2⃣2⃣
در پایان این راه کوتاه و دوره از همه شما حلالیت میطلبم🙏
و برای شما همراهانم آرزوی خوشبختی و سعادت دارم
میدونم که تو این دوره به صورت مقدماتی با چند راز خوشبختی آشنا شدید و یقین دارم تا پایان آموزشهای تنها مسیر دست از تلاش بر نمیدارید
چرا که این یک #انتخاب_برتر هست 😍
امیدورام که اگه کم و کاستی در کار بنده بوده بگذرید و حلال کنید🙏
براتون بهترینها رو آرزو میکنم 😍
و اگه در این مسیر آموزشی حال خوش معنوی به شما دست داد بنده ی حقیر و همه ی زحمت کشان تشکیلات تنها مسیر آرامش رو از دعای خیرتون بی نصیب نکنید 💚
زیر نگاه مهربان پروردگار موفق و موید باشید 💐
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
مژده 💥💥💥 مژده💥💥💥
اطلاعیه 📣📣📣
به همه دوستان و اشنایان
خبر دهید🔔
تدریس
⬅️ اسرار امتحانات الهی
از مباحث حیات برتر✅
بزودی شروع میشه⚡️⚡️⚡️⚡️
با تدریس استاد فرجام پور💥
تدریس ، صوت، کلیپ و مباحثه ✅
دوستان هر چه زودتر ثبت نام کنید👌
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
بیاید با هم ببینیم امتحانات الهی رو چطور حل کنیم😇👏👏👏👏
عجله کنید
↙️ ↙️ ↙️
راستی فرصت کمه هااااااا😊
جا نمونید
برای ثبت نام به آی دی زیر پیام بدید
@masoomi56
آموزشگاه مجازی حیات برتر✅
اعطای مدرک بعد از پایان دوره 💥💥
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
✨ با سلام ✋
💠 جهت دسترسی راحت تر به مطالب آموزشی
می توانید از هشتک های زیر استفاده کنید👇
#درس_اول
#هدف_از_خلقت_من
#درس_دوم
#فرمول_لذت
#درس_سوم
#مدیر_دروس_عالم
#درس_چهارم
#مفهوم_رنج
#درس_پنجم
#اندازه_ظروف_وجودی
#درس_ششم
#مکان_کنتزل_شما_کجاست
#درس_هفتم
#انواع_رنجها
#درس_هشتم
#قدرت_کنترل_ذهن
#درس_نهم
#علم_وعمل
#درس_دهم
#حیات_برتر_کجاست
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ آدم ها با هم متفاوتند....
ببین امتحان خودت چیه دقیقا؟
استاد پناهیان
😴اگر مرگ را باور نداری دیگر نخواب
✍لقمان حکیم در موعظه ای که به فرزندش داشت ، فرمود : ای فرزندم ! اگر در مردن شک داری خواب را از خود بردار که نمی توانی ، اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک داری ، بیداری را از خود بردار که نمی توانی ، بنابراین اگر در خواب و بیداری خود که دو واقعیت است اندیشه کنی می فهمی که وجودت به اختیار دیگری است ، همانا خواب به منزله مرگ ، و بیداری بعد از خواب به منزله زنده شدن پس از مرگ است .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان_ کودکانه
تیرکمان🌹
صدای قُل قُلِ قابلمه غذا که روی چراغِ گوشه اتاق بود؛ در سر و صدای زهرا گم شد.
دامن مادرش را گرفته بود و می گفت:
_من عروسک می خوام.
مادر از دستش کلافه شد. نگاهی به دور و برش انداخت. درِ صندوق را باز کرد. روسری رنگ و رو رفته اش را بیرون آورد. از وسط گره زد. شبیه عروسک شد و به دستِ او داد. زهرا خندان، از جا بلند شد و به طرفِ دارا و نادر رفت. با صدای بلند و پشتِ سرِ هم می گفت:
_ منم عروسک دارم. منم عروسک دارم.
آن دو سرگرمِ تیله بازی بودند.
نادر گفت:
_باشه. برو کنار الان می بازم.
زهرا اخم هایش را در هم کرد. به طرفِ مادر دوید. مادر گفت
_ مواظب باش. الان به چراغ می خوری.
و او خودش را در بغل مادر انداخت.
مادر دستی به سرش کشید و گفت:
_بیا با هم بازی کنیم.
نادر، همه تیله ها را برداشت و گفت:
_ من بردم. من بردم.
دارا دستهایش را به زد و گفت:
_ باشه. حالا یه بازی دیگه.
نادر تیر وکمانش را از زیر متکا برداشت و گفت:
_ تازه! این هم امروز درست کردم.
دارا گفت:
_ چقدر قشنگه! می دی به من؟
نادر تیر کمان را پشتش گرفت و گفت:
_ یواش. مامانم نمی دونه. بفهمه دعوام می کنه.
دارا گفت:
_ خب یکی هم برای من درست کن.
دارا گفت:
_آخه دستکش پلاستیکی ندارم. امروز، شیشه چند تا ماشین را پاک کردم. یه خورده پول به مامانم دادم. بقیه اش را دستکش خریدم.
دارا سرش را پایین انداخت. لب هایش آویزان شد. اشکش را با پشتِ دست پاک کرد.
نادر نگاهی به او، و بعد به تیرکمان کرد و گفت:
_ باشه این برای تو. دوباره فردا بیشتر کار می کنم و دستکش می خرم.
هر دو خندیدند.
نادر گفت:
_" حالایه عکسِ یادگاری هم بندازیم.
بعد دمپایی را از گوشه اتاق برداشت.
آن را بالا برد.
دارا گفت:
_با این!
نادر خندید وگفت:
_ بله! مگه چه عیبی داره؟ مامانم تا حالا کلی با همین دمپایی سوسک و پشه کشته. حالا ما هم باهاش عکس می اندازیم. فقط اخم هات رو باز کن که عکسمون قشنگ بشه.
هر دو خندیدند و عکس دونفره انداختند.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون