💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_پنـجـاه_و_دوم
✍سر و صداهایِ بیرون از اتاق کمی غیرعادی بود. حسام با نفسی راحت، سرش را به دیوار تکیه داد: شروع شد! جمله ی زیرِ لبی اش، وحشتم را چند برابر کرد. چه چیزی شروع شده بود؟! لرزشی که به گِل نشسته بود، دوباره به چهار ستون بدنم مشت زد، انقدر که صدایِ بهم خوردنِ دندانهایم را به وضوح میشنیدم. نمیدانم هوا آنقدر سرد بود یا من احساسِ انجماد میکردم؟
صدایِ فریادهایِ عثمان به گوش میرسید: مدارک! اون مدارک رو از بین ببرید!
ناگهان با لگد زدن به در، وارد اتاق شد، چشمانش از فرط خشم به خون نشسته بود. بی معطلی به سراغِ من آمد. با خشونتی وصف ناپذیر بازویم را گرفت و بلندم کرد. حسام با چهره ای بی رنگ، و صدایی پرصلابت فریاد زد: بهش دست نزن! و قنداقِ اسحله ی عثمان بود که رویِ صورتش نشست؛ اما حسام فقط لبخند زد: چی فکر کردی؟ که اینجا تگزاسه و تو میتونی از بین این همه مامور فرار کنی؟ عثمان با دندانهایی گره خورده به سمتش هجوم برد و با فشردنِ گلویش، از زمین جدایش کرد: ببند دهنت رو! اینجا تگزاس نیست اما من بلدم تگزاسی عمل کنم. جفتتونو با خودم میبرم!
حسام خندید: من اگه جات بودم، تنهایی در میرفتم، ما رو جایی نمیتونی ببری، ارنست دستگیر شده پس خوش خدمتی فایده ای نداره، توام الان یه مهره ی سوخته ای، عین صوفی، خوب بهش نگاه کن آینده ی نه چندان دورت جلو چشمات پخشِ زمینه!!
عثمان با بهتی وحشیانه حسام را با دیوار کوبید: دروغه...
حسام با چشمانی آرام و صورتی متبسم، عثمان را خطاب قرار داد: واقعا شماها چی در مورد ایران فکر کردین؟ که مثل عراق و افغانستان و الی آخره؟ که میاین و میزنین و میدزدین و تخلیه اطلاعات میکنید و میرین؟ کسی هم کاری به کارتون نداره؟ نه دیگه، اشتباه میکنید! از لحظه ای که اولین جرقه ی استفاده از دانیال به سرتون خورد، تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن قهوه تو کافه های آلمان، تا دادنِ موبایل تو بیمارستان به سارا و فراری دادنش زیر نظر ما بودین!! اینجا، ایراااانه ایراااااااان...
باورم نمیشد، یعنی تمامِ مدت، زیرِ نگاهِ حسام و دوستانش بودم؟ اما دلیلِ این همه بازی چه بود؟
صدایِ ساییده شدنِ دندانهایِ عثمان رویِ یکدیگر به راحتی قابل شنیدن بود. با صدایی خفه شده از فرط خشم، حسام را زیرِ مشت و لگدش زندانی کرد: لعنتی! میکشمت آشغال...
بی اختیار شروع به جیغ زدن کردم. نمیدانستم دلیلش چیست؟! مظلومیتِ حسام یا ترسِ بی حد و حسابِ خودم؟!
چند مردی که از همراهانِ عثمان بودند از پنجره به بیرون پریدند. صدایِ تیراندازی در نقاطِ مختلف شنیده میشد. عثمان دستانش را بر گوشهایش فشار داد و به سمتم هجوم آورد: خفه شو! دهنت رو ببند!
آنقدر ترسیده بودم که مخلوطی از درد و وحشت، معجونی بی توقف از جیغهایِ بی اراده تحویلم داده بود. عثمان گلویم را فشار میداد و من نفس به نفس کبودتر میشدم.
ناگهان حسام با تمام توانِ تحلیل رفته اش، با او درگیر شد. عثمان محکوم به مرگ بود چه دستگیر میشد چه فرار میکرد پس حسودانه، همراه میطلبید برایِ سفرِ آخرتش. تازه نفسیِ عثمان بر تن زخمی حسام چربید و نا امید از بردنِ منِ جنازه شده از ترس با خود، فرار را بر قرار ترجیح داد. حسام نیمه هوشیار بر زمین میخ شده بود، کشان کشان خود را بالایِ سرش رساندم. شرایطش اگر بدتر از من نبود، یقین داشتم که بهترنیست...
نفسهایم به شماره افتاده بود. صدای فریادها و تیراندازی ها، مبهم به گوشم میرسید. صورتِ به خون نشسته ی حسام ثانیه به ثانیه مقابل چشمانم تار و تارتر میشد. چشمانِ بسته اش، هنوز هم مهربان بود. ناخواسته در کنارش نقشِ زمین شدم، تاریک و بی صدا...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝نویسنده اسعد بلند دوست
@asraredarun
اسرار درون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا شروع سـخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرامِ توست
دل از نام و یادت بگـیرد قـرار
خوشم چون که باشی مرا در کنار
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
عالم باشى یا جاهل، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى. زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.✨
@asraredarun
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#الهی_نظری 🙏
حـاجـتِ آخـرِ ايـن قـوم خـدايا نـرسيد
صـاحب سبزترين خيمهی صحرا نرسيد
بی حـضورش دلِ من مجمع تنهايی شد
همه ی هـستی اين عاشق تنها نـرسيد...!!
😔💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یـا_مولای_یا_صاحب_الزمان
@asraredarun
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
4_5821073286276057839.mp3
13.23M
#خانواده_آسمانی ۶۰
#استاد_شجاعی
#سردار_سلیمانی
#آیتالله_مصباح_یزدی
عاشق که میشوی؛ در عشق حریص خواهی شد!
میخواهی سهم بیشتری از قلب محبوبت را داشته باشی!
کسی که عاشق اهل آسمان است؛ هر روز شهید میشود!
منیّتها، گناهان، مقاومتها، حسادتها و ... هر آنچه سیاهی است را برای محبوبش سَر میبُرد! تا بیشتر بخواهندش!
باید شهید باشی تا شهید شوی!
#من_و_خانواده_آسمانی
#شرح_لاالهالاالله
#مبارزه_با_نفس
@ostad_shojae
اجازه دهید کودکان با وسایل دور ریختنی کاردستی درست کنند
استفاده از دور ریختنی ها به هوش اقتصادی کودک کمک می کند. و به کودک یاد می دهد که مراقب محیط زیست باشد.
#تربیت_فرزند
@asraredarun
بچه های باهوش ولی بدون خلاقیت بچه هایی به شدت وظیفه شناس، درس خوان، مؤدب و همراه هستند و بسیار مورد علاقه ی معلم ها هستند. اما تحمل کوچکترین شکست را ندارند و اگر نمره ی 20 شان 19 شود دق می کنند. این بچه ها را والدین هم خیلی دوست دارند
در حالی که بهترین ترکیب حالت بچه های باهوش و خلاق است.
این بچه ها خیلی راحت نیستند. برای این که بچه های خلاق داشته باشید باید آماده باشید،
کودک متعادل و کودک آرزوها، کودک سختی است اگر برای پرورش مراحل بعدی این کودک آماده نباشید اذیت خواهید شد چون اصلاً بچه های راحتی نیستند.
@asraredarun