به هوای نفس فکر کردید ❓
به نظرِ شما چه کارهایی از روی هوای نفس است❓
گفتیم تشخیصش گاهی اوقات خیلی سخت می شه😔👌
درسته باید دقت کنیم
گاهی وقتها کارهایی را با رضایتِ خاطر
انجام می دهیم
می گیم خوب الحمدلله برای رضای خدا کارکردم
ویه ذوقی می کنیم وبعدش
هم کلی ازخدا طلبکار می شیم که به خاطرِ فلان کار م
حالا باید کلی هم بهم جایزه بدی 😊👌
غافل از این که
ای وای کاری که کردیم
درسته خیلی مقبول وخیر خواهانه به نظر میاد
ولی از روی هوای نفس بوده
وهیچ سودی برامون نخواهد داشت
این جوری مواقع یه فکری سراغم میاد🤔
#اسرار _درون
سلام به بنده های خوب خدا
امیدوارم سلامت وشاد باشید
ایام سوگواری سالار شهیدان را خدمتتون تسلیت عرض کنم 😔
امیدوارم خداوند
عزاداری برای حضرتش را روزی مان کند
قبلا خدمتتون عرض کردیم
که
روحِ ما مثلِ جسممان
احتیاجاتی داره
که حتما باید این احتیاجات براورده بشه
تا روحِ بیقرارِ ما به ارامش برسه
که فطرت خدا جویی از مهم ترین
نیازهای روحی ماست
وما فقط برای این هدف افریده شدیم
یعنی رسیدنِ به خدای مهربان👌
خوب
یکی از نیازهای روحی ما
اینه که
ولایت پذیر باشیم
یعنی چی❓
#اسرار _درون
سلام به خلیفه های خوب خدا🌸
وقتتون بخیر
عرض کردیم
برای زندگی در بهشت
این کالبد دنیایی ما به درد نمی خورد.
باید
بدن ولباسی داشته باشیم که مناسب زندگی انجا باشد✅
یک مثال بزنم
حتما دیدید فضانوردان با چه لباسی به فضا می روند.
تا حالا فکر کردی چرا باهمین لباسهایی که روی زمین هستند به فضا نمی روند🤔❓
بله درسته
شرایطِ جوی انجا طوری هست
که اگر بدونِ لباسِ مخصوص انجا بروند.
ممکن است حتی بدنشان از فشارِ هوا یا مسائلِ دیگر
از هم بپاشد👌
پس برای زندگی در شرایطِ گوناگون
احتیاج به لباس مخصوص داریم.
با لباسِ مردم قطب
نمی شود در استوا زندگی کرد✅
#اسرار _درون
سلام به خلیفه های خوب خدا 🌹
امیدوارم اوقات خوشی داشته باشید🌸
🔹خوب یه نتیجه گیری کنیم
از بحثِ خود شناسی تا اینجا⁉️
به این نتیجه رسیدیم که
اگر در درونِ خودمان خوب بررسی کنیم
می یابیم که
🔹بدونِ ارتباطِ باخدا
انسان نمی تواند حتی تنفس وتحرک صحیح داشته باشه✅
🔹وبی دینی با پوچی
وپوچی با اضطراب
همراه است.
🔹وانسان همواره از پوچی واضطراب
گریزانه👌
#اسرار _درون
خود شناسی
سلام به خلیفه های خوب خدا 🌹
امیدوارم اوقات خوشی داشته باشید 🌸
🔹یک سؤال بپرسم🤔
اگر کسی بخواهد یک ساختمان بسازه ،
اول باید چه کا رکنه🤔❓
یعنی شما وقتی می بینی یک نفر
مقداری سیمان واجر ومصالح ساختمانی
اماده کرده
پیشِ خودتان چه فکری می کنید🤔⁉️
✅بله درسته ،
حتما این ادم ،قصد داره ساختمان بسازه👌
بله پس نیتش جمع کردنِ اجر وسیمان نبوده✅
نیتش ساختنِ ساختمان است ✅
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#اسرار _درون
خود شناسی
سلام به بنده های خوب خدا 🌹
امیدوارم اوقات خوشی داشته باشید 🌸
🔹یک سؤال بپرسم🤔
اگر کسی بخواد یک ساختمان بسازه ،
اول باید چه کار کنه🤔❓
یعنی شما وقتی میبینی یک نفر
مقداری سیمان و آجر و مصالح ساختمانی
آماده کرده
پیشِ خودتان چه فکری می کنید🤔⁉️
✅بله درسته،
حتما این آدم، قصد داره ساختمان بسازه👌
بله پس نیتش جمع کردنِ آجر و سیمان نبوده.
نیتش ساختنِ ساختمان است ✅
خب
پس نتیجه می گیریم
که با دیدنِ مصالح ساختمان به مرحله ی نهایی آن
اندیشیدیم.👌
اینها همه مقدمهاند.
✅پس انسان هم
آمده تا به قله نهایی برسد👌
بله
از سرِ رحمت آفریده شده.
اما نه برای اینکه همین طوری بماند،
بلکه باید از طریقِ بندگی، برتر شود👌
پس کسی که میخواهد
احساس پوچی نکند باید بندگی کند.✅
و دین راه بندگی را به انسان میآموزد.
پس دیندار باشیم و اهلِ عبادت ✅
تا بوسیله دین و عبادت، به رشد و کمال برسیم👌
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
..C᭄. 📌#تا_خدا_فاصله_ای_نیست #قسمت4 مگه #اذان گوششون نمیرسه؟ مادرم گفت مردم خسته هستن یا کا
..C᭄.
📌#تا_خدا_فاصله_ای_نیست
#قسمت5
برادرم #باشگاه بود همه عموهام آمدن گفت که فردا شب همه اینجا جمع میشیم و باید #غرور احسان رو بشکنیم و کسی حق نداره پشتشو بگیره وقتی عموهام رفتن مادرم به پدرم گفت که این کار درست نیست نباید اینکارو بکنید ازت #دور میشه و دیگه نمیتونی باهاش #صمیمی بشی... پدرم گفت تو پشت منی یا اون مادرم گفت خودتم میدونی که من همیشه پشتت بودم و هستم ولی اون بچته نباید این طوری باهاش رفتار کنی الان تو سن #حساسی هست نباید به چیزی غیر از خانواده #وابسته بشه اگر شما این کارو بکنید میره دوستای #غیر از شما پیدا میکنه...
پدرم گفت نه اینطوری که من میگم براش بهتره فردا شب قبل اینکه بیان مادرم به برادرم گفت برو خونه دایت برادرم گفت حوصله ندارم برم ، ولی مادرم خیلی #اسرار کرد که خونه نباشه ولی هر کاری کرد برادرم نرفت همه اومدن تمام عموهام...
با پدرم شیش برادر بودن همه اومده بودن و عموی کوچکم پاش شکسته بود و همیشه اون مجلس رو گرم میکرد پسر عموهام با برادرم یه گوشه نشسته بودن ولی کسی با برادرم حرف نمیزد.....
یکی از دختر عموم هام گفت #ریشش رو ببینید چقدر کثیفه هزارتا جانور توش هست...
برادرم گفت توی جانور توش نیستی بسمه پدرم گفت #مودب باش... گفت پدر چرا به من میگی اون داره بهم بی حرمتی میکنه ، اولین باری بود که پدرم تو جمع از برادرم #ناراحت شد عموی کوچکم گفت ولش کنید از وقتی که #ریش گذاشته بی ادب شده مادرم به برادرم اشاره کرد که چیزه نگه... بعد عموی کوچکم گفت امشب یه #مسابقه میزاریم دو تیم درست میکنیم همه گفتن باشه کی با کی باشه؟
برادرم گفت من با فرهاد پسر عموم ، با برادرم خیلی #صمیمی بودن عموم گفت نخیر تو کی هستی میخوای یار برداری؟ اصلا ببینم کسی هست که بخواد با این ریشی هم #تیم بشه همه گفتن نه بابا عموم گفت همه یه طرف احسان تو هم برو اون وری برادرم #تنها بود...
عموم گفت باید این طوری کشتی بگیری وگرنه بگو که ترسیدم برو مثل زنا بشین یه گوشه به بقیه نگاه کن...
☝️🏼احسان گفت من #زن نیستم حالا بهتون ثابت میکنم که کی زنه... ولی روبروش #هفت پسر عموم بودن برادرمم تنها.. باید با همه شون #کشتی میگرفت از یه طرف تا حالا نشده بود کسی #پشت برادرمو زمین بزنه و چند بار پشت همشو نو زمین زده بود ولی این بار هفت نفر بودن....
✍🏼عموی کوچکم پاش شکسته بود و باید با عصا راه میرفت ،برادرم گفت ان شاءالله کم نمیارم ولی مقابلش 7 نفر بودن تا حالا نشده بود کسی پشت برادرمو به زمین بزنه به همین خاطر پدرم و عموی بزرگم همه جا پوزشو میدادن که کسی نیست با احسان ما کشتی بگیره کشتی اول گرفته شد همه توی هال بودیم فقط پسر عموهامو #تشویق میکردن منو شادی( یکی از دختر عموهام) یه گوشه نشسته بودیم تماشا میکردیم....
✍🏼کشتی رو شروع کردن اولی دومی و سومی رو هم برد دیگه آنقدر خسته شده بود که نمیتوانست رو پاش وایسه، همه بهش تیکه مینداختن به هرسوی که نگاه میکرد کسی پشتش رو نمیگرفت همه مسخرش میکردن به عموم نگاه کرد عموم روشو برگرداند به پدرم و مادرم ولی کسی نبود انگار بیکس بود طوری پسر عموهامو تشویق میکردند که براشون سوت میزدن درست مثل برده داری رم باستان همه با برادرم دشمن شده بودن به منو شادی نگاه کرد اشک تو چشماش جمع شده بود انگار داشت با زبون بی زبونی میگفت کمکم کن که عزتم خورد نشه که غرورم رو نگه دارم ولی کاری از ما بر نمیومد... عموی کوچکم همش میگفت ترسیده برادرم درست وسط هال نشسته بود باور کنید نمیتوانست بلند بشه همه مسخرش میکردن به زور بلند شد با چهارمی کشتی گرفت به زور به زمینش زد طوری خسته شده بود که صدای نفسش رو همه میشنیدن مادرم طاقت نیاورد رفت تو اتاق منم رفتم گفتم مادر چرا چیزی نمیگی مگه پسرت نیست مگه از تنت بیرون نیامده مگه تو مادرش نیستی...؟!؟
گریه میکرد و میگفت پدرت میگه این براش بهتره... گفتم مادر چی براش بهتره... ؟ شکستن غرورش نمیبینی؟ همه دارن مسخرش میکنن....
✍🏼رفتم بیرون پدرم داشت داغون میشد ولی چیزی نمیگفت برادرم داشت کشتی 5 میگرفت که عمو کوچکم از عقب پاشو گرفت خورد زمین ولی هر طوری بود نذاشت پشتش به زمین برسه بلند شد گفت جوانمردی خوب چیزیه... هر طوری بود به لطف خدا پنجمین نفر رو هم زمین زد دیگه زوری نداشت رفت یه گوشه نشست همه بهش میخندیدن شادی گفت بسه دیگه مثل حیوان افتادید به جونش برادرم به زور داشت نفس میکشید شادی براش آب برد تا آب برد تو دهنش عموم گفت بخوریش باختی، هر چی آب تو دهنش بود تف کرد تو لیوان صداش در نمیومد با اشاره گفت نمیخورم... عموم گفت توی مسلمان باید یه تنه با دونفر همزمان کشتی بگیری وگرنه بگو باختم...
📝نویسنده:حزین خوش نظر
ادامهدارد...😊
@asraredarun
اسرار درون