eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
5.1هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
شب پر ستاره ای بود. نسیم ملایمی می وزید. ولی برای امید هیچ چیز جذاب نبود. آن قدر دلش آشوب بود که نه چشمش می دید و نه گوشش می شنید. نه عطر گل های باغچه مشامش را نوازش می داد. هر چه بود، درد و رنج و بدبختی بود. آهی کشید و کنارِ باغچه نشست. باید این بغض را فرو بخورد تا بتواند کنار احمد آقا بماند. سرش را پائین انداخته بود. پرده اشک جلوی چشمانش را گرفته بود. خوب می دانست که وقتی پدرش تصمیمی بگیرد توانایی مخالفت با او را ندارد. ولی این بار فرق داشت. پای عشقش وسط بود. تنها دلخوشی اش. تنها امیدش برای زندگی. نه!! به هیچ وجه نمی گذاشت که کسی عشقش را امیدش را دلخوشی اش را بگیرد. صدای گام های آهسته ای به گوشش رسید و پچ پچ دو جوان. یک دختر و پسر که با هم می گفتند و می خندیدند. خوش به حالشان که همدیگر را داشتند. حتما عاشق و دلباخته بودند که اینگونه با هم خوش و بش می کردند. هر که هستند. آرزوی خوشبختی برایشان کرد. آهی کشید و غصه خورد برای عشقی که هنوز به ثمر ننشسته؛ در حالِ پرپر شدن بود. یکباره صدایی آشنا اورا به خود آورد. "به به! ببین کی اینجاست. مهندس جان اینجا چه کار می کنی؟" با تعجب به چهره خندانِ محسن نگاه کرد. که دوشادوش دختری جوان بود. دختری جوان و محجبه؛ که کم از زهرا نداشت. بدون هیچ آرایشی. چطور دخترها با حجاب کامل و بِدون ذره ای آرایش؛ اینقدر با وقار و قابل احترام هستند. کاش همه دخترها این را می دانستند. پس این عاشق پیشه محسن بود. سرش را زیر انداخت. ایستاد و دستش را جلو برد و سلام کرد. محسن دستش را به گرمی فشرد و جوابش را داد. نگاهش به دخترک افتاد که خود را کناری کشیده بود و سر به زیر ایستاده بود. چه قیافه ی آشنایی داشت. محسن لبخندی زد و گفت:" نمی دونستم شما هم اینجایی؟ " امید گفت:" آره! راستش شوهر خاله ام که گفتم اینجاست." محسن گفت:"آهان راستی یادم اومد. حالش چطوره؟." بعد نگاهی به دخترک کرد و گفت:" بریم از احمد آقا عیادت کنیم:" دخترک سرش را بالا آورد و آهسته گفت:"بریم." امید متعجب نگاه کرد. این دختر را کجا دیده بود؟ 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490